بررسی مدل های ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
481330-15113000
222826620400
دانشگاه علامه طباطبائی
پردیس نیمه حضوری
رشته مددکاری اجتماعی
نگارنده
بهناز شادبخش
سپاسگزاری
سپاس ايزد منان را كه توفيق فراگيري علم را برمن عطا فرمود و مرا در كوران مشكلات و سختيها ياري نمود، تا اين رساله را با موفقيت به پايان برسانم.
فهرست مطالب
2-1- مقدمه10
2-2- تاریخچهی موضوع در جهان11
2-3- تاريخچهی موضوع در ایران17
2-4- نقش مهارتهای ارتباطی در سازگاری زناشویی18
2-5- مروری بر پژوهشهای انجام شده19
2-5-1- پژوهشهای انجام شده در جهان23
2-5-2- پژوهشهای انجام شده در ایران26
2-6- مبانی نظری33
2-6-1- نظریههای مرتبط با آسیبشناسی زندگی زناشویی34
2-6-1-1- رویکرد روان تحلیلی34
2-6-1-2- رویکرد شناختی- رفتاری35
2-6-1-3- رویکرد سیستم ها35
2-6-1-4- رویکرد ارتباطی36
2-6-2- مدلهای ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی37
2-6-2-1- مدل مک مستر37
2-6-2-2- مدل فرآیند کارکرد خانواده38
2-6-2-3- مدل برادبوری38
2-6-2-4- مدل سه محوری تسنگ و مک درموت39
2-6-2-5- مدل السون39
2-6-2-6- مدل بیورز40
منابع 24041102265045د00د
2-1- مقدمه
این تحقیق پایان نامه مشتمل بر سه بخش اصلی میباشد. الف) در بخش ادبیات تجربی، به تاریخچهی موضوع در جهان و ایران که به مرور مفهومی و سیر تاریخی و تحولی موضوع پژوهش، توجه شده است. در ادامهی این قسمت، پیشینهی پژوهشهای انجام شده در جهان و ایران بازگو میشود. مراجعه به سابقه و پیشینهی موضوع، آگاهی پژوهشگر را نسبت به موضوع گسترش میدهد؛ و بدین وسیله متغیرهای خود را تعریف مجدد نموده و دامنهی آنها را محدود میکند. همچنین ارتباط منطقی میان اطلاعات پژوهشهای قبلی با مسئله پژوهش حاضر برقرار میشود و ما را با روشهای پژوهشهای گذشته آشنا کرده و در نهایت ما را در دستیابی به چارچوب نظری و تجربی کمک خواهد نمود.
ب) در بخش ادبیات نظری به نظریهها و مدلهای مرتبط به موضوع پژوهش پرداخته شده است. بر طبق نظر دواس، نظریهها صریحاً یا تلویحاً ما را به اینکه کدام مشاهدات به مسئله مورد بررسی مربوطاند، هدایت میکنند؛ بنابراین نظریهآزمایی در امر گردآوری مناسب دادهها اهمیت اساسی دارد. نظریه میتواند با کمک به درک این که مشاهداتمان بازتاب چه مفاهیم کلیتری است به فهم و تفسیر مجمومهای از مشاهدات کمک کند و تبیین موجهی دربارهی نحوهی ارتباط مشاهدات با یکدیگر فراهم آورد. همچنین نظریه میتواند زمینه و بستری فراهم کند که مشاهدات خاص را در آن قرار دهیم و به این ترتیب به درک معنا و اهمیت احتمالی مشاهدات کمک میکنند. به این معنا، نظریه ما را به مشاهداتی حساس میسازد که در غیر این صورت ممکن بود از آنها غفلت کنیم. نظریهها به ما کمک میکنند تا به طرح مسائل جدی بپردازیم و از مسائل خاصی نیز آگاه شویم. نظریه هدایتگر تحلیل است؛ قضایایی از نظریه برمیخیزند که محور اصلی تحلیل دادهها را تشکیل میدهند. این اظهارات نشان میدهد که نظریه در پژوهش، دارای اهمیت اساسی و محوری میباشد، لذا در این تحقیق پایان نامه سعی شده برخی از نظریات مرتبط با پژوهش حاضر بیان گرددند.
ج) در بخش بعدی چارچوب نظری پژوهش و مدل پژوهش و متعاقباً فرضیههای پژوهش حاضر مطرح گردیده است. چارچوب نظری مبنایی است که پژوهشگر بر اساس آن دربارهی روابط بین عواملی که در ایجاد مسئله، مهم تشخیص داده شدهاند؛ نظریهپردازی میکند. کارکردهای چارچوب نظری بیان دقیقتر و فرمولبندی جدید از پرسش آغازین توسط آن و همچنین شالودهای برای فرضیههای پژوهش میباشد؛ که به اعتبار آن پژوهشگر پاسخ منسجمی به به پرسش آغازین خواهد داد.
2-2- تاریخچهی موضوع در جهان
از آنجایی که مفهوم سازگاری زناشویی از مفاهیم اصلی این پژوهش میباشد، در این قسمت لازم میباشد مروری بر تعریف، تاریخ شکلگیری و تحول آن داشته باشیم.
سازگاری را می توان تطبیق یا وفق دادن شخص را با محیط دانست. مثل وقتی که میگوییم یک فرد نسبت به خود سازگار است، یا در گروهی که به آن تعلق دارد، سازگار میباشد، آن دسته از پاسخهای وی که باعث سازگاری مؤثر و هماهنگ او با موقعیتی که در آن قرار گرفته، مد نظر است. در واقع زمانی انسان بنا به احتیاجات خود نیاز به انجام فعالیتهایی دارد تا بتواند نیاز های خود را تامین کند اما در جریان تامین احتیاجات خود ممکن است با موانعی روبرو شود که در صورت تلاش و برخورد عاقلانه در رفع این موانع نتیجه مثبت که همان رسیدن به هدف و تامین نیازها می باشد منجر می شود که همان سازگاری است.
در واقع سازگاری را میتوان چنین تعریف کرد: هر گاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونهای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست دهد و برای ایجاد توازن نیازمند به کارگیری نیروهای درونی و حمایتهای خارجی باشد و اگر فرد بتواند روشهایی را به کار گیرد که مسئله را به نفع خود حل کند و یا شرایط را با تغییراتی قبول کند فرایند سازگاری اتفاق افتاده است.
از نظر لیدر(1999) سازگاری عبارت است از رفتار مفید و مؤثر آدمی در تطابق با محیط فیزیکی و روانی به گونهای که تنها با تغییرات محیط همرنگی نکرده و به پیروی ناهشیار از آن بسنده نمیکند، بلکه خود نیز میتواند در محیط تأثیر گذاشته و آن را به گونهای مناسب تغییر دهد.
برای توصیف سازگاری زناشویی در مطالعات مربوط به ازدواج و زندگی خانوادگی، از اصطلاحات متعددی مانند رضایتمندی، سازش، خشنودی، موفقیت، کیفیت زندگی استفاده شده است. این مفهوم اولین بار توسط لاک و والاس (1959) مطرح گردید؛ که آن را نوعی برونسازی هر یک از همسران (زن و شوهر) در موقعیت زمانی معین میدانست.
در تعریف سازگاری زناشویی اتفاق نظر کلی وجود ندارد و علت این عدم توافق عوامل اجتماعی، روانشناختی، شخصی و جمعیت شناختی مختلفی است که با سازگاری زناشویی ارتباط دارند. به طوری که هالت (1969) آن را عوامل پیچیدهای همچون میزان تعارض و سهیم شدن در فعالیتها که با خوشحالی و موفقیت در زندگی زناشویی همراه میداند. لی مسترز آن را به عنوان ظرفیت انطباق و توانایی حل مسئله تعریف میکند. از نظر اسپانير (1976) سازگاري زناشويي به شکل فرایندی است که با پیامدهای چندی، مانند دشواری در درک تفاوتهای جنسی، اضطراب شخصی و بین فردی، رضایتمندی زناشویی و ... همآیند است.
کاتريل اولين کسي بود که سازگاري زناشويي را بهصورت «فرايندي که شريکهاي متأهل تلاش ميکنند تا سيستمهاي ارتباطي خاص يا موقعيتي که در خانواده قبلي خودشان کسب کردهاند، مجدداً ايفا کنند» تعريف کرد. سازگاري زناشويي شيوهاي است که افراد متأهل، به طور فردي يا با يکديگر، جهت متأهل ماندن سازگار ميشوند، به طوري که سازگاري زناشويي يکي از مهمترين فاکتورها در تعيين ثبات و تداوم زندگي زناشويي است (گال ، 2001؛ به نقل از آن ،2006). دیرو اسپنیر (1983) توضیح میدهد که سازگاری زناشویی به عنوان پیوستار و تغییر در فرآیند پیوستار میباشد. گورمن (1975) مشکلات زناشویی را که، در پیوستار سازگاری زناشویی پس و پیش میروند؛ به عنوان انعکاس از عناصر تعامل تجربهی انسانی به حساب میآورد. همچنین جانسون، آمولوزا، بوت (1992) اظهار کردند کیفیت رابطهی زناشویی خاصیت دو نفری دارد، و چیزی نیست که اشخاص بتوانند آن را از یک ازدواج به ازدواج دیگر منتقل کنند. در کل این موضوع پذیرفته شده است که سازگاري زناشويي يک مفهوم چند بعدي است که سطوح چندگانه ازدواج را روشن ميکند و فرايندي است که در طول زندگي زوجين به وجود ميآيد، زيرا که لازمهی آن انطباق سليقهها، شناخت صفات شخص، ايجاد قواعد رفتاري و شکلگيري الگوهاي مراودهاي است، بنابراين سازگاري زناشويي يک فرايند تکاملي در بين زن و شوهر است.
مطالعهی علمی سازگاری زناشویی توجه قابل ملاحظهای را از سال 1990 پیدا کرده است. مفهوم سازگاری زناشویی دربرگیرندهی عوامل گوناگونی میباشد که همگی در رضایت یا عدم رضایت از رابطه سهم دارند. گرچه زوجین نسبت به روابط خود احساس متفاوتی دارند ولی میتوان گفت که در این مسئله که چه چیزی یک ازدواج رضایتمند را تشکیل میدهد، اتفاق نظر وجود دارد. سازگاری زناشویی وضعیتی است که در آن زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس ناشی خوشبختی و رضایت از همدیگر را دارند، که این روابط رضایت بخش بین زوجین، از طریق علاقهی متقابل، میزان مراقبت از همدیگر، احترام و درک متقابل، همکاری و تقسیم مسئولیتها، پذیرش و تفاهم یکدیگر قابل اندازه گیری میباشد. در واقع سازگاری زناشویی یک ارزیابی کلی از وضع فعلی ارتباط را ارائه میدهد. رضایت و سازگاری زناشویی یکی از گستردهترین مفهوم برای تعیین و نشان دادن میزان شادی و پایداری رابطه است.
ریشههای بررسی ارتباطات زناشویی به اواخر سالهای دههی شصت، در مراکز مطالعات خانوادهی دانشگاه مینهسوتا باز میگردد. در آنجا با توجه به پژوهشهای اساسی انجام شده در مؤسسهی ملی بهداشت روانی، صاحب نظرانی همچون شراد میلر، آدام ناتالی، دانیل واکمن، همدیگر را ملاقات کردند و یک گروه پژوهشی را تشکیل دادند.
پژوهش اولیهی آنان، به انتقال از نامزدی به اوایل ازدواج و شرایطی که زوجها را در این انتقال موفقیتآمیز حمایت میکند اختصاص یافت. بر اساس این پژوهش، برقراری ارتباط مؤثر، هستهی اصلی فرآیند تغییر است.
همچنین این گروه مفاهیم و مهارتهای خاص ارتباط را شناسایی کردند. مفاهیم و مهارتهایی که به زوجها یاد میداد تا تواناییهای خود را برای بحث و گفتگو دربارهی دلواپسیهای روزمره به شیوهی کارآمد افزایش دهند.
این گروه پژوهشی با تشخیص اینکه روابط، علاوه بر اینکه برقرار شدنی است، حفظ میشود، تحکیم پیدا میکند و فرو میپاشد، طیف وسیعی از زوج ها را در برنامه هایشان شرکت دادند. آنها زوج هایی را وارد برنامه کردند که در تمامی مراحل، تمایلی به یادگیری مهارتهای اجتماعی نداشتند.
در این مطالعه طیف وسیعی از زوجها شرکت کردند که گروههای متعلق به طبقات گوناگون اقتصادی، افراد پیر و جوان، با رفتار مشارکتی خوب و دشوار را دربرمیگرفت. به طور خلاصه زن و شوهرهایی که برنامهی ارتباط زناشویی را به طور کامل گذراندند، نتایج مثبتی به دست آوردند.
سالهای سال، بسیاری از پژوهشگران به مطالعه دربارهی ارتباط زوجها ادامه دادند. از سال1971 به بعد، بیش 70 مطالعه، دربارهی ارتباطات زناشویی انجام شده، که بسیاری از آنها، به صورت دکتری در نشریه تخصصی منتشر شدند. اکثر این پژوهشها در دانشگاههای معتبر آمریکا با همکاری مربیان ارتباط زناشویی صورت گرفتهاند. به طور خلاصه یافتهها نشان میدهند که استفاده از این برنامهها، بر ارتباط زناشویی تأثیر بسیار مثبت دارد و رضامندی از رابطه را افزایش میدهند. در حال حاضر، دامنهی برنامهی ارتباط همسران، بسیار فراتر از پژوهشهای اولیهی آن رفته است.
آموزش مهارتهاي زندگي در سال ۱۹۷۹ و با اقدامات دكتر گيلبرت بوتوين آغاز گرديد. وي در اين سال يك مجموعه آموزش مهارتهاي زندگي براي دانشآموزان كلاس هفتم تا نهم تدوين نمود كه با استقبال فراوان متخصصان بهداشت روان مواجه گرديد. اين برنامهی آموزشي به نوجوانان ياد ميداد كه چگونه با استفاده از مهارتهاي رفتار جرأتمندانه، تصميمگيري، و تفكر نقاد، در مقابل وسوسه يا پيشنهاد سوءمصرف مواد از سوي همسالان مقاومت كنند. هدف بوتوين طراحي يك برنامهی واحد پيشگيري اوليه بود و مطالعات بعدي نشان داد كه آموزش مهارتهاي زندگي تنها در صورتي به نتايج مورد نظر ختم ميشود كه همهی مهارتها به فرد آموخته شود. پژوهشها حاكي از آن بودند كه اين برنامه در پيشگيري اوليهی چندين نوع مواد مخدر از جمله سيگار موفق بوده است (بوتوين، ۲۰۰۰؛ بوتوين، ۲۰۰۲).
به دنبال اين اقدام مقدماتي و با توجه به تغييرات سريع اجتماعي و فرهنگي تغيير و تحول در ساختار خانواده، پيچيدگي و گسترش ارتباطات انساني، گستردگي و تنوع منابع اطلاع رساني، افراد به ويژه قشر جوان و نوجوان را با چالشها واسترسها و فشارهاي متعددي روبه رو كرده است. مقابلهی مؤثر با اين فشارها و چالشها نيازمند تواناييهاي رواني _ اجتماعي است. فقدان مهارتها و تواناييهاي عاطفي، رواني و اجتماعي افراد را در مواجهه، با مسائل و مشكلات آسيبپذير نموده و آنها را در معرض انواع اختلالات رواني، اجتماعي و رفتاري قرار ميدهد.
در نتيجه مقابله با اين مشكلات در سطوح درماني (پيشگيري ثانويه و ثالث ) نه تنها هزينههاي قابل ملاحظهاي را از نظر نيروي انساني و مالي بر جامعه تحميل ميكند، بلكه اثربخشي و كارآمدي آن نيز بسيار محدود و در مواردي ناچيز است. با توجه به هزينههاي مالي و انساني زياد در سطح پيشگيري ثانويه و ثالث، صاحبنظران و متخصصان حيطهی بهداشت رواني جهان سعي كردند تمام كوشش و توجه خود را حول محور برنامههاي پيشگيري در سطح اول متمركز سازند، بر همين اساس برنامه پيشگيري موسوم به "آموزش مهارتهاي زندگي " در سال 1993 به منظور ارتقاء بهداشت روان و پيشگيري از آسيب هاي رواني اجتماعي از سوي سازمان بهداشت جهاني طراحي شده كه در سطح وسيع در كشورهاي جهان مورد استفاده قرار ميگيرد(سازمان بهداشت جهانی، 1994؛ سازمان بهداشت جهانی و یونیسف، 1994؛ سازمان بهداشت جهانی، 2004).
در همین راستا آموزش مهارتهای زندگی تحت عنوان آموزشهای فشرده چندگانه مطرح گردید. هرچند این مفهوم برای اولین بار در مشاوره گروهی ارائه شد، و الگوی آن از هنگامی که در مشاوره گروهی و تحت عنوان یک رویکرد رشد مطرح شد، دائماً درحال توسعه مستمر بوده است.
آموزش مهارتهای زندگی برای نخستین بار در بیمارستان روانپزشکی وترانز تجربه شد. گروههای آموزش مهارتهای زندگی برای بیمارانی که در حوزههایی از مهارتها دارای نقص هستند تشکیل میشد. ارتباطات بین فردی، تناسب فیزیکی، معنا یا هدف زندگی، تصمیمگیری و حل مسئله، روابط زناشویی و والدینی از متداولترین نقایص حوزههای مهارت زندگی بودند. در آنجا بیمار تشویق میشد تا جایی که میتواند هر یک از این گروههای آموزشی را انتخاب و در آنها شرکت نماید. زمانی که فرد به عللی مانند کمبود وقت نمیتوانست در گروه حضور یابد، گروهها را طبق ارجحیت آنها رتبهبندی و سپس در دو، سه یا هر گروه که در بالاترین اولویت قرار داشت، شرکت می نمود.
در زﻣﻴﻨﻪ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﺗﻌﺎرﻳﻒ و ﻃﺒﻘﻪﺑﻨﺪيﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ اراﺋﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ؛ و ﺻﺎﺣﺐﻧﻈﺮان در پژوهشهای ﺧﻮد ﻣﻬﺎرتهای ﻣﺨﺘﻠﻔﻲ را ﻣﺪ ﻧﻈﺮ ﻗﺮار دادهاﻧﺪ؛ ﻛﻪ ﺣﺎﻛﻲ از ﺗﻨﻮع ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻄﻠﻮب اﺳﺖ، مورﻳﺲ، اي، اﻟﻴﺎساز داﻧﺸﮕﺎه راﺟﺮز در آﻣﺮﻳﻜﺎ ﻣﻔﻬﻮم ﻋﺎﻣﻲ از ﻣﺎﻫﻴﺖ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﺑﺪﺳﺖ ﻣﻲدﻫﺪ:
ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﻳﻌﻨﻲ اﻳﺠﺎد رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ ﻓﺮدي ﻣﻨﺎﺳﺐ و ﻣؤﺛﺮ، اﻧﺠﺎم ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، اﻧﺠﺎم ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮيﻫﺎي ﺻﺤﻴﺢ، ﺣﻞ ﺗﻌﺎرض و ﻛﺸﻤﻜﺶﻫﺎ ﺑﺪون ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ اﻋﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮد ﻳﺎ دﻳﮕﺮان ﺻﺪﻣﻪ ﻣﻲزﻧﻨﺪ (ﺳﺎزﻣﺎن ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺑﻬﺪاﺷﺖ 1379، ﻗﻨﺒﺮي 1385).
ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﻋﺒﺎرﺗﻨﺪ ازﻣﺠﻤﻮﻋﻪاي از ﺗﻮاﻧﺎییها که زﻣﻴﻨﻪی ﺳﺎزﮔﺎري و رﻓﺘﺎر ﻣﺜﺒﺖ و ﻣﻔﻴﺪ را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲآورﻧﺪ. اﻳﻦ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲﻫﺎ ﻓﺮد را ﻗﺎدر ﻣﻲﺳﺎزد ﺗﺎ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴتهای ﻧﻘﺶ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺧﻮد را ﺑﭙﺬﻳﺮد و ﺑﺪون ﻟﻄﻤﻪ زدن ﺑﻪ ﺧﻮد ﻳﺎ دﻳﮕﺮان ﺑﺎ ﺧﻮاﺳتها، اﻧﺘﻈﺎرات و ﻣﺸﻜﻼت روزاﻧﻪ، ﺑهﻮﻳﮋه در رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ ﻓﺮدي ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﻣؤﺛﺮي روﺑﻪ رو ﺷﻮد (ﻃﺎرﻣﻴﺎن، ﻓﺘﺤﻲ 1380، ﻗﻨﺒﺮي 1385).
ﻫﺎﻧﺘﺮ (1378) ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ را، راه رﺳﻴﺪن ﺑﻪ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﻲداﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ آﻣﻮﺧﺘﻦ آن ﻣﻲﺗﻮان زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻮﻓﻖﺗﺮي را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﻤﻮد.
ﮔﺎزدا و ﻫﻤﻜﺎران (1978) ﻣﻬﺎرتهایزﻧﺪﮔﻲ را ﺑﺮاي زﻧﺪﮔﻲ اﺛﺮ ﺑﺨﺶ ﺿﺮوری میدانند که در ﭼﻬﺎر زﻣﻴﻨﻪ ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ، ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ، اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺷﻐﻞ ﻻزم و ﺿﺮورياﻧﺪ. ﺑﻄﻮري ﻛﻪ در ﻫﺮ ﻳﻚ از اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪﻫﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻌﺮﻳﻒ و اﻧﺪازهﮔﻴﺮي ﺑﺼﻮرت ﻋﻴﻨﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ (ﻃﺎرﻣﻴﺎن 1378).
ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﻳﻜﺴﺎچ (1996) ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ آﻣﻮزﺷﻲ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎﻣﻞ ﺑﺤﺚﻫﺎي ﮔﺮوﻫﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﻣﻨﺎﺳﺒﻲ را ﺟﻬﺖ ﻛﺴﺐ ﻣﻬﺎرتهای ارﺗﺒﺎﻃﻲ و ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺎ دﻳﮕﺮان ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲﻧﻤﺎﻳﺪ و در واﻗﻊ ﻟﺰوم ﻫﻤﻜﺎري ﺷﺮﻛﺖﻛﻨﻨﺪﮔﺎن ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ، ﻣﻮﺟﺐ اﻓﺰاﻳﺶ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ و اﺛﺮﺑﺨشی اﻓﺮاد در رﻓﺘﺎرﻫﺎي ﺑﻴﻦ ﻓﺮدي ﻣﻲﺷﻮد.
سازمان جهاني بهداشت، مهارتهاي زندگي را چنين تعريف نموده است: "توانايي انجام رفتار سازگارانه و مثبت بهگونهاي كه فرد بتواند با چالشها و ضروريات زندگي روزمره كنار بيايد" (سازمان بهداشت جهانی، 1994).
يونيسف مهارتهاي زندگي را به اين صورت تعريف ميكند: "يك رويكرد مبتني بر تغيير رفتار يا شكلدهي رفتار كه برقراري توازن ميان سه حوزه را مدّنظر قرار ميدهد. اين سه حوزه عبارتاند از: دانش، نگرش و مهارتها". تعريف يونيسف بر شواهد پژوهشي مبتني است كه نشان ميدهند اگر در توانمندسازي افراد جامعه بحث دانش، نگرش، و مهارت بهصورت تلفيقي مورد توجه قرار نگيرد، نتيجهی مورد انتظار يعني كاهش رفتارهاي پرخطر بهدست نميآيد (یونیسف، 1999). در ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺟﺪﻳﺪ ﻳﻮﻧﻴﺴﻒ از ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻴﺎن ﻣﻲﮔﺮدد ﻛﻪ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎﻣﻞ ﮔﺮوه ﺑﺰرﮔﻲ از ﻣﻬﺎرتهای رواﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺑﻴﻦ ﻓﺮدي اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﻛﻤﻚ ﺑﻪ ﻓﺮد در ﺳﺎﺧﺖ ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮي ﺷﺨﺼﻲ، ﻣﻜﺎﻟﻤﺎت ﻣؤﺛﺮ و ﺗﻜﺎﻣﻞ اﻟﮕﻮﺑﺮداري و ﻣﻬﺎرتهای ﺧﻮد ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ را دارد؛ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ در ﻫﺪاﻳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮي زﻧﺪﮔﻲ ﺳﺎﻟﻢ ﻳﺎري رﺳﺎﻧﺪ (2005).
به طوركلّي، مهارتهاي زندگي عبارتاند از تواناييهايي كه منجر به ارتقاي بهداشت رواني افراد جامعه، غناي روابط انساني، افزايش سلامت و رفتارهاي سلامتي در سطح جامعه ميگردند. مهارتهاي زندگي، هم بهصورت يك راهكار ارتقاي سلامت رواني و هم بهصورت ابزاري در پيشگيري از آسيبهاي رواني ـ اجتماعي مبتلا به جامعه نظير اعتياد، خشونتهاي خانگي و اجتماعي، آزار كودكان، خودكشي، ايدز، و موارد مشابه قابل استفاده است. بهطور كلّي، مهارتهاي زندگي ابزاري قوي در دست متوليان بهداشت رواني جامعه در جهت توانمندسازي جوانان در ابعاد رواني ـ اجتماعي است. اين مهارتها به افراد كمك ميكنند تا مثبت عمل كرده و هم خودشان و هم جامعه را از آسيبهاي رواني ـ اجتماعي حفظ كرده و سطح بهداشت رواني خويش و جامعه را ارتقاء بخشند (سازمان بهداشت جهانی، 1999).
ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﻳﻚ روﻳﻜﺮد ﻣﺘﻤﺮﻛﺰ ﺑﻪ ﻓﺮد اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫـﺪﻓﺶ ﻛﻤـﻚ ﺑـﻪ اﻓـﺮاد ﺟﻬـﺖ رﺷـﺪ ﻣﻬﺎرتهای ﻣﻮرد ﻧﻴﺎز زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ ﺳﺎﺧﺘﻦ اﻓـﺮاد در زﻧـﺪﮔﻲ ﺣﺎل ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪي آﻧﺎن در آﻳﻨﺪه تأﻛﻴﺪ دارد. ﺑﻪ ﻓﺮد ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺗﺎ از ناتوانیها و ﺿـﻌﻒﻫﺎي ﻣﻬﺎرﺗﻲ ﺑﻪ ﺳﻮي مهارتهای ﺗﻮاﻧﻤﻨﺪ و ﺳﺎزﻧﺪه ﺣﺮﻛﺖ ﻧﻤﺎﻳﺪ. در واﻗﻊ ﻫﺪف ﻧﻬـﺎﻳﻲ ﻣﻬﺎرتهای زﻧـﺪﮔﻲ اﻳـﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﺮاد ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺑﺮﺗﺮي و ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﻲ ﻓﺮد ﺧﻮﻳﺶ را ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ. اﻳـﻦ ﺷﺎﻳـﺴﺘﮕﻲ ﻓـﺮدي ﺷـﺎﻣﻞ اﺣـﺴﺎس ﻛﻔﺎﻳﺖ و ﺷﺎﻳﺴﺘﮕﻲ ﺳﻄﺢ ﺑﺎﻻ، ﺳﻼﻣﺖ رواﻧﻲ، ﺧﻮد ﺷـﻜﻮﻓﺎﻳﻲ و ﭘـﺬﻳﺮش ﻣـﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﻓـﺮدي ﻣـﻲﺑﺎﺷـﺪ. ﻟـﺬا ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ اﻫﺪاف ﭘﻴـﺸﮕﻴﺮاﻧﻪ، ﻛﻨﺘـﺮل و ﻣـﺪﻳﺮﻳﺖ ﻣـﺸﻜﻼت را دارد و ﻫﻤﺎﻧﻨـﺪ ﻳـﻚ روﻳﻜـﺮد آﻣﻮزﺷﻲ ﻫﻢ ﺑﺮاي ﻣﺪاﺧﻼت ﮔﺮوﻫﻲ و ﻫﻢ ﻓﺮدي ﻣﻨﺎﺳﺐ اﺳﺖ (ﻧﻠﺴﻮن،ﺟﻮﻧﺰ 1992، آقاجانی 1381).
رﻫﻨﻤﻮدﻫﺎي ﻳﻮﻧﺴﻜﻮ ﺑﺮاي آﻣﻮزش و ﭘﺮورش در ﻫﺰارهی ﺳﻮم ﻧﻴﺰ ﻣﺒﻨﺎﻳﻲ ﺑﺮاي ﻣﻬﺎرتﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎر ﻣﻲرود، ﻳﻮﻧﺴﻜﻮ ﭼﻬﺎر ﻫﺪف اﺻﻠﻲ ﺑﺮاي آزﻣﻮن در ﻗﺮن 21 ﺑﻪ ﺷﺮح ذﻳﻞ ارائه داده اﺳﺖ.
1-آﻣﻮﺧﺘﻦ ﺑﺮاي ﻳﺎد ﮔﺮﻓﺘﻦ
2-آﻣﻮﺧﺘﻦ ﺑﺮاي ﺑﻜﺎر ﺑﺮدن
3-آﻣﻮﺧﺘﻦ ﺑﺮاي زﻳﺴﺘﻦ
4-آﻣﻮﺧﺘﻦ ﺑﺮاي ﺑﺎ ﻫﻢ زﻳﺴﺘﻦ
ﻛﻪ دو ﻫﺪف آﺧﺮ ﭘﺎﻳﻪﻫﺎي ﻣﻬﺎرتﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ را ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻣﻲدﻫﻨﺪ (ﻗﺎﺳﻢ زاده 1384).
در سال 1986 در گردهمایی ارتقای سلامت در اوتاوای كانادا، مهارتهای زندگی به عنوان وسیلهای برای دستیابی به سلامتی بیشتر به رسمیت شناخته شد.
درسال 1989 در كنوانسیون حقوق كودك با بیان این موضوع كه آموزش مناسب برای كودكان باید بتواند تمامی تواناییهای كودك را رشد و توسعه دهد، بین آموزش كودكان و مهارتهای زندگی ارتباط مفهومی برقرار شد.
در سال 2000 در كنفرانس جهانی آموزش كه در شهر«داكار» برگزار شده بود بر حق جوانان و بزرگسالان در زمینه برخورداری از آموزشهایی كه آموختن (دانایی)، انجام دادن، و زیستن با یكدیگر را آموزش دهد تأكید شد.
در سالهای اخیر آموزش مهارتهای زندگی در سراسر جهان گسترش چشمگیری یافته است. مهارتهای زندگی در كشورهای مختلف با اسامی گوناگون از قبیل آموزش مبتنی بر مهارتهای زندگی، آموزش سلامت مهارت محور، آموزش سلامت و زندگی خانوادگی، آموزش داده میشود.
هدف اصلی از توسعه آموزشهای مذكور توانمندسازی افراد در عرصه كار و زندگی و روابط بین فردی و پیشگیری از گسترش بیماریهای رفتاری و ناهنجاریهای اجتماعی است.
ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﺑﻮﺗﻴﻦ و ﻛﺎﻧﺘﻮر (2000) اﺟﺰاء ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻬﺎرتهای ﺧﻮد ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ و ﻣﻬﺎرتهای اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﺳﺖ. ﻣﻬﺎرتهای ﺧﻮد ﻣﺪﻳﺮﻳﺘﻲ ﻓﺮدي ﺷﺎﻣﻞ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮي و ﺣﻞ ﻣﺴئله، آﮔﺎﻫﻲ از تأﺛﻴﺮات اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻣﻘﺎوﻣﺖ در ﺑﺮاﺑﺮ آن، ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺿﻄﺮاب و اﻓﺴﺮدﮔﻲ، ﺧﺸﻢ و ﻧﺎﻛﺎﻣﻲ، ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻫﺪف، ﺧﻮد رﻫﺒﺮي و ﺧﻮدﺗﻘﻮﻳﺖدﻫﻲ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻣﻬﺎرتهای اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﺨﺶ دﻳﮕﺮي از ﻣﻬﺎرتهای زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺎﻣﻞ ﺑﺮﻗﺮاري ارﺗﺒﺎط اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، ﻣﻬﺎرتهای ﺟﺮأتﻣﻨﺪي ﻛﻼﻣﻲ و ﻏﻴﺮﻛﻼﻣﻲ، اﺣﺘﺮام ﮔﺬاﺷﺘﻦ و اﻓﺰاﻳﺶ شایستگی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ اﻓﺮاد ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
2-3- تاريخچهی موضوع در ایران
برنامه آموزش پيش از ازدواج از سال 1381 در دفتر پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي معاونت امورفرهنگي و پيشگيري سازمان بهزيستي كشور به عنوان يك برنامهی پيشگيرانه و ارتقايي در دستور كار قرار گرفت و طراحي و برنامهريزي آن آغاز شد.
در اين مدت ضمن برقراري ارتباط با متخصصان اين حوزه و جمعآوري متون نوشتاري و تحقيقات علمي، متن آموزشي مطابق با شرايط فرهنگي جامعه ايران تهيه و تدوين شد.
از آنجا كه در بند 14 سند چشمانداز بلند مدت و سياستهاي كلي برنامه چهارم توسعه جمهوري اسلامي ايران، تقويت نهاد خانواده به عنوان يك سياست كلي مورد توجه قرار گرفته است، برنامه آموزش پيش از ازدواج به عنوان يك برنامه پيشگيرانه و ارتقايي مورد اهتمام و توجه ميباشد.
هدف غايي این برنامه، آموزش به همهی نوجوانان و جوانان با هدف ارتقاي توانمندي فردي آنها در انتخاب همسر و تشكيل خانواده موفق میباشد. اهداف كلي این برنامه شامل ارتقاي كيفيت و سلامت ازدواج، پيشگيري از آسيبهاي مرتبط با ازدواج، نهادينهسازي ضرورت آموزش پيش از ازدواج میباشد.
اهداف اختصاصي این برنامه شامل: «ارتقاي احساس رضايت از زندگي خانوادگي، ارتقاي دانش افراد در مورد خانواده به صورت يك كل، ارتقاي توانمندي افراد در انتخاب همسر مناسب، ارتقاي مهارتهايي كه در جهت تقويت و ثبات خانواده نقش دارند، تقويت نگرش اجتماعي مثبت به ازدواج، پيشگيري از طلاق، پيشگيري از انحرافات جنسي، پيشگيري از اعتياد، پيشگيري از همسرآزاري، پيشگيري از كودك آزاري، پيشگيري از خودكشي، پيشگيري از بارداري زودرس، توسعه نهادي برنامه، توسعه اجرايي برنامه » میباشد.
با پیشنهاد سازمان ملی جوانان سابق در 24 آبان سال 88 که به تصویب هیئت دولت رسید وزارت بهداشت متولی اجرای این قانون شد. بر اساس بند 5 این قانون وزارت بهداشت با همکاری سازمان ملی جوانان(سابق)، سازمان بهزیستی، سازمان نظام روان شناسی و مرکز امور زنان و خانواده، به آموزش افراد پیش از ازدواج موظف شد. اما با گذشت چندین سال از تصویب این قانون هنوز به صورت مناسب و هدفمند به اجرا در نمیآید.
در پایان این بحث باید اشاره شود که مهارتهای زندگی در ایران بیشتر تحت ده عنوان ﻣﻬﺎرت ﻫﻤﺪﻟﻲ، ﻣﻬﺎرت ﺧﻮدآﮔﺎﻫﻲ، ﻣﻬﺎرت ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﺮس، ﻣﻬﺎرت ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﻫﻴﺠﺎﻧﺎت، ﻣﻬﺎرت ﺗﻔﻜﺮ ﺧﻼق، مهارت تفکر انتقادی، ﻣﻬﺎرت ﺣﻞ ﻣﺴﺌﻠﻪ، ﻣﻬﺎرت ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮي، ﻣﻬﺎرت رواﺑﻂ ﺑﻴﻦ ﻓﺮدي، ﻣﻬﺎرت ﺑﺮﻗﺮاري راﺑﻄﻪی مؤﺛﺮ ؛ آموزش داده میشود.
لازم به توضیح می باشد با توجه به هدف پژوهش حاضر، که به دنبال اثربخشی آموزش مهارتهای ارتباطی پیش ازدواج بر سازگاری زناشویی فرزندان شاهد، جانباز و آزاده میباشد؛ در ادامه به مباحث مربوط به مهارتهای ارتباطی و رابطهی آن با سازگاری زناشویی بیشتر پرداخته خواهد شد.
2-4- نقش مهارتهای ارتباطی در سازگاری زناشویی
مهارتهای ارتباطی خوب در کیفیت زناشویی نقش حساسی دارند. رفتار تعاملی منفی نیز به عنوان یک پیشبینیکنندهی اساسی مشکلات زناشویی آینده است.
با توجه به نقش مهارتهای ارتباطی در کیفیت زناشویی، افرادی برای اصلاح کیفیت ارتباطی زوجها تلاش کردند. استوارت (1980) پنج تمرین مهارتآموزی را پیشنهاد کرده است؛ که عبارتند از: گوش دادن مؤثر به همسر خود، یادگیری بیان خود، یادگیری مطرح کردن تقاضاها، تبادل بازخورد اطلاعاتی مناسب به یکدیگر و استفاده از روشنسازی.
نه تنها نقص مهارتهای اجتماعی یکی از مسائل مورد شکایت زوجهاست، بلکه در بسیاری مواقع، آنها از عدم برخورداری از مهارتهای ارتباطی(بیان و دریافت) مانند عدم تفاهم، توجه ناکافی به یکدیگر، اشکال در گوش دادن، افزایش تعارض و اشکال در حل مسائل نیز شکایت دارند.
ارتباط را می توان شیوه های نمادینی در نظر داشت که افراد از طریق آنها پیام های خود را منتقل می کنند. انتقال پیام بیشتر اوقات از طریق کلمات و به عبارتی رفتار کلامی گسترده صورت می گیرد. اما رفتار غیر کلامی نیز نقش عمده ای در برقراری ارتباط دارد. تن صدا، زبان بدن، حالت اندام، وضع ظاهر، نشانههای چهرهای و مواردی از این قبیل از مقوله های رفتار غیر کلامی به شمار می رود.
صرف نظر از از شکل و محتوای ارتباط، اگر قرار است که پیام به نحوی مناسبی درک شود، همسران باید در نمادهای مورد استفادهی یکدیگر سهیم باشند. به بیان ساده، اگر افراد معنای نمادهای استفاده شده طرف مقابل را درک نکنند ، به طور قطع، ارتباطی نادرست روی میدهد. در شرایط عملی، به نظر میرسد که نقصهای ارتباطی یکی از عوامل مهم درماندگی زناشویی میباشند، به همین جهت متخصصان امور زناشویی آموزش ارتباط را بخشی از برنامههای درمانی زوج ها میدانند.
روابط صمیمی طولانی مدت نیازمند ارزشگذاری غیراختصاصی به همسر میباشند. این ارزشگذاری در واقع میتواند به سه مهارت ارتباطی جداگانهی احترام، ادراک و حساسیت تقسیم میشود که به عنوان پایههای ارتباط زناشویی قرار میگیرند.
همچنین تعدادی از پیامدهای ارتباطی مهمتر وجود دارد که به عنوان اصول کلی ارتباط بوده و فراتر از اشکال خرد آن هستند که در چهار مقولهی جداگانهی وقت شناسی، آداب زناشویی، مشخص سازی، ذهن خوانی قرار میگیرند.
فراگیری و حفظ مهارتهای ارتباطی ویژه، در آرامش روانی فرد، اهمیت فراوانی دارد. برنامههای آموزشی مهارتها هم به انجام تکالیف ویژه کمک میکند و هم شایستگی کلی خود را در موقعیتهای مختلف زندگی افزایش میدهند. این برنامهها بر جنبههای آموزشی مثبت درمان تأکید میکنند.
نقصهای ارتباطی که بین همسران به وجود میآید، معمولاً مختص موقعیت خاص میباشند؛ به طوریکه این نقص ها در مکالمه با بزرگسالان ناآشنا رخ نمیدهند و معمولاً در بحثهای مربوط به حل تعارض خود را نشان میدهند. منشأ نقص هرچه باشد ( به عنوان مثال آشفتگی عاطفی، اسناد نادرست و ... ) آموزش مناسب در فراگیری پاسخهای مهارتی، میتواند به رشد رفتارهای ارتباطی مؤثر زوجها کمک کند. مهارتهای ارتباطی تواناییهای مخصوص هستند و زمانی که شخص میخواهد پیامی را به شخص دیگر منتقل کند ( مثلاً همسر به همسر ) ضرورت پیدا میکنند. ارزیابی شایستگی در مهارتهای ارتباطی یک امر نسبی است، به گونهای که بر حسب معیارهای درونی و بیرونی به کار رفته در قضاوتها، ممکن است عملکردها باکفایت یا بیکفایت ارزیابی شوند.
صرف نظر از جهت گیری نظری، آموزش های ارتباط در برنامههای زوجدرمانی در سطح گستردهای پذیرفته شده است. آموزش مهارتها از یک ارزیابی عملی کامل پیروی میکنند. این ارزیابی به طور کلی وضعیت فردی زوجها را نشان میدهد. اگرچه برنامههای آموزش مهارتهای ارتباطی مجموعهای از تدابیر بالینی را لازم دارند؛ اما نباید آن را به عنوان یک بستهی درمان کاربردی نامشخص تلقی کرد، بلکه باید آن را به عنوان یک الگو در نظر گرفت. اجزای این برنامه به شرح زیر می باشد:
الف) آموزش ب)الگودهی ج)تمرین د)تقویت ه) بازخورد تعلیم و) تمرین ز) تکلیف خانگی
2-5- مروری بر پژوهشهای انجام شده
در چند دههی اخیر پژوهشهای متعددی در مورد بهبود کیفیت زندگی زناشویی صورت گرفته و نظرات پژوهشی مختلفی دربارهی عوامل شناخته شده در بهبود کیفیت زندگی و افزایش رضایت از آن مطرح گردیده است. در این قسمت سعی شده به برخی از مهمترین عوامل، اشاره شود؛ و در پایان با بازگشت به هدف اصلی پژوهش که توجه به متغیر آموزش مهارتهای ارتباطی پیش از ازدواج در سازگاری زناشویی میباشد، صرفاً به پژوهشهای مرتبط با موضوع به صورت تفصیلی پرداخته میشود.
عدهای از پژوهشگران به نقش تعاملهای متقابل بین زن و شوهر توجه کردهاند. بدین صورت که آنها معتقدند همسران سازگار به رفتارهای پاداش دهندهی یکدیگر توجه میکنند و رفتارهای تنبیه کنندهی یکدیگر را نادیده میگیرند. همچنین زوجهای ناسازگار بدون توجه به رفتارهای پاداش دهندهی یکدیگر، دائماً به رفتارهای نامطلوب یکدیگر توجه کرده و زنجیرهی تعامل منفی پیشرونده را به اجرا در میآورند.
برخی از پژوهشگران وجود مهارت حل مسئله و ظرفیت قبول تفاوت را به عنوان نشانه سلامت و صمیمیت در روابط زوجین مد نظر دارند. در واقع از نظر آنان زوج های سازگار تفاوتهای بین خودر را درک کرده و می توانند مسائل و مشکلاتی را که به دلیل همین اختلافها پیش می آیند حل کنند. زوجهای ناسازگار در مقابل مشکلات زناشویی خود سکوت می کنند و حتی در مواقعی آن را انکار کرده و هیچ گونه تلاشی در جهت حل ندارند که این نیز موجب اختلافهای بیشتر در زندگی می شود. به عبارتی دیگر توانایی حل مسئله و سازگاری زوجین یک چرخه ارتباطی است.
رویکرد شناختی نیز به شیوه های ادراکی و تفسیر و ارزیابی زوجین از یکدیگر و به نوع رفتار و رویدادهایی که در زندگی شان می افتد می پردازد. از نظر این رویکرد زوج های سازگار تفسیر مثبت از رفتار یکدیگر دارند و هرگونه مشکل احتمالی در روابطشان را به شرایط و محیط نسبت می دهند اما زوج های ناسازگار با پیش داوری و تفکرات غیر منطقی تفسیری متفاوت و منفی از رفتار طرف مقابل دارند.
عده ای دیگر از پژوهشگران به رابطه هوش هیجانی و رضامندی زناشویی پرداختند و معتقدند که این دو رابطه مستقیم باهم دارند به طوری که زوجین سازگار دارای هوش هیجانی بالایی بوده و در نتیجه رضامندی آنان نیز بیشتر است. در حالی که همسران ناسازگار هوش هیجانی پایینی دارند که موجب رضامندی پایین آنان از ندگی زناشویی می باشد. به عبارتی می توان گفت هوش هیجانی موجب می شود که زوجین دارای عکس العمل قوی نسبت به رفتار طرف مقابل و شرایط محیطی داشته باشند و این موجب خشنودی دو طرف از رابطه متقابل می شود. نتایج پژوهشها نشان میدهد که افراد ایمن با ابراز صمیمیت و بیان عواطف خود بر پایهی عشق و دوستی موجب ایجاد احساس رضایت از زندگی مشترک میشوند. این در حالی است که افراد پرهیزی و دوسوگرا با فاصله گرفتن عاطفی داشتن اضطراب موجب ایجاد روابط منفی در کیفیت زندگی زناشویی خود میگردند.
عنصر صمیمیت و رابطه آن با رضامندی نیز عامل دیگری است که پژوهشگران به آن اشاره می کنند. زن و شوهر با توجه به طبیعت متفاوت شان به ویژه در روابط احساسی شیوه متمایزی در بیان احساسات خود دارند. زنان خود افشایی و بیان احساسات و مردان داشتن فعالیتهای مشترک با همسر را نشانه صمیمیت می دانند. به نظر می رسد که آگاهی زوجین از این ویژگی همدیگر و تلاش در جهت رسیدن به نقطه مشترک اوج صمیمیت تلقی می شود.
برخی از پژوهشگران درمورد نقش عملکرد جنسی در رابطهی زناشویی به مطالعه پرداختهاند. رضایت زوجین از عملکرد جنسی و هماهنگی در آن موجب رضایت و تداوم روابط می گردد به طوری که رابطه جنسی کم و ناخوشایند که در آن زوجین و یا یکی از آنها ناخشنود هست بر کاهش روابط و رضایت زناشویی مابین آنها تأثیر گذاشته و موجب تعارض آنان می گردد که البته با روشهای درمانی متفاوت می توان به درمان آن پرداخت.
در پژوهشهای دیگری به نقش شخصیت و رابطهی آن با رضایتمندی از زندگی زناشویی پرداختهاند. شخصیتهای ناتوان در تنظیم عواطف منفی، سبک دلبستگی ناایمن، شخصیت روان رنجورخویی، سطح هیجانخواهی بالا و تمایزیافتگی پایین شخصیت از سازگاری زناشویی پایینی برخوردارند. همچنین شخصیتهایی که با عوامل برون گرایی و توافق و وجدانی بودن در ارتباط میباشند و البته افرادی که از وضعیت درونی سازمان یافتهای برخوردارند، دارای سازگاری زناشویی بیشتری میباشند.
سن ازدواج و نحوه ایفای نقش بحث دیگری است که حائز اهمیت می باشد. افرادی که در سنین پایین ازدواج می کنند در بسیاری مواقع پس از گذشت مدتی دچار اختلال در روابط می شوند. این افراد به دلیل نداشتن مهارت در ایفای نقش همسری از واکنش و پاسخ به رویدادها و شرایط محیطی و برخورد با همسر دچار مشکل می شوند و از سویی دیگر یکی از همسران مجبور به پذیرش مسئولیت بیشتر در شده و فشار زیادی را متحمل می شود. واین موجب اختلال در روابط،آشفتگی، استرس و افسردگی می شود که نتیجه آن افزایش ناسازگاری و اختلاف در زندگی زناشویی است.
تحصیلات، شغل، درآمد نیز در کیفیت زناشویی تأثیر دارد. نتایج نشان میدهد زوجهایی که دارای تحصیلات بالا، شغل مناسب و درآمد بالا میباشند از سازگاری بیشتری در زندگی مشترک برخوردارند. به نظر میرسد این افراد دارای مهارتهای حل مسئلهی بهتر، استرسهای مزمن کمتر، و دارای تفاهم و تداوم بیشتری در زندگی مشترک میباشند. در حالیکه ناسازگاری و طلاق در بین افراد با تحصیلات کمتر، بیکار و دارای طبقات اجتماعی پایینتر، بیشتر میباشد. موقعیت اجتماعی و پایگاه اجتماعی بالا که رفاه بیشتری در پی دارد، پاسخگوی نیازهای اساسی زوجین است که در نتیجه کاهش فشار ناشی از نیازهای مادی، موجب آرامش زوجین و در نتیجه افزایش رضایت و آسودگی خاطر در پرداختن به دیگر مسائل زندگی از جمله مسائل عاطفی است.
وجود فرزند در زندگی مشترک و رابطه آن با رضایت زناشویی از دیگر مواردی است که در بررسی رضایت زناشویی بدان پرداخته شده است. بیشتر زوجین از داشتن فرزند احساس خرسندی دارند و در بسیاری از مواقع نیز وجود فرزند را در خانواده موجب گرمی کانون خانواده و افزایش محبت بین زن و شوهر می دانند. اما تحقیقاتی که در این باره صورت گرفته است نتایج مختلفی را نشان می دهند. به طوریکه عدهای وجود فرزندان در زندگی مشترک، (به خصوص ازسوی مادرانی که دارای نوزاد میباشند)؛ موجب کاهش رضایت زناشویی را گزارش کردهاند. و علت آن را وجود تعارضات در نقشها و کاهش آزادیها میدانند. برخی گزارشها نیز وجود فرزند را موجب بهبود یا افزایش رضایت زناشویی میدانند. به نظر می رسد جهت داشتن رابطه بهتر بین زوجین همکاری هردو در مراقبت و نگهداری از فرزندان بخصوص در دوران نوزادی مهم است که این مسئله نیاز به آموزش زنان و مردان داشته تاهم نقش همسری و هم والدی را به خوبی ایفا کنند.
حمایت خانوادگی و اجتماعی از جمله اقدامات مهم در تداوم زندگی مشترک زوجین به حساب میآید. ازدواج یک عامل مثبت تغییردهنده تنهایی است و زوجین از طریق حمایت عاطفی و عملی از یکدیگر موجب افزایش رضایت از رابطه خود میگردند. در این میان خانواده ها نقش مهمی در شکلگیری این رضایت ایفا میکنند. در بسیاری از مواقع ازدواج دختر و پسر بدون رضایت خانواده اگرچه در اوایل زندگی به دلایل مختلف تأثیر چندانی ندارد اما به مرور زمان عدم حمایت خانوادهها و دخالت آنان ممکن است موجب بروز مشکلات مابین زن و شوهر شده و این مشکلات به تدریج در روابط آنان تأثیر گذاشته و زندگی آنان دچار اختلال می شود و بالعکس همراهی، آگاهی و هدایت مناسب والدین ( به ویژه در موارد اختلاف مابین زوجین) موجب بهبود و پایداری رابطهی آنان میگردد.
تفاوتهای فرهنگی، دیگر عامل موثر در پایداری ازدواج است. ازدواج به عنوان یک پدیدهی اجتماعی است که درون یک بافت فرهنگی خاص شکل میگیرد. از آنجا که افراد از نظر زمینههای فرهنگی، قومی، نژادی متفاوت میباشند، بنابراین انتظارات و باورهایشان از روابط زناشویی نیز متفاوت میباشد. شناخت این تفاوتها و هماهنگی و پذیرش آنها موجب رضایت زناشویی میگردد ولی چنانچه تفاوتهای محسوس در انتظارات زوجین باشد موجب تعارض بین آنها میشود. ازدواج از فرهنگهای مختلف موجب تعارضاتی به ویژه در اوایل زندگی می شود که لازم است زوجین و خانواده های آنان به این تفاوتها و آداب رسوم طرف مقابل آشنا باشند و در انجام بعضی از آداب و رسوم به توافق برسند.
مذهب عامل مهم دیگری است در پایداری روابط زناشویی. از آنجا که مذهب دربردارندهی روشهای زندگی، انتظارات، سیستمهای ارزشی و اعتقادی است، شناخت شباهتها و تفاوتهای آن از سوی زوجین و توافق بر سر آنها و همچنین به عنوان یک رویداد آرامکننده، موجب رضایت زناشویی میشود. در صورت ازدواج زوجین با مذاهب مختلف، احترام به باورهای یکدیگر و پذیرش فرد با عقاید و باورهایش، موجب ایجاد احساس محبت و احترام و درک متقابل میشود.
برخی معتقدند که مشکلات ارتباطی زمانی بیشتر میشود که تغییرات رویدادهای زندگی دارای استرس زیادی باشد. مانند آغاز زندگی زناشویی، بارداری، فرزند پروری، بیماری، بازنشستگی، مرگ، جدایی، خیانت و...
نقش ارتباط در حفظ روابط سالم و طولانی زناشویی نقش مهمی است. ارتباط در خانواده، حکم یک نیروی پویا و اساسی در حفظ و رشد خانوادهی رضامند و سالم را دارد. مهارتهای ارتباطی خوب، یکی از مهمترین عوامل سازگاری و خشنودی از رابطه ی زناشویی است.
آنچه در این مبحث بدان پرداخته شد همه به نوعی به برقراری ارتباط مربوط میشوند. شایعترین مشکلی که توسط زوجهای ناراضی مطرح میشود، عدم موفقیت در برقراری ارتباط است. گرچه سالها، این باور مبتنی بر عقل سلیم مورد قبول بوده است، اما پژوهشگران فقط اخیراً به بررسی صحت آن پرداختهاند. نتایج این پژوهشها به وضوح نشان میدهد که مشکلات ارتباطی، تنها علت تعارضهای زناشویی نیستند. با وجود این، مشکلات ارتباطی، روابط زوجهای درمانده را مشخص میکند؛ و ظاهراً مشکلات تجربه شدهی قبلی را تشدید میکند.
دربارهی اثرات برنامههای پیشگیری از مشکلات زناشویی پژوهشهای متعددی انجام گرفته که در این بخش به برخی از آنها اشاره میشود.
2-5-1- پژوهشهای انجام شده در جهان
ویت کین(1983) در پژوهشی برنامهی ارتباطی زوج را در کارگاه مهارتهای ارتباطی در زمینهی تأثیر بر ارتباط اثربخش، حل مسئله و رضایتمندی در رابطه را، مورد مقایسه قرار داد. در این پژوهش از گروه کنترل نیز استفاده شده بود. نتایج نشان داد زوجهایی که "برنامهی ارتباطی زوجها" را آموزش دیده بودند در پیامهای غیرکلامی مثبت، افزایش معناداری نشان میدادند.
هالوگ، بوکوم و مارکمن(1988)در یک مطالعه پیگیری سه ساله، یک گروه از زوجهای آلمانی را در یک برنامهی پیش از ازدواج مربوط به مهارتهای ارتباطی شرکت کرده بودند، مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه، زوجها به مدت سه سال پس از اجرای برنامه، تحت پیگیری قرار گرفتند. بعد از سه سال، زوجهای شرکت کننده در برنامه که ازدواج کرده بودند، در میزانهای رضایتمندی از رابطهی زناشویی، توافق، حل مسئله و رفتارهای ارتباطی مثبت، تفاوتهای معنیداری را با گروه مقایسه نشان داند.
پاریش(1992) برنامهی ارزیابی قبل از ازدواج را در مقایسه با یک برنامهی ترکیبی (برنامهی ارتباطی زوج و برنامهی ارزیابی قبل از ازدواج) مورد مقایسه قرار داد. در این پژوهش هیچ گروه کنترلی وجود نداشت. نتایج نشان داد که ترکیب این دو برنامه از نظر اثربخشی کوتاه مدت به طور معناداری بالاتر بود؛ اما در مورد اثرات درازمدت چیزی مشخص نشد.
مارکمن و همکاران(1993) در یک مطالعه پیگیری چهارساله در مورد زوجهایی که تحت آموزش مهارتهای ارتباطی قرار گرفته بودند، نشان دادند این زوجها در مقایسه با گروه کنترل، ارتباط مثبت بیشتر و ارتباط منفی کمتری را نشان دادند؛ اما دو گروه از نظر سازگاری زناشویی تفاوتی نداشتند.
سالیوان و برادبوری(1996) نمونههایی از زوجهای تازه ازدواج کرده را که خدمات مشاورهی پیش از ازدواج دریافت کرده بودند با آنهایی که مشاورهی قبل از ازدواج در مورد آنها انجام نگرفته بود، مورد مقایسه قرار دادند. نتایج نشان داد که زوجهای شرکتکننده از نظر مشکلات زناشویی، در خطر زیادی نبودند؛ و شوهران شرکتکننده در مقایسه با شوهران گروه کنترل از نظر مشکلات زناشویی در خطر پایین تری قرار داشتند.
بولتر و وامپلر(1999) در یک پژوهش فراتحلیلی 16 زوج مربوط به زوج درمانگری از طریق آموزش مهارتهای ارتباطی مورد بررسی قرار دادند. برنامهی ارتباط زوجها یک برنامهی آموزش مهارتهای ارتباطی بود که شامل برنامهی آموزش کوتاه مدت، تمرین هدایت شده، بازی نقش و تمرینهای خانگی میشد. مهارتها شامل خودآگاهی، مهارتهای صحبت کردن، گوش دادن، حل تعارض و سبکهای ارتباط بود.
نتایج مقیاسها در دو دسته تحت عنوان مشاهدهای و نگرشی طبقهبندی شدند؛ مقیاس نگرشی بیشتر شامل مقیاسهای رضایت زناشویی، مهارتهای ارتباطی یا سایر کیفیتهای رابطهای بودند.
معنیداری اثر برنامهی آموزشی ارتباط زوجها در تمام مقیاسها مورد آزمون قرار گرفت. نتایج حاکی از آن بود که آموزش مهارتهای ارتباطی به پیشرفت چشمگیری در ارتباط زوجها با یکدیگر و نیز به تغییرات متوسط در درک زوجها از یکدیگر منتهی میشود، اما مؤثرتر از سایر برنامههای آموزشی ارتباط نیست.
میشل(2001) در یک پژوهش از یک آموزش 14 ساعته قبل از ازدواج شامل آموزش همدلی و درک متقابل برای بهبود صمیمیت، کنترل تعارض و برخورد کارآمد با مشکلات طبیعی زندگی که ناشی از تفاوت در تفکرات، احساسات، نیازها و آرزوهای زوجین بود، استفاده کردند. این برنامه به جای ارائهی موضوعات خاص، مجموعهای از 10 مهارت ارتباطی و حل مسئله را آموزش میداد که زوجها میتوانستند با کمک آنها مسائل ارتباطی خود را حل کنند. در این پژوهش از گروههای آزمودنی کوچک استفاده شد و نتایج تأثیر مثبت آن را در سازگاری بین زوجین نشان داد. این پژوهش اثربخشی این برنامه نسبت به سایر برنامههای مشابه را تأیید میکند.
بروکس(2001) پژوهشی را با عنوان برنامه گروه درمانی غنیسازي روابط زوجین که بر روي 22 زوج که داراي روابط نابسامان بودند، انجام داد. نتایج نشان داد که برنامه غنیسازي ارتباط منجر به افزایش سازگاري زناشویی، اعتماد، صمیمیت و بهبود روابط میان زوجین میشود.
اسکات و کارداوا (2002) یک برنامهی پیشگیری و پربارسازی رابطه را برای کمک به زوجها در کسب مهارتها و نگرشهای مرتبط با موفقیت زناشویی به کار بردهاند. در این برنامه، از یک کارگاه آموزشی 12 ساعته برای آموزش زوجها استفاده شده است. نتایج تحقیقات آنها نشان داد که زوجهای آموزشدیده، سطوح پایینتری از ارتباطات منفی و پرخاشگری فیزیکی و سطوح بالاتری از ارتباطات مثبت را در مقایسه با زوجهای گروه مقایسه در طول سالهای بعد از شرکت در این برنامه، گزارش میدهند.
کارول و دوهرتی(2003) زوجینی را که در برنامههای آموزش پیش از ازدواج شرکت کرده بودند را مورد مطالعه قرار دادند. نتایج نشان داد که این زوجها 30 درصد بیشتر در ازدواج خود نسبت به آنهایی که آموزش ندیده بودند، موفقتر بودند. آنها گزارش دادند که با همسران خود، ارتباط بیشتری دارند. مهارتهای مدیریتی حلمسئله را بهتر میدانند و در جنبههای مثبت ارتباطی مهارت بیشتری دارند. همچنین پژوهش کارول و دوهرتی نشان داد افرادی که آموزش پیش از ازدواج دیدهاند کمتر با طلاق مواجه میشوند.
فرانسیسکا(2004) در یک پژوهش در زمینه آموزش قبل از ازدواج، به افرادی که قصد ازدواج مجدد داشتند، به این نتیجه رسید، که این زوجین موضوعات منحصر به فردی دارند که توسط برنامههای آموزشی متداول پیش از ازدواج، برآورده نمیشود. آنها8 برنامهی آموزشی برای این نوع زوجها طراحی کردند و در پژوهشهای خود به این نتیجه رسیدند که با آموزش پیش از ازدواج زوجینی که قصد ازدواج مجدد دارند، میتوان خانوادههای موفق و سازگاری که دارای محیط مناسب برای رشد والدین و فرزندان آنها فراهم کرد. به نحوی که بچهها درخانوادهای همانند یک خانواده که با ازدواج اول شکل گرفته زندگی کنند. آنها معتقدند مربیان ازدواج با آموزش به این زوجها میتوانند خدمات ارزشمندی به والدین به منظور تشکیل ازدواج دوم نمایند به گونهای که این زوجها را از زوجهایی که اولین ازدواج آنهاست جدا کرد و با ارائهی محتوی برنامهی آموزشی متناسب با نیاز آنها، به آنان کمک کرد به شکلی که نیازهای منحصر به فرد آنان متناسب با ازدواج دوم برطرف شود.
استنلی، آماتو، جانسون و مارکمن (2006) در پژوهشی تحت عنوان آموزش پیش از ازدواج، کیفیت زناشویی و ثبات زناشویی، یک نمونه وسیع را به طور تصادفی از چهار ایالت آمریکا که دارای وضعیت اقتصادی – اجتماعی متوسط بودند، انتخاب کردند. نتایج نشان داد که شرکت کنندگان در آموزشهای پیش از ازدواج، به طور معناداری سطح بالاتری از رضایت و تعهد در ازدواج و سطوح پایینتری از تعارض و نیز کاهش نرخ طلاق را نسبت به گروه گواه نشان دادند. این تأثیرات در بین نژادهای مختلف و سطوح تحصیلات گوناگون، همچنان نیرومند بودند؛ و این نشان دهندهی اینست که شرکت در برنامههای آموزشی پیش از ازدواج در مورد دامنه وسیعی از افراد مؤثر است.
مک جورج (2006) در یک پژوهش بر روی 25 زوج که به مدت 8 هفته در زمینه آمادگی و اقدام برای ازدواج آموزش دیده بودند متوجه شد که اطلاعات شرکت کنندگان در زمینه ارتباط زناشویی و خانوادهی سالم افزایش یافته و این افراد آمادگی بیشتری برای ازدواج دارند. همچنین آموزش پیش از ازدواج به شکل گروهی بهتر از آموزش به صورت انفرادی به هر زوج است. در زمینه اثربخشی آموزش پیش از ازدواج بر روی مردان و زنان و مقایسه آنها با یکدیگر این تحقیق نشان داد که 2 جنس به یک اندازه از آموزشها بهره میبرند، هر چند که زنها علاقه بیشتری به آموزش دارند.
یالسین و کاراهان(2007)در پژوهشی، برنامهی ارتباطی زوجی را، در بین 67 خانوادهی داوطلب، در دو گروه آزمایش و کنترل، با گرفتن پیشآزمون و پسآزمون مورد بررسی قرار دادند. نتیجهی پژوهش نشان داد برنامهی آموزشی میتواند از طریق بهبود مهارتهای ارتباطی، تأثیری مثبت بر سطوح سازگاری زناشویی داشته باشد و هم چنین میتواند منجر به اصلاحات رفتاری دراز مدت در زوجین شود.
بارنز و همکاران(2007) در پژوهشی با عنوان رضایت زناشویی: توجه مثبت در مقابل ارتباطهای مؤثر، به بررسی نقش ارتباط مؤثر به عنوان یک متغیر توضیحی پرداختند. آنها در این پژوهش به این نتیجه رسیدند که متغیرهای ارتباط مؤثر، به عنوان عنصر اساسی در رضایت زناشویی نیستند؛ بلکه برنامههای غنیسازی ازدواج، نقش مؤثرتری در ارتباطات زناشویی دارند.
ماد(2009) اثر آموزش مهارتهای ارتباطی را بر افزایش سازگاری 8 زوج مورد بررسی قرار داد. نتایج پژوهش وی نشان داد آموزش باعث افزایش سازگاری زوجین گروه آزمایش شده است.
2-5-2- پژوهشهای انجام شده در ایران
مهدویان (1376) در پژوهشی با عنوان بررسی تأثیر آموزش ارتباط با رضامندی زناشویی و سلامت روانی 15 زوج را مورد مطالعه قرار داد. افراد نمونه از بین مرکز مشاورهی آموزش و پرورش شهر مشهد انتخاب شدند. این آزمودنیها به صورت تصادفی در سه گروه آزمایش، درماننما و کنترل قرار گرفتند. سه گروه از نظر متغیرهای جنس، سن، میزان تحصیلات و مرحلهی خاص زندگی خانوادگی با یکدیگر همتا شدند. در مرحلهی پیش آزمون هر سه گروه به پرسشنامه اتریچ و سلامت عمومی پاسخ دادند، و سپس گروه آزمایش تحت آموزش اصول ارتباط قرار گرفت. گروه درماننما توصیههایی در مورد نحوهی برخورد با مشکلات تحصیلی، رفتاری و عاطفی فرزندانشان دریافت کرد، ولی گروه کنترل هیچ برنامهی آموزشی دریافت نکرد. در مرحله پسآزمون هر سه گروه مجدداً با همان پرسشنامهها مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که روش آموزش ارتباط با رویکرد شناختی- رفتاری میتواند باعث افزایش رضامندی زناشویی شود. حتی زمانیکه زن یا شوهر، از یک مشکل اختلال شخصیتی رنج میبرد. همچنین این آموزشها در مواردی به بهبود سلامت روانی آنها کمک میکند. به علاوه مشخص گردید که روش شناختی - رفتاری آموزش ارتباط، برای جامعهی ما به ویژه افراد تحصیل کرده مناسب است.
فقیرپور (1381) در یک پژوهش تحت عنوان نقش مهارتهای اجتماعی در سازگاری زناشویی و طراحی یک مدل آموزشی و ارزشیابی آن، به بررسي تأثير يک برنامه پيشگيرانه مبتني بر رويکرد رفتاري – شناختي بر سازگاري زناشويي پرداخت. به همين منظور پنج سؤال پژوهشي مطرح شد. ابتدا با مطالعه منابع و الگوهاي رايج و با در نظر گرفتن شرايط و مقتضيات فرهنگي، برنامه عملي تهيه گرديد. اين برنامه با ساختار مشخص و داراي 9 جلسه 90 دقيقهاي بوده است. در اين پژوهش از طرح پيشآزمون- پسآزمون بدون گروه کنترل استفاده شد. ابزار اندازهگيري شامل دو پرسشنامه بود. يکي از پرسشنامهها توانايي افراد را در مقولههاي دانش، نگرش و رفتار اندازهگيري ميکرد. پرسشنامه ديگر نيز سازگاريزناشويي را اندازهگيري مينمود. تعداد گروههاي مورد مطالعه 25 گروه بودند که به طور داوطلبانه در آموزشها شرکت کرده بودند. پس از جمع آوري اطلاعات، دادهها با استفاده از روشهاي آماري موردنياز (مقايسه ميانگين گروههاي همبسته و مستقل تجزيه و تحليل واريانس) مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. يافتههاي تحقيق نشان داد که اجراي برنامه آموزشي - مشاورهاي ميزان دانش، نگرش و رفتار افراد را به طور معنيداري در زمينههاي مورد مطالعه افزايش داده بود. همچنين اجراي برنامهی سازگاري زناشويي افراد را بطور معنيداري افزايش داده بود. اثرگذاري برنامه براي خرده مقياسهاي سازگاري زناشويي به ترتيب، رضايت زناشويي، توافق دو نفري، همبستگي دو نفري و ابراز محبت بود.
اصلانی (1383)در پژوهش خود به بررسی نقش مهارتهای ارتباطی در کارایی خانواده پرداخت. نمونه اين تحقيق 16 زوج (8 زوج گروه آزمايش و 8 زوج گروه گواه) از دانشجويان متأهل دانشگاه تهران ساکن خوابگاه جلال آل احمد بود. طرح پژوهش، روش پيشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل است. تجزيه و تحليل دادهها نشان ميدهد که فرضيات اين پژوهش همگي باسطح آلفايp<0.05 تأييد شده. بنابراين آموزش مهارتهاي ارتباطي باعث بالا رفتن کارآيي خانواده در مقولههاي حل مشکل، ارتباط، نقشها، همراهي عاطفي، آميزش عاطفي، کنترل رفتار و عملکرد کلي خانواده شده است.
نظری (1383) پژوهشی را با عنوان بررسی تأثیر برنامههای بهبود بخشی ارتباط بر رضایت زناشویی زوجین هر دو شاغل در شاهرود انجام داد. برنامهی بهبود بخشی ارتباط یک برنامه آموزشی است که به وسیلهی آموزش مهارتهای خاص به زوجین کمک میکند تا مشکلات خود را حل کنند. جامعهی این پژوهش شامل آن دسته از کارکنان ادارات آموزش و پرورش شهرستان شاهرود که دارای همسران شاغل بودند. نمونهی پژوهش شامل 24 زوج است که از بین زوجینی که حاضر به شرکت در مطالعه بودند به صورت تصادفی انتخاب شدند. ابزار پژوهش عبارتند از پرسشنامهی رضایت زناشویی که توسط اشنایدر ساخته شده است. برای تجزیه و تحلیل دادهها علاوه بر استفاده از روشهای آمار توصیفی از آزمون تحلیل واریانس استفاده شده است. تحلیل دادهها نشان میدهد که برنامهی بهبود بخشی ارتباط به طور معناداری رضایت کلی و همهی ابعاد آن را بهبود بخشیده است.
جلالی و جلالوند (1384) در پژوهشی به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سازگاری زناشویی زوجها پرداختند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داده میانگین نمرات پسآزمون سازگاری زن و مرد در گروه آزمایش که آموزش دریافت کرده بودند بیشتر از نمرات گروه کنترل بود و تفاوت بین میانگین نمرات دو گروه معنیدار بود(009/0p=). ضریب اتا برابر با 70/0به دست آمده یعنی 70/0 افزایش در نمرات سازگاری زوجها ناشی از تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بوده است.
احمدی و همکاران (1384)در پژوهش خود دریافتند که سازگاري در روابط زناشويي بر ميزان سلامت رواني، ميزان رضايت از زندگي و حتي بر ميزان درآمد، موفقيت تحصيلي و رضايت از شغل زوجين تأثير ميگذارد. از سويي ديگر ناسازگاري در روابط زوجين موجب اختلال در روابط اجتماعي، گرايش به انحرافات اجتماعي، افول ارزشهاي فرهنگي در بين زن و شوهر ميشود.
در اين پژوهش كه با هدف شناخت وضعيت سازگاري زناشويي و ميزان شيوع ناسازگاري در بين كاركنان سپاه انجام گرفت، تعداد 900 زوج از بين كاركنان سپاه شهر تهران با استفاده از روش خوشهاي چند مرحلهاي انتخاب و مورد مطالعه قرار گرفتند. روش پژوهش، روش توصيفي- زمينهيابي بود. ابزار مورد استفاده در پژوهش عبارت بودند از: آزمون رضايت زناشويي انريچ، پرسشنامه اطلاعات جمعيت شناختي و اطلاعات ازدواج. نتايج حاصل از پژوهش نشان داد، 10.2 درصد از مردان و 19.7 درصد از زنان از زندگي زناشويي خود ناراضي هستند و 51.4 درصد از مردان و 49.7 درصد از زنان گاهي راضي و گاهي ناراضياند. بيشترين ميزان ناسازگاري در بين آنها در زمينهی توانايي حل تعارض و روابط جنسي بود. لازمهی توانايي حل تعارض و بهبود روابط جنسي داشتن مهارتهايي است كه قابل آموزش و يادگيري هستند. از طريق افزايش مهارتهاي زوجين در ابعاد فوق ميتوان ميزان سازگاري زناشويي و در نهايت ميزان رضايت از زندگي را در آنها افزايش داد. بر اين اساس پيشنهاد اصلي پژوهش حاضر توجه مسؤلين سپاه به برنامههاي آموزشي و مشاوره خانواده بوده است.
نجات(1385) به بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر میزان صمیمیت زوجین پرداخته است. وی از مجموعه مهارتهای زندگی، 3 مهارت توانایی ارتباط مؤثر، توانایی مقابله با هیجانها و توانایی مقابله با استرس را آموزش داده است. یافتههای تحقیق وی نشان میدهد که آموزش مهارتهای زندگی به طور معنیداری میتواند باعث افزایش میزان صمیمیت زوجین گردد. بین میزان صمیمیت مردان و زنان در نمرات پسآزمون تفاوت معناداری وجود دارد، به طوری که میزان صمیمیت گزارش شده از سوی زنان بیشتر است.
غلامزاده و همکاران(1387) در پژوهشی به بررسي اثربخشي آموزش مهارتهاي ارتباطي به شيوه گروهي بركارايي خانواده زوجين مراجعه كننده به مركز مشاوره بهزيستي شهرستان اهواز میپردازد.
فرضیههای پژوهش از این قرار بودند:
1- آموزش مهارتهاي ارتباطي به شيوهی گروهي موجب افزايش كارايي خانواده در زوجين مراجعه كننده به مركز مشاورهی بهزيستي شهر اهواز ميشود.
2- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه حل مشكل میشود.
3- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه ارتباط ميشود.
4- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه نقشها ميشود.
5- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه همراهی عاطفي ميشود.
6- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه آميزش عاطفي ميشود.
7- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه كنترل رفتار ميشود.
8- آموزش مهارتهاي ارتباطي موجب افزايش عملكرد خانواده در زمينه عملكرد كلي خانواده ميشود.
جامعهی آماري اين پژوهش شامل كليهی زوجين خود معرف (مراجعهكننده به مركز مشاوره بهزيستي) شهرستان اهواز، در سه ماهه اول سال 1387 ميباشند. نمونه اين پژوهش مشتمل بر 30 زوج (15زوج گروه گواه و 15 زوج گروه آزمايش) میباشد. افراد مراجعهكننده، به طور تصادفي به عنوان دو گروه آزمايش و گواه انتخاب گرديدند. روش این پژوهش، طرح پيشآزمون و پسآزمون با گروه كنترل ميباشد، پس از انتخاب تصادفي گروههاي آزمايش و كنترل، ابتدا بر روي هر دو گروه پيشآزمون اجرا شد، سپس مداخله آزمايشي، (آموزش مهارتهاي ارتباطي)، فقط بر روي گروه آزمايش و در 7 جلسه ارائه گرديد و پس از اتمام برنامه، پسآزمون روي هر دو گروه اجرا شد. سپس دادهها با استفاده از تحليل واريانس چند متغيري مانوا مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان میدهد که تمام فرضیههای طرح شده تأیید میگردد.
در پایان پژوهشگر پیشنهاد میکند، به منظور افزايش عملكرد خانواده، كلاسهاي آموزشي مهارتهاي ارتباطي، توسط مشاوران، در سطح قشرهاي مختلف جامعه برگزار گردد تا آگاهي بيشتري در زمينه چگونگي روابط زوجين به وجود آيد. پيشنهاد ميشود تأثير آموزشي مهارتهاي ارتباطي با آزمودنيهاي داراي ويژگيهاي متفاوت نيز مورد بررسي قرار گيرد. مؤظف نمودن مشاوران به برگزار نمودن كلاسهاي آموزش مهارتهاي ارتباطي در سطح مدارس، به خصوص دبيرستان و پيش دانشگاهي براي دانش آموزان و حتي والدين آنها؛ و تهيه و پخش برنامههاي آموزش ديداري شنيداري متنوع در رابطه با مهارتهاي ارتباطي ازطريق رسانههاي گروهي.
به منظور پيشگيري از مشكلات زناشويي و بالا بردن عملكرد خانواده لازم است مدلها و برنامههايي با تأكيد بر يافتههاي پژوهش در زمينه آموزش قبل از ازدواج و يا اوايل ازدواج صورت گيرد و پس از آن به شيوههای مختلف و در سطحي گسترده اين آموزشها اجرا شوند.
جعفری(1388) در پژوهشی به بررسي اثربخشي آموزش مهارتهاي ارتباطي زوجين پيش از ازدواج بر افزايش رضايت زناشويي زوجين پس از ازدواج پرداخته است. سؤال اصلي اين است كه آيا شركاي ازدواج از روابط خود احساس رضايت ميكنند؟
مهارتهاي ارتباطي در اين پژوهش شامل هشت حيطهی آموزش افزايش آگاهي از خود، ديگري و زندگي مشترك، آموزش گوش دادن فعال، آموزش كنترل عواطف و هيجانات، آموزش ابراز وجود، آموزش مهارتهاي حل تعارض، آموزش روابط اجتماعي با خانواده و دوستان، آموزش روابط جنسي و آموزش مهارتهاي حل مسئله ميباشد.
جامعه آماري این پژوهش عبارت از كليهی زوجهايي است كه در سه ماهه اول سال 1386 در دفاتر ازدواج كرج عقد كردهاند و داراي ويژگيهاي زير هستند:
1- تحصيلات زن و مرد كمتر از ديپلم نباشد.
2- زن و شوهر قبلاً ازدواج ديگري نداشته باشند.
3- سن زنان بيشتر از 25 و سن مردان بيشتر از 35 سال نباشد.
در اين پژوهش گروه نمونه از طريق نمونهگيري تصادفي چند مرحلهاي انتخاب شد، و به طور تصادفي در دو گروه آزمايش و كنترل جايگزين شدند. دليل انتخاب 20 زوج اين بود كه براي پژوهشهاي با روش آزمايشي حداقل 15 نفر براي هر گروه توصيه شده است.
فرضیههای این پژوهش عبارت بودند از :
1- ميانگين نمرات زناشويي زوجهايي كه آموزش مهارتهايارتباطي را دريافت كردهاند، بيشتر از زوجهايي است كه اين مهارتها را دريافت نكردهاند.
2- ميانگين نمرات حلتعارض در زوجيني كه آموزش مهارتهايارتباطي رادريافت كردهاند، بيشتر از زوجيني است كه اين مهارتها را دريافت نكردهاند.
3- ميانگين رضايت از روابط جنسي زوجيني كه آموزش مهارتهاي ارتباطي را دريافت كردهاند، بيشتر از زوجيني است كه اين مهارتها را دريافت نكردهاند.
4- ميانگين نمرات روابط اجتماعي با خانواده و دوستان در زوجيني كه تحت آموزش مهارتهاي ارتباط قرارگرفتهاند، بيشتر از زوجيني است كه اين مهارتها را دريافت نكردهاند.
متغير مستقل در اين پژوهش عبارت از آموزش مهارتهاي ارتباطي است و متغير وابسته شامل نمرهاي است كه فرد در رضايت زناشويي كسب ميكند.
براي بررسي معنادار بودن تفاوت ميزان رضايت زناشويي بين دو گروه، ميانگين نمرات براي دو گروه مستقل مورد مقايسه و تجزيه و تحليل قرار گرفت. قرار آزمونt از طريق آزمون آماري گرفته شده، و با استفاده از نتايج آزمون فرضيهها رد يا قبول شد.
نتایج پژوهش نشان داد که آموزش مهارتهای ارتباطی موجب افزایش رضایت زناشویی زوجین، رضایت از روابط جنسی و حل تعارض ها میگردد. در واقع سه فرضیهی پژوهش مورد تأیید قرار گرفته است. در مورد فرضیهی چهارم، بين ميانگين نمرات زوجين گروه آزمايش وكنترل درخرده مقياس روابط اجتماعي با خانواده و دوستان تفاوت معناداري وجود ندارد و فرض پژوهش رد ميشود.
از جمله پیشنهادات پژوهشگر این می باشد که:
1- سازمانهاي دولتي و غيردولتي دستاندركار در اموراجتماعي در جهتگيري پژوهشهاي خود به اين امر توجه ويژهاي مبذول دارند. مسلماً با بهرهگيري از حمايتهاي انساني و مالي بيشتر ميتوان اين موضوع را از ابعاد مختلفي مورد توجه قرار داد و بسياري از محدوديتها را رفع نمود. همچنين انجام چنين پژوهشهایی از طرف سازمانها ميتواند كاربرد يافته و در سطحي گسترده ممكن سازد.
2- به سازمانهاي مجري برنامههاي آموزش و پيشگيري در امور خانواده و زوجها پيشنهاد ميشود براساس مدل و برنامه مشخص و سازمان يافته حركت كنند و از آموزشهاي دل بخواهي و بدون پشتوانه نظري اجتناب نمايند.
3- پژوهشگران بعدي پژوهشهای مشابهی را در يك فرايند طولاني مدت 5 ساله و بخصوص پس از فرزند دارشدن زوجين انجام داده و رضايت دو گروه آزمايش و كنترل را در اين مدت نیز، با يكديگر مقايسه كنند.
4- با توجه به اينكه نتايج پژوهش نشان دهندهی اثربخشي آموزش مهارتهاي ارتباطي پيش از ازدواج بر افزايش رضايت زناشويي زوجين ميباشد، به زوجيني كه درآستانهی شروع زندگي مشترك ميباشند پيشنهاد ميشود در كلاسهاي عمومي و جلسات خصوصي كه در مراكز مشاوره به اين منظور تشكيل ميشود شركت نموده و مهارتهاي ضروري براي ورود به اين مرحله مهم زندگي را فراگيرند.
مهرابی زاده و همکاران (1389) این پژوهش، با هدف بررسي اثربخشي آموزش مهارتهاي زندگي بر سازگاري زناشويي زنان متأهل 40-20 ساله تحت آموزش نهضت سوادآموزي، با كنترل طول مدت ازدواج انجام شده است. جامعه آماري اين پژوهش، شامل کليهی زنان متأهل 40-20 ساله تحت آموزش نهضت سوادآموزي شهر اهواز در سال 86 بود. نمونهاي مشتمل بر 50 نفر از اين زنان، به روش نمونهگيري تصادفي خوشهاي انتخاب شده و در گروه آزمايش و کنترل گمارده شدند. براي گردآوري دادهها از پرسشنامه سازگاري زناشويي لاک - والاس استفاده شد. طرح پژوهش، از نوع طرح پيشآزمون – پسآزمون با گروه کنترل بود. پس از انتخاب تصادفي گروههاي آزمايشي و کنترل، مداخله آزمايشي (آموزش مهارتهاي زندگي) بر روي گروه آزمايشي، به مدت 10 جلسه 70-60 دقيقهاي و 2 جلسه در هفته اجرا شد و پس از اتمام برنامه آموزشي، از هر دو گروه، پسآزمون به عمل آمد. دادههاي به دست آمده با استفاده از روش آماري تحليل کوواريانس، مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. سطح معنيداري در اين پژوهش، p<0.05 در نظر گرفته شد. نتايج حاصل از تحليل دادهها نشان داد، آموزش مهارتهايزندگي، بدون کنترل و با کنترل طول مدت ازدواج، ميتواند باعث افزايش سازگاري زناشويي زنان متأهل گروه آزمايش در مقايسه با کنترل شود. در آموزش مهارتهاي زندگي با استفاده از شيوههاي کارآمد گوش فرا دادن، صحبت کردن، ارائهی پاسخهاي غيرکلامي مؤثر، کيفيت رابطه بين زوجين ارتقا مييابد. همچنين، فراگيري مهارت حل مسئله باعث ارائهی راهکارهاي مؤثر، در هنگام وقوع مشکل و در نتيجه افزايش ميزان رضايت و خشنودي آنها از زندگي زناشويي ميشود.
یارمحمدیان و همکاران (1390) در پژوهشی با عنوان تأثیر آموزش هوش هیجانی و مهارتهای زندگی بر سازگاری زناشویی زوجهای جوان به این نتیجه رسیدهاند که آموزش مهارتهای زندگی و هوش هیجانی تأثیر معناداری بر سازگاری زناشویی و مؤلفههای آن (رضایت دوتایی، توافق دوتایی، همبستگی دوتایی و بیان محبتانگیز) در زوجهای جوان دارد. همچنین در سازگاری زناشویی کلی، توافق دو نفری و ابراز محبت دو گروه آموزش مهارتهای زندگی و آموزش هوشهیجانی با یکدیگر تفاوت معنادار نداشتند. ولی در رضایت زناشویی و همبستگی دو نفری بین دو گروه آموزش مهارتهای زندگی و آموزش هوشهیجانی تفاوت معناداری به دست آمد.
هویلی پور و همکاران(1390) در پژوهشی تحت عنوان اثربخشي آموزش پیش از ازدواج بر انتظارات و نگرشهاي زناشویی فرزندان دختر در آستانه ازدواج کارکنان شرکت ملي مناطق نفت خیز جنوب میپردازند.
آموزش پیش از ازدواج باعث تعدیل انتظارات زناشویی فرزندان در آستانه ازدواج کارکنان میشود. و آموزش پیش از ازدواج باعث بهبود نگرشهاي زناشویی در فرزندان در آستانه ازدواج کارکنان میشود. اینها فرضیههای پژوهش حاضر بودند.
روش این پژوهش تجربی بوده و از طرح پیشآزمون – پسآزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعهی آماري این پژوهش کلیهی فرزندان دختر در آستانه ازدواج کارکنان شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب بودند که در سال 1390 مورد بررسی قرار گرفتند که در دوران نامزدی یا عقد قرار داشتند. برای انتخاب نمونه از جامعهی مذکور از افراد ثبت نام شده که به فراخوان پاسخ دادند 26 نفر با بالاترین نمره انتخاب شدند و به طور تصادفی ساده در دو گروه آزمایشی و گواه (13نفر آزمایش و 13نفر گواه) جایگزین شدند از هر دو گروه پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری، با فاصله یک ماه به عمل آمده آزمودنیها به دو پرسشنامه انتظارات و نگرشهای زناشویی پاسخ دادند.
دادههای حاصل از پژوهش با استفاده از آزمونهای آماری تحلیل کوواریانس چندمتغیری (مانکوا) و تحلیل کوواریانس تک متغیری (آنکوا) مورد بررسی قرار گرفتند. بررسیها نشان داد که: آموزش پیش از ازدواج، انتظارات زناشویی فرزندان در آستانه ازدواج را بهبود میبخشد. همچنین آموزش پیش از ازدواج ابعاد نگرشهای فرزندان در آستانه ازدواج را بهبود میبخشد.
اورکی و جمالی(1391) به پژوهشی تحت عنوان اثربخشی آموزش برنامه غنیسازي ارتباط بر میزان سازگاري زناشویی دانشجویان متأهل، با هدف تعیین تأثیر غنیسازي ارتباط بر میزان سازگاري زناشویی دانشجویان متأهل میپردازند.
جامعهی آماري آنها، شامل کلیهی دانشجویان متأهل دانشگاه پیام نور ارومیه (600 زوج) بود که در سال تحصیلی 91-90 مشغول به تحصیل بودند. نمونهی پژوهش نیز شامل 60 نفر (30 زوج) میشد که حداقل یکی از زوجین در سال مورد اشاره در بالا، دانشجوي دانشگاه پیام نور ارومیه بود.
روش پژوهش شبه آزمایشی و از نوع نیمه تجربی بوده است. در این پژوهش از طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل استفاده شده و زوجین به شیوهی تصادفی انتخاب و در گروههاي آزمایشی و کنترل جایگزین شدند.
متغیر مستقل برنامهی آموزشی غنیسازي روابط بود که در 10 جلسه روي گروه آزمایش انجام شد. در گروه کنترل نیز که شامل 15 زوج بود هیچ مداخلهاي صورت نگرفت. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاري زناشویی (اسپاینر، 1976 ) بود.
یافتهها: ابتدا پیشآزمون برگزار شد و بررسیهاي آماري نشان داد که بین زوجها از نظر متغیرهاي سازگاري، رضایت و همبستگی زناشویی و همینطور توافق زوجی و ابراز محبت زوجی در مرحله پیشآزمون تفاوت معناداري وجود ندارد.
پس از اجرای برنامه آموزشی و مقایسه نمرات پسآزمون با نمرات پیشآزمون، مشخص شد که آموزش غنیسازي زوجین بر سازگاري زناشویی زوجین مؤثر بوده و این اثر در ابعاد رضایت زناشویی، همبستگیزوجی، توافق زوجی و ابراز محبت زوجی معنیدار بوده است. این نتایج نشان میدهد که برنامهی آموزشی غنیسازي ارتباط، باعث افزایش معنادار نمرات مؤلفههاي سازگاري زوجی شده است.
از جمله پیشنهادات این پژوهش، اجرای برنامهی آموزشی مستمر و منظم برنامه غنیسازي ارتباط زوجین به منظور افزایش سازگاري زناشویی زوجین در مراکز دانشگاهی؛ و جایگزینی برنامه آموزش غنیسازي ارتباط با درس جمعیت و تنظیم خانواده و اجراي این آموزش قبل از ازدواج به شکل الزامی، میباشد.
با توجه به پژوهشهای ذکر شده، اثربخشی برنامههای پیشگیری از مشکلات زناشویی، تاحدودی روشن میباشد. با مروری بر تاریخچهی این نوع مطالعات، میتوان دریافت که، بیشتر مطالعات اثرات مثبتی را گزارش کردهاند. برخی از مطالعات تأثیر حداقل یا خنثی از این برنامهها را گزارش نمودهاند؛ اما هیچ مطالعهای اثر منفی برای این برنامهها گزارش نکرده است. با توجه به تنوع مطالعات در این حوزه و مشخص شدن اثرات نسبی آنها، باید در جامعهی ما مطالعات بیشتری در این رابطه انجام گیرد. بدون شک با توجه به شرایط و مقتضیات فرهنگی، کارایی انواع برنامهها میتواند متفاوت باشد. شاید که بتوان با تکیه بر پژوهشهای متناسب با فرهنگ، برنامههایی طراحی کرد و یا اینکه در چارچوب عملی برنامههای موجود، تغییراتی ایجاد نمود.
2-6- مبانی نظری
رویکردهای مختلف برای پیشگیری از مشکلات زناشویی کوششهایی را انجام داده است. احتمالاً گستردهترین خدمات برای آمادهسازی ازدواج را، نهادهای مذهبی فراهم کردهاند. این خدمات عموماً در آموزش زوجها به اهمیت انجام اعمال مذهبی و راهنمایی و پند و اندرز دربارهی مسائل جاری و مشکلات احتمالی آینده، محدود میشدند. درحالیکه این خدمات در سطح وسیعی قابل دسترسیاند، اما آنها از نظر محتوا، مدت زمان و چارچوب عملی متفاوت بوده است. همچنین درباره ارزیابی عملی آنها به جز اثرات فوری، پژوهشهای کمتری موجود است.
برنامههای دیگر، به تاریخچهی خدمات حرفهای ازدواج مربوط میشد. این برنامهها به جای اینکه که به رفع یا جلوگیری از آسیب زناشویی توجه کند، بیشتر به تقویت جنبهای مثبت رابطه تمرکز دارند. احتمالاً این برنامهها برای جلوگیری از درماندگی زناشویی، از طریق افزایش کیفیت رابطهی زناشویی نقش غیر مستقیم دارند.
بیشتر برنامههای مطالعه شده با تمرکز جدی بر پیشگیری، آنهایی هستند که بر نظریهی رفتاری زناشویی مبتنی میباشد. اصل اساسی این رویکرد آن است که زوجها طبق تجارب شرطی شده به همسرشان پاسخ میدهند. تصور بر آن است که روابط خوشحال کننده، زمانی اتفاق میافتند که به طور کلی تعاملات تجربه شده، پاداش بخش باشند و روابط ناراحت کننده از تعاملات ناخشنود ناشی میشدند. بنابراین برنامههای مبتنی بر نظریههای رفتاری به زوجها کمک میکنند تا تعاملات زناشویی مثبت را از طریق تقویت کردن به حداکثر برسانند و تعاملات انزجاری را به حداقل کاهش دهند(برگر،1999).
2-6-1- نظریههای مرتبط با آسیبشناسی زندگی زناشویی
2-6-1-1- رویکرد روان تحلیلی
این رویکرد که با نظرات فروید آغاز شده، بر گذشتهی فرد و تعارضهای کودکی وی تأکید دارد. فروید و رویکرد روان کاوی وی تأکید دارد که فرد را باید در گذشته اش به ویژه دوران کودکی اش جستجو کرد. مسلما دوران کودکی هرشخصی در ارتباط با افرادی بوده است که در اکثر مواقع خانواده وی بودند. پس از نظر این رویکرد هم دوران کودکی و هم خانواده اهمیت فراوانی دارند. اما آنچه که مهم است تجربیات افراد در ناخودآگاه آنان ذخیره شده است که رفتارهای شان را شکل می دهد. بنابراین میتوان گفت مشکلات و آسیبهای زناشویی ناشی از تعارضهای درونی ناخودآگاه یک زوج یا هر دوی آنها میباشد. برای حل تعارضها، فرد باید نسبت به مسائل ناخودآگاه، آگاهی پیدا کند. برای این منظور فرد تشویق به بیان آزاد افکار و اندیشههای خود بدون سانسور میگردد، و با بیان افکار خود به بینش عاطفی دست پیدا میکند و ممکن است پدیدهی انتقال یا ضد انتقال در درمان رخ دهد.
از دیدگاههای این رویکرد میتوان به نظریهی روابط فردی اشاره نمود؛ که بر اساس آن هر فرد با تاریخچهای فردی و شخصیتی منحصر به فرد و مجموعهای از روابط با افراد دیگر دارد؛ که موجب شکلگیری شخصیت درونی وی میگردد. هریک از زوجین دارای شخصیت مجزا از یکدیگر هستند که در طی سالها و قبل از ازدواج در ارتباط با اعضای خانواده شکل گرفته است. ممکن است این تجارب خشنود و یا ناخشنود باشند. که در هرصرورت بر رابطه زوجین تأثیر می گذارد ودر صورت هر گونه اخنلال در این رابطه باید به گذشته فرد و ارتباطات او رجوع کرد. فرامو یکی از نظریهپردازان این رویکرد، ریشهی مشکلات زناشویی را تعارضات حل نشدهی فرد در خانوادهی پدری میداند.
ساتیر یکی دیگر از نظریهپردازان این رویکرد، به نیازهای عاطفی زن و شوهر توجه ویژه کرده و اظهار میدارد افراد با ازدواج امیدوارند که به صورت هوشیارانه و یا ناخودآگاه این نیازها را برآورده کنند. درواقع آنان با این هدف که نیازهای آنان به ویژه نیازهای عاطفیشان تأمین شود ازدواج میکنند و در غیر این صورت دچار مشکل میشوند.
2-6-1-2- رویکرد شناختی- رفتاری
از دیدگاه شناختی- رفتاری، انسان سازگار کسی است که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست؛ و چون قادر به چنین کاری است، بنابراین یک نظام ارزشی واقع بینانه برای خود تنظیم مینماید؛ تا تحت تأثیر نوسانات روانی دردناک و اختلاف با دیگران، دچار آسیب نشود. این روند به او کمک میکند به احساس بهتری دست یابد.
طبق این دیدگاه زوجهایی که سازگاری بیشتری دارند بیش از زوجهای ناسازگار، افکار، احساسات و انتظارات یکدیگر را میپذیرند. در این دیدگاه، احساسات نامطلوب بیان میشود و به اندازهی احساسات مطلوب مورد توجه قرار میگیرند. در مقابل زوجهای ناسازگار به طور معناداری از برقراری ارتباط کلامی امتناع میکنند و حاضر نیستند هیچ نوع از احساسات خود را ابراز کنند.
در این دیدگاه، بر شناخت و اجزای آن توجه خاصی میشود؛ زیرا شناخت درست، رفتار و برخورد صحیح را در زندگی فرد فراهم مینماید؛ و در مقابل خطاهای شناختی به قدری مهم و بازدارنده هستند که اساس تمام مشکلات و مسائل را تشکیل میدهند.
دیدگاه شناختی- رفتاری با این فرض که علت اصلی ایجاد اختلاف، ادراک تحریف شده و یا یک نوع تفکر غیرمنطقی است؛ بدین صورت که تفاوت در نحوهی نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود؛ بنابراین محور فعالیتهای درمانی خود را بر اصلاح تفکر و رفع خطاهای شناختی قرار میدهند.
2-6-1-3- رویکرد سیستم ها
مواردی که در چارچوب نظری سیستمها قرار میگیرند، بسیار گسترده هستند. این دیدگاهها به رابطههای زناشویی به عنوان یک نظام تعاملی کاملاً پایدار مینگرند. یک زوج زمانی سراغ درمان میآید که نظام پایداری خود را از دست میدهد و یا اینکه پایدار است ولی رضایتبخش نیست. اصول اساسی رویکرد سیستمها، متنوع میباشد و بسته به موضع درمانگر به کار میرود. وردن ( 1994 ) اصول زیر را مطرح میکند.
لازم است زوجها پیامدهای بین خودشان را اصلاح کنند، به جای اینکه آن را متوجه عضو دیگر خانواده نمایند.
مرزهای بین اعضای خانواده و نظام نسلها ( کودکان، والدین، پدر و مادربزرگها ) باید دارای انعطاف باشد.
قدرت در خانواده عبارت است از توانایی تأثیر گذاردن بر دیگری به صورت آشکار و پنهان.
صمیمیت برای هر کس مهم است و راههای مثبت زیادی جهت ایجاد صمیمیت بین زوجین وجود دارد.
نقش ارتباط بسیار مهم میباشد به طوریکه ارتباط مناسب، اساس تغییرات دیگر است.
نظریهی ساختاری مینوچین به نقش قواعد و مرزهای خانوادگی، قدرت میان اعضای خانواده، تکالیف و نقشها توجه میکند. وی معتقد است اگر مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذناپذیر باشند، موجب اختلال عملکرد خانواده میگردند. همچنین عدم رعایت سلسله مراتب خانواده (والدین تصمیمگیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند) موجب آشفتگی نظام خانواده میگردد. گاهی صفبندیهای درون خانواده مخرب و به مثلثسازی منجر میشوند. همچنین در این خانوادهها قدرت روشن و صریح نیست.
نظریهی تجربهنگر ویتاکر، علاوه برآنکه اختلال خانواده را از جنبه ساختاری بررسی نموده، به بعد فرآیندی نیز توجه داشته است. وی معتقد است اگرچه از لحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خردهنظامها، تبانیهای مخرب انعطافناپذیری نقشها و جدایی نسلها از هم گردند، ولی مشکلات مربوط به فرآیند نیز با فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض موجب از بین رفتن صمیمیت، دلبستگی یا اعتماد میگردد. درکل نشانههای اختلال هنگامی ظهور میکنند که فرآیندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم مییابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی میشوند(گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، 1382).
2-6-1-4- رویکرد ارتباطی
این رویکرد از عقیدهای ریشه میگیرد که میگوید: افراد مجبور به برقراری ارتباط باهم هستند و آنها زمانی میتوانند به طور اثربخشتر ارتباط برقرار کنند که ارتباط آنها روشن و باز باشد. گرچه از نظر این رویکرد همه چیز در رابطهی بین فردی به خلاصه نمی شود؛ اما ارتباط را دارای اهمیت اصلی میداند. برخی از پیش فرضهای دیگر این رویکرد عبارتند از:
در یک رابطه امکان دارد زوج آنچه را که همسرش میگوید، بداند، اما نباید تصور کند، آنچه را که برای همسرش معنی میدهد، میداند.به عبارتی دیگر ممکن است برداشت همسر او متفاوت از مفهوم پیامی باشد که زوج بیان کرده است.
اگر دربارهی یک ارتباط هیچ سوالی وجود ندارد، مهم است برای روشن شدن سوال کنیم. همچنین مهم است که همسران بخواهند و بتوانند ارتباطاتشان را برای یکدیگر روشن کنند.
تربیت ذهنی در رابطهها تأثیری ندارد.
ارتباط برقرارکنندههای با کارکرد خوب، پیامهای کامل و روشن ارسال میکنند و بیش از اندازه تعمیم نمیدهند.
زوجها نیاز دارند، بتوانند چیزی را که از رابطه میخواهند، جستجو کنند. پرسیدن موجب اطمینان از کسب آن نمیشود؛ اما نپرسیدن عدم حصول آن را اطمینان میبخشد.
رابطهها نیازمند گفتگو میباشند و گفتگو نیازمند ارتباط خوب.
درمانگرانی که با دیدگاه ارتباطی کار میکنند، ابتدا سبک ارتباطی کلامی و غیرکلامی زوجها را مشاهده میکنند و سپس سعی میکنند به روشهای زیر آن را تغییر دهند.
الگوپذیری روشن ارتباطی
جستجوی روشن سازی به طور مکرر
بیان کردن آنچه را درمانگر میبیند و میشوند.
اگرچه درمانگران ممکن است به عنوان انتقالدهنده برای زوج عمل کنند، اما هدف نهایی افزایش شایستگی ارتباطی است. آموزش مخصوص در مهارتهای ارتباطی بخشی از این رویکرد درمانی است.
2-6-2- مدلهای ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی
لازمهی ارزیابی خانواده، داشتن مدلی نظری در مورد چگونگی کارکرد آنها و خطاهایی که ممکن است بوجود آید، است. مدلهای زیادی وجود دارد که درمانگران و آموزش دهندگان خانواده میتوانند به عنوان طرحوارهای برای کار خویش استفاده نمایند. آنچه که درمورد مدلها میتوان گفت همپوشی بین آنها میباشد؛ که باید با توجه به مهارت های بالینی و دانش لازم، مناسبترین مدل مورد استفاده قرار گیرد. در این قسمت چندین مدل خانواده و زناشویی که میتواند همسو با هدف پژوهش مورد استفاده قرار گیرد.
2-6-2-1- مدل مک مستر
مدل مک مستر که مبتنی بر نظریهی سیستمهاست، به بررسی برخی از ابعاد کارکرد خانواده پرداخته است. هرچند این مدل تمامی جنبههای کارکردی خانواده را دربر ندارد، ولی تعدادی از ابعاد را مشخص میکند که در برخورد با مسائل بالینی خانوادهها مهم میباشد. در این الگو شش جنبه از کارکرد خانواده مطرح شده است که عبارتند از: حل مسئله، ارتباط، نقشها، پاسخدهی عاطفی، درگیری عاطفی و کنترل رفتار.
این مدل الگوی تبادل نادرست را مشخص میکند. الگوی تبادلی نادرست به ویژگیها یا تعاملات مشترک اعضای خانواده همراه با کارکرد آسیبدیده در یک بعد یا ابعاد بیشتر اشاره می کند. به طور کلی میتوان وقتی سیستم خانواده یا یکی اجزای آن دچار اختلال و اضطراب می شود برای کاهش و حل مشکل همه کارکردهای خانواده مورداستفاده واقع می شود.
2-6-2-2- مدل فرآیند کارکرد خانواده
این مدل، هفت سازهی اساسی را با هم یکپارچه میکند و شباهت زیادی به مدل مک مستر دارد. مدل فرآیند خانواده بر پویایی خانواده تأکید دارد. در این مدل، ابعاد مختلف کارکرد خانواده در ارتباط درونی با هم هستند. هدف خانواده انجام موفقیت آمیز تکالیف رشدی و اساسی است، که لازمهی آن وجود نقشهای مختلف برای انجام آنهاست. اساس انجام دادن این نقشها، فرآیند ارتباط میباشد. ارتباط پویا با ابراز و بیان احساسات و عاطفه صورت می گیرد که موجب سهولت بخشیدن به جنبههای مختلف انجام تکالیف و یکپارچه کردن موفقیتآمیز نقشها می شود. نوع درگیر شدن و یا همان دخالت عاطفی که اعضای خانواده با یکدیگر دارند که می توان آن را به نوعی مشارکت عاطفی اعضای خانواده نام برد، میتواند به انجام تکالیف کمک کند و یا آن را دچار وقفه کند. این درگیری یا مشارکت عاطفی به میزان و کیفیت علاقهی اعضای خانواده به یکدیگر گفته میشود. کنترل عامل مهم دیگر در انجام تکالیف میباشد؛ و در واقع فرآیندی است که اعضای خانواده بر یکدیگر اثر میگذارند. در الگوهای کنترلی، ویژگیهایی مانند پیشبینیپذیری در مقابل بی ثباتی، سازنده بودن در مقابل مخرب بودن و مسئول بودن در مقابل بی مسئولیتی بسیار مهم است.
مسئله مهم دیگر این است که تکالیف چگونه تعریف میشوند؛ و خانواده برای انجام آنها باید چگونه اقدام کنند، اینجاست که صحبت از ارزشها و هنجارهای فرهنگی به میان میآید که قواعد خانوادگی، نگرشها و رفتارهای اعضای خانواده را تحت تأثیر خود قرار میدهند.
2-6-2-3- مدل برادبوری
نتایج این مدل که از یک پژوهش طولی در مورد متغیرهای مختلف تعیینکنندهی ثبات زناشویی، به دست آمده به 3 گروه کلی تقسیم میگردد.
گروه اول که بر اساس رویکرد رفتاری یا مدل یادگیری اجتماعی تنظیم شده است؛ شامل متغیرهای فرایندهای تطابقی میباشد، که زوجها برای حل مشکلات فردی، زناشویی و اختلاف عقاید خود به کار میگیرند. در این پژوهشها به رفتارهایی که همسران برای حل مشکلات خود به کار میگیرند و نیز شناختهایی که پس از این رفتارها ایجاد میشوند، توجه شده است؛ همچنین به نتایج آن در اثربخشی بر ثبات زناشویی پرداخته شده است.
گروه دوم متغیرها، که از نظریهی مداخله در بحران ریشه گرفتهاند، به نحوهی برخورد زوجها در رخدادهای تنشزا، حوادث، شرایط محیطی و موقعیتهای مزمن یا حاد و اثریخشی آنها بر کیفیت زناشویی تأکید میکند.
گروه سوم متغیرهایی هستند که ممکن است کیفیت و ثبات ازدواج را، تحت تأثیر قرار دهند عبارتند از: آسیبپذیریهای پایدار یا عوامل جمعیتی، تاریخی، شخصیتی یا تجربی پایدار که افراد با خود وارد ازدواج میکنند. مانند سبک صمیمیت همسران در روابط بزرگسالی، تجربیات آموزشی، موفقیتها، تعاملات با همکلاسیها، سابقهی زناشویی، نمو جنسی، سابقهی پزشکی، تجربیات خانوادهی اصلی یعنی جدایی و طلاق والدین، تعارض خانواده، روابط همشیرها، تنگناهای مالی و نیز نوروتیک بودن.
آنچه که در زندگی زناشویی مهم تلقی میشود، نحوهی سازگاری زوجین با یکدیگر میباشد؛ از آنجا که افراد با تجارب و تفاوتهای فردی و شخصی وارد زندگی مشترک میشوند، بنابراین دارای انتظارات متفاوت از یکدیگر میباشند. آنچه که در میان مهم به نظر می رسد، نحوهی برخورد با رویدادهای تنش زا و همچنین نحوهی تطابق و سازگاری با این مشکلات میباشد؛ بنابراین طبق این مدل فرض بر این میباشد که در میان زوجهای سازگار میزان پذیرش تفاوتها و انجام فرآیندهای تطابقی برای رسیدن به سازش بیشتر میباشد.
2-6-2-4- مدل سه محوری تسنگ و مک درموت
این مدل، خانوادههای دارای مشکل را در سه محور طبقهبندی نموده است.
محور اول مشکلات رشدی خانواده از قبیل: اشکال در تحقق رابطهی زناشویی رضایتآمیز، اشکال در فرزندآوری و فرزندپروری، مشکلات تفرد و جدایی و اشکال در گردهمایی خانواده و نیز مشکلات مربوط به خانواده گسیخته، خانواده والد، خانواده بازساخته و بیثبات مزمن را در برمیگیرد.
محور دوم مشکلات نظام خانواده: اشکلاتی در مورد نظامهای فرعی زن و شوهری، والد- کودک و فرزندان را شامل میشود.
محور سوم مشکلات گروه خانواده را از جمله: اختلالات کنشی- ساختاری و مشکلات سازگاری اجتماعی را دربرمیگیرد(بارکر، ترجمهی دهقانی، 1375).
2-6-2-5- مدل السون
مدل چند مختصاتی بر سه بعد اصلی نظام های زناشویی و خانوادگی توجه دارد. همبستگی، انطباقپذیری و ارتباط این سه بعد را تشکیل میدهند. فرض اساسی این مدل آن است که نظامهای متعادل در مقایسه با نظامهای نامتعادل، کارکرد مناسبتری دارند.
در بعد همبستگی، چهار سطح وجود دارد که طیفی از بیتفاوت، جدا، متحد و تنیده را شامل میشود. سطوح میانی و متعادل همبستگی ( جدا و متحد ) کارکرد خانوادگی مطلوب را به وجود میآورند. سطوح کناری و نامتعادل ( بی تفاوت و تنیده ) عموماً به عنوان شرایط آسیبزا برای روابط درازمدت به حساب میآید.
در بعد انطباقپذیری، چهار شکل مختلف وجود دارد. خشک، سازمان یافته، انعطاف پذیر، هرج و مرج. همانند همبستگی فرض بر این است که سطوح مرکزی و متعادل انطباقپذیری ( سازمان یافته و انعطاف پذیر ) با کارکرد مناسب زناشویی و شکلهای افراطی آن ( خشک و هرج و مرج ) برای زوجهای مشکلزا میباشد.
ارتباط که به عنوان سومین بعد مدل چند مختصاتی میباشد؛ از آنجا که نقش تسهیلکنندگی دارد، در کنار دو بعد دیگر یعنی همبستگی و انطباقپذیری قرار نگرفته است؛ و به عنوان آسانسازی حرکت به سوی دو بعد دیگر، نقش حساسی دارد.
2-6-2-6- مدل بیورز
این مدل یک دیدگاه مقطعی دربارهی کارکرد خانواده دارد که دارای دو محور است. یکی مربوط به کیفیت سبک تعامل خانواده است که تحت عنوان گرایش به مرکز، گریز از مرکز و آمیخته طبقهبندی میشود. محور دیگر عبارت است از ساختار، اطلاعات موجود و انعطافپذیری انطباقی نظام که در اصطلاحات نظامها، ممکن است پیوستار گرمسیری نامیده شود؛ که هرچه گرمی ( انعطاف و انطباق پذیری ) بیشتر باشد، اعضای خانواده بهتر میتوانند درباره ی مسائل مذاکره کنند و به طور کارآمدتری با موقعیتهای فشار روانی رو به رو شوند.
با توجه به دو محور ( سبک تعامل خانواده و شایستگی خانوادگی ) بیورز 9 گروه خانواده را مشخص کرده است. در اینجا این گروهبندی با مشخصات هرکدام به صورت خلاصه مطرح میشود.
گروه 1: خانوادهی مطلوب
در این مدل، خانوادههای مطلوب دارای کارکرد اثربخشی میباشند. اعضای خانواده مجموعاً ویژگیهایی دارند که به نظام جهتدار نامیده می شود. در این خانوادهها، اعضای خانواده با یکدیگر صمیمی هستند. هر فرد در خانواده حق انتخاب داشته و در عین داشتن قدرت، ادراکهای فرد نیز مورد پذیرش است. در واقع خانواده فردیت هریک از اعضای خود را به رسمیت می شناسدو با اینکه بین اعضا تعارض وجود دارد ولی به سرعت حل میشود.
گروه 2: خانوادهی باکفایت
از نظر جهتگیری کنترل، در نقطهی مقابل خانوادهی مطلوب قرار دارند. در این خانواده نیز تعارض وجود دارد اما این تعارض با ترس و زور حل می شود. قدرت آشکار توسط اعضای خانواده که به نوعی استفاده از زور و ارعاب تلقی می شود؛ بیشتر مورد توجه میباشد. با توجه به این ویزگی ها و در عین باکفایت بودن این خانواده، صمیمیت، اعتماد، لذت و خودجوشی بین آنها کمتر است. به دلیل استفاده از قدرت آشکار، نقشها، به ویژه نقشهای جنسی قالبی هستند.
گروههای 3، 4، 5: خانواده های متوسط ( میانه طیف )
این سه گروه دارای کارکردهایی میباشند، ولی فرزندان آسیبپذیرترند و در معرض مشکلات روانشناختی میباشند. در این خانوادهها تلاش برای اعمال قدرت و انضباط بدون مذاکره، معمول است. در این گروه سه سبک وجود دارد.
گرایش به مرکز: اعضای این خانواده به کنترل قدرتمندانه آشکار اعتقاد دارند و بیان خصومت پذیرفته نمیشود، ولی علاقمندی مجاز میباشد. خودجوشی در حد متوسط و به اقتدار و قواعد بیشتر توجه میشود. در این گروه افکار قالبی جنسی خیلی زیاد است.
گریز از مرکز : در این نوع خانواده ها کنترل از طریق ترس و زور وجود دارد. اعضا نسبت به یکدیگر احساسات منفی داشته و فضای کافی برای بیان احساس خصومت ما بین اعضا و کاهش آن نیست. اضطراب با بیان علاقه ها گره خورده و شرایط خانه آماده هرگونه تغییر به سمت آسیب پذیری است.
سبک سوم خانواده های مورد نظر در این مدل به شکل ترکیبی است. در واقع این خانوادههای آمیخته تغییرات زیادی دارند که گاهی به صورت گرایش به مرکز و یا به صورت گریز از مرکز میباشد.استفاده از قدرت،ترس و زور، خصومت و اضطراب در بین اعضا این خانواده ها دیده می شود.
گروههای 6 و 7: خانواده های مرزی
خانواده های مرزی گروهی از خانواده ها هستند نه می توان گفت کارکرد انان بصورت کلی مختل شده و نه پایداری در روابط آنان دیده می شود.
در خانوادههای مرزی گرایش به مرکز، اختلال بصورت کلامی اما پنهانی دیده می شود. خصومت مابین اعضا آشکار نیست ولی ممکن است بیماری وسواسی و بیاشتهایی شدید در این خانوادهها بیشتر باشد. در خانوادههای مرزی گریز از مرکز در روابط بین اعضا خشم نمود بیشتری دارد و والدین آن همکاری و همراهی مورد نظر را ندارند و امکان رشد اختلال شخصیت مرزی بیشتر است.
گروههای 8 و 9: خانوادههای شدیداً مختل شده
خانوادههای آسیبدیدهی شدید، بیشترین نقص را در حوزهی ارتباطات بین فردی خانوادگی دارند و بیشترین نیازشان پیوستگی ارتباطی است. خانوادههای شدیداً مختل شدهی متمایل به مرکز، یک مرز بیرونی تقریباً خشن و نفوذناپذیر دارند. ممکن است در رشد عاطفی کودکان وقفه ایجاد شود. در این خانوادهها اعضا در جدایی و گرایش به فردیت و یکپارچگی و وفاداری به خانواده در تعارض هستند.
در خانوادههای شدیداً مختل شدهی گریز از مرکز، خصومت آزادتر است و وابستگی به عنوان آسیب پذیری مطرح میباشد، لطافت و گرمی انسانی، با تحقیر همراه می باشد( بیورز، 2000 ).
2-7- جمع بندی
مطالعات و تجارب بالینی نشان میدهد که در جامعه معاصر، زوجها مشکلات شدید و فراگیری را در هنگام برقراری و حفظ روابط صمیمانه دارند و ارضای نیازهای عاطفی و روانی در جریان ازدواج یک مهارت است. یکی از راههای آگاهی افراد مزدوج و یا در آستانه ازدواج که بر دانشها، نگرشها و مهارتهای آنان تأثیر دارد، آموختن مهارتهای ارتباطی از طریق آموزش به آنها میباشد. يونيسف مهارتهاي زندگي را به اين صورت تعريف ميكند: "يك رويكرد مبتني بر تغيير رفتار يا شكلدهي رفتار كه برقراري توازن ميان سه حوزه را مدّنظر قرار ميدهد. اين سه حوزه عبارتاند از: دانش، نگرش و مهارتها". پس وصول به اهداف اساسی ازدواج و سازگاری زناشویی، مستلزم تغییر دانش، نگرشها، وظایف، نقشها و افزایش مهارت همسران میباشد(برنشتاین ، به نقل از نوابی نژاد،1380).
نگرشهای مطلوب مهمترین سرمایه در ازدواج و زندگی زناشویی هستند و درهای مضاعف خوشی را برای زوجین میگشایند. نگرشها در آنچه که فرد میگوید و میشنود منعکس میشود و بر ادراک او از دنیای اطرافش اثر ميگذارد. نگرشها مؤلفهاي عمدهاي در ازدواج و ادارهی مسائل زندگي زناشوئي هستند.
رویکردها، نظریهها و مدلهای متعددی، به بحث در زمینهی مشکلات، آسیب شناسی و ارتباطات زناشویی پرداختهاند. دیدگاه روان پویشی مشکلات زناشویی را حاصل مشکلات درون روانی و روابط بین فردی که فرد از خانوادهی پدری خود، وارد روابط و زندگی جدید خود میکند.
نظریهی سیستمی ناسازگاری در خانواده را ناشی از اجرا نشدن قواعد، رعایت نشدن سلسله مراتب، صریح و روشن نبودن قدرت و همچنین اختلال در فرآیندها و ساختهای خانواده میداند؛ که حاصل آن درهم ریختگی مرزهای خانوادگی و فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض میگردد.
بر طبق رویکرد شناختی- رفتاری، رفتار به عنوان نتیجهای از محیط اجتماعی و فرآیندهای شناختی و ادراکی میباشد. این دیدگاه بیشتر درصدد میباشد رفتارهایی را که منجر به کارکردهای بد، در زوجین میشود تغییر دهد. ایدههای اساسی این رویکرد به صورت زیر خلاصه میشود:
درمان باید تحلیل آنچه را که موجب بد کارکردی رابطه میشود، و آنچه آن را حفظ میکند، شامل شود.
زوج ها باید یاد بگیرند تا از یکدیگر قدردانی کنند و به یکدیگر پاداش های مثبت بدهند، به جای اینکه به صورت منفی تنبیه نمایند.
لازم است زوجین به صورت دو سویه مورد تشویق قرار گیرند.
مهارت های ارتباطی یادگرفتنی است.
رویکرد شناختی - رفتاری، تمرکز بر رفتار آشکار، تحلیل مشکل فعلی و فرمولبندی کردن یک برنامهی درمانی مخصوص را شامل میشود. برای مداخله جهت حل مشکلات زناشویی میتوان با تمرکز بر این رویکرد کلی و با استفاده از تکنیکها برای افزایش تبادلات مثبت زوجها، اصلاح مهارتهای ارتباطی حل مسئله، کمک به زوجها در جهت پذیرش مسئولیت رفتارهایشان و مداخلات دیگر صورت گیرد.
اگرچه رویکرد ارتباطی، همه چیز را در رابطهی بین فردی به ارتباط نسبت نمیدهد، اما نقش ارتباط را دارای اهمیت اصلی میداند. در این دیدگاه ابتدا سبک ارتباط کلامی و غیرکلامی زوجها شناسایی و سپس در جهت تغییر آن با هدف افزایش شایستگی ارتباطی، اقدام میشود. آموزش مهارتهای ارتباطی بخشی از این رویکرد درمانی است.
2-8- الگوی پژوهش
566420290830توافق زوجین00توافق زوجین
4262120699135آموزشمهارتهای ارتباطیزوجین(پیش از ازدواج)00آموزشمهارتهای ارتباطیزوجین(پیش از ازدواج)27952701407795تغییر در حوزه نگرش00تغییر در حوزه نگرش2795270805815تغییر درحوزه شناخت00تغییر درحوزه شناخت27952702032635تغییردرمهارتهایزندگی00تغییردرمهارتهایزندگی39497020516850039497017487900039497012249150031877049149000-5861051108710سازگاری زناشویی00سازگاری زناشویی6235702451735ابراز محبت زوجین00ابراز محبت زوجین566420775335رضایتزوجین00رضایتزوجین5664201604010همبستگیزوجین00همبستگیزوجین
منابع
ابوالقاسمی، عباس، و کیامرثی، آذر. (1385). بررسی رابطهی آندروژنی و سلامت روانی با سازگاری زناشویی در زنان. مجلهی مطالعات زنان، 10.
احمدی، خدابخش، فتحیآشتیانی، علی، و نوابینژاد، شکوه. (1386). بررسی عوامل زمینهای فردی و ارتباطی ـ دوجانبه مؤثر بر سازگاری زناشویی. فصلنامه خانواده پژوهی.
اصلانی، خالد. (1383). نقش مهارتهای ارتباطی بر کارایی خانوادگی دانشجویان متأهل. فصلنامه رفاهاجتماعی، سال چهارم، 14، 115-138.
اورکی، محمد، جمالی، چیمن، فرج الهی، مهران،کریمی، علی، و جایی، فیروز. (1390). اثربخشی آموزش برنامهی غنیسازي ارتباط بر میزان سازگاري زناشویی دانشجویان متأهل. دوفصلنامه علمی-پژوهشی شناخت اجتماعی، سال اول، 2.
اولیاء، نرگس. (1388). آموزش غنی سازی زندگی زناشویی. چاپ اول، تهران: انتشارات دانژه.
باركر، فيليپ. (1986). خانواده درماني پايه. (ترجمه حسين دهقاني و زهره دهقاني،1382). تهران: انتشارات رشد.
برازنده، هدی، صاحبی، علی، امین یزدی، امیر، و مهرام، بهروز. (1385). رابطهی معیارهای ارتباطی با سازگاری زناشویی. فصلنامهی روانشناسان ایرانی، 8، 330- 319.
برنشتاین، فیلیپ و برنشتاین، مارسی. (1989). شناخت و درمان اختلاف های زناشویی: زناشویی درمانی. (ترجمه ی حمیدرضا سهرابی،1375). تهران: انتشارات ری.
بنيجمالي، شكوه السادات. (1373). بهداشت رواني و عقب ماندگي ذهني. تهران: نشر ني.
بيان زاده، سيداكبر، تيرگري سراج، عبدالحكيم، اصغرنژاد، فريد، و عابدين، عليرضا. (1385). مقايسهی سطوح هوش هيجاني و رضامندي زناشويي و رابطهی ساختاري آنها در زوجين ناسازگار و سازگار شهرستان ساري در سال 1383. مجله دانشگاه علوم پزشكي مازندران، 16، 86-78.
پورمقدس، علی. (1367). روانشناسی سازگاری. تهران: انتشارات مشعل.
تبریزی، مصطفی، جعفری، فروغ، دیبائیان، شهرزاد و کاردانی، مژده. (1385). فرهنگ توصیف خانواده و خانواده درمانی. تهران: انتشارات فرا روان.
ثنایی، باقر. (1379). مقیاسهای سنجش خانواده و ازدواج. تهران: انتشارات بعثت.
جعفری، علیرضا. (1388). بررسي اثر بخشي آموزش مهارتهاي ارتباطي پيش از ازدواج بر افزايش رضايت زناشويي پس از ازدواج. فصلنامه علوم رفتاری .
جعفري، امین، و اعتمادی، كاظم. (1386). بررسي عوامل مؤثر بر خشونت شوهران عليه زنان مراجعه كننده دادگستري اصفهان. علوم اجتماعي خلخال، 13، 154-130.
حسن شاهی، م، نوری، ا، و مولوی، ح. (1382). رابطهی بین کانون کنترل و سازگاری زناشویی همسران شاغل در آموزش و پرورش شهرستان شیراز. پژوهشهای روان شناختی، 7، 61 تا 51.
حيدري، محمود، مظاهری، محمدعلي، و پور اعتماد، حميدرضا. (1384). رابطهی باورهاي ارتباطي با احساسات مثبت نسبت به همسر. فصلنامهی خانواده پژوهی، 2.
درویزه، زهرا، و کهکی، فاطمه. (1387). بررسی رابطهی سازگاری زناشویی و بهزیستی روانی. مجلهی مطالعات زنان، 1، 104 - 91.
دواس، دی. ای. (1997). پیمایش در تحقیقات اجتماعی. (ترجمهی هوشنگ نایبی، 1376). چاپ یازدهم1388، تهران: نشر نی.
زماني منفرد، افشين . (1376). بررسي رابطهی سطح رضايتمندي زناشويي و سطح توانايي ابراز وجود در گروهي از ازدواجهاي ساكن در دو شهرك وابسته به يكي از سازمانهاي صنعتي تهران. پايان نامه كارشناسي ارشد روانشناسي عمومي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
ساپینگتون، ا.ا. بهداشت روانی. (ترجمهی حمیدرضا حسین شاهی برواتی، 1382). تهران: انتشارات روان.
سازمان بهداشت جهاني، برنامه آموزش مهارتهاي زندگي. (ترجمهی فاطمه قنبری، ربابه قاسمآبادي، و پروانه محمد خاني،1379). تهران: واحد بهداشت و روان و پيشگيري از سوء مصرف مواد سازمان بهداشت جهاني.
ساعتچی، محمود. (1368). اصول روانشناسی. تهران: انتشارات امیرکبیر.
ستوده، هدایت اله. (1379). آسیب شناسی اجتماعی. تهران: نشر آوای نور.
سليمانيان، علياكبر، نوابي نژاد، شكوه، و فرزاد، ولي اله. (1373). تعيين اثربخشي مشاوره انگيزشي نظاممندگروهي (SMC)بر كاهش آشفتگي زناشويي. تازهها و پژوهشهاي مشاور. 4، 24-9.
شریعتمداری، علی. (1369). روان شناسی تربیتی. انتشارات امیرکبیر.
شريعتمداري، علی. (1374). خانوادهی متعادل. چاپ اول، تهران: انجمن اوليا و مربيان.
شيرالي، خديجه . (1368). بررسي تأثير آموزش مهارتهاي ارتباطي بر الگوهاي ارتباطي و احساسات مثبت نسبت به همسر در زوجين شهر اهواز. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره، دانشگاه شهيد چمران اهواز.
صيادپور، زهره. (1384). شيوههاي دل بستگي و رضايت از ازدواج. مطالعات روان شناختي . 1،160-141.
طارميان، فرهاد. (1378). سوء مصرف مواد مخدر در نوجوانان. چاپ اول، تهران: انتشارات تربيت.
عامري، فريده. (1382). بررسي تأثير مداخلات خانواده درماني راهبردي در اختلافات زناشويي. پايان نامه دكتري روانشناسي، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
عطاری، یوسفعلی، خالقینژاد، خوشه، عباسپور، زهرا، و راسخ، عبدالرحمن. (1387). نیازهای آموزشی زوجین قبل از ازدواج ازدیدگاه زوجین مراجعه کننده به مراکز بهداشتی مشهد. مجله ایرانی آموزش درعلوم پزشکی، 8، 253-247.
غلامزاده، مریم، و همکاران. (1388). اثربخشي آموزش مهارتهاي ارتباطي بر كارايي خانواده در زوجين مراجعه كننده به مركز بهزيستي شهر اهواز. مجلهی دانش و پژوهش در روان شناسي كاربردي دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان اصفهان، 41 .
فتي، لادن. (1385). راهنماي عملي برگزاري كارگاههاي آموزش مهارتهاي زندگي. كتاب راهنماي مدرس. تهران: انتشارت دانژه.
فقیرپور، مقصود. (1389). بررسي تأثير يک برنامهی پيشيگيرانه مبتني بر رويکرد رفتاري – شناختي بر سازگاري زناشويي. زن و بهداشت 1، 24-13.
کربلاییاسماعیلی، حمیدرضا، انواری، قدسی، جورابی، نوشین، و خواجه حسین، حمداله. (1385). بررسی میزان اثربخشی آموزش مهارتهایزندگی در تغییر نگرش نوجوانان دارای معلولیت. اصفهان، بهزیستی.
کلینکه. مهارتهای زندگی. (ترجمهی شهرام محمد خانی، 1380). اسپند هنر.
مزدکپور، جعفر. مهارتهای زندگی گامی به سوی پیشگیری از اعتیاد.
ملازاده، جواد، منصور، محمود، اژهای، جواد، و کیامنش، علیرضا. (1381). سبکهای رویاروگری و سازگاری زناشویی در فرزندان شاهد. مجله روان شناسی، 3، 275 - 255.
مهرابيزاده هنرمند، م، حسينپور، م، و مهديزاده. (1389). اثربخشي آموزش مهارتهاي زندگي در افزايش سازگاري.
میلر، شرود و میلر، فیلیپس. (1387). پیش رفتن با همدیگر، آموزش مهارت های ارتباطی زناشویی. (ترجمهی فرشاد بهاری). تهران: انتشارات دانژه.
مؤمن زاده، ف، مظاهري،م، حيدري، م. (1384). ارتباط تفكرات غيرمنطقي و الگوهاي دلبستگي با سازگاري زناشويي.
میرمحمدصادقی، مهدی. (1384). ازدواج. سازمان بهزیستی کشور، معاونت امور فرهنگی و پیشگیری، دفتر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی.
میراحمدیزاده، مهدی، محمدی، عاطفه، و اسدی، محدثه. (1382). آموزش پیش از ازدواج. اصفهان: سازمان بهزیستی، معاونت امور فرهنگی و پیشگیری، صفحه 292.
میرزایی، خلیل. (1389). طرح و پایان نامه نویسی. تهران: انتشارات جامعه شناسان.
مهدویان، فاطمه. (1376). بررسی تأثیر آموزشی ارتباط بر رضامندی زناشویی و سلامت روانی. پایان نامه ی کارشناسی ارشد، انیستیتو روانپزشکی تهران.
ناصري، ح، و نيك پور، ر. (1383). بررسي اثربخشي آموزش مهارتهاي زندگي بر بهداشت دانشجويان. سمينار سراسري بهداشت رواني دانشجويان، 2.
نجات، حمید. (1385). بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر میزان صمیمیت زوجین. دومین کنگره آسیب شناسی خانواده در ایران، دانشگاه شهید بهشتی، 2.
نظری، علیمحمد. (1383). بررسی و مقایسهی تأثیر برنامه غنیسازی ارتباط و مشاوره راهحلمحور بر رضایت زناشویی زوجین شاغل. پایان نامه دکترای مشاوره، دانشگاه تربیت معلم تهران.
نوابی نزاد، شکوه. (1380). مشاوره ازدواج و خانواده درمانی. انتشارات انجمن اولیا و مربیان تهران.
هالفورد، کیم. (2007). زوجدرمانی کوتاه مدت. (ترجمهی مصطفی تبریزی، مژده کاردانی و فروغ جعفری1384). تهران: انتشارات فرا روان.
هانتر،ك. (1993). آموزش مهارتهاي زندگی. (ترجمهی نسرين عبداللهزاد، 1378). چاپ اول، تهران: سازمان بهزيستي كشور.
هویلی پور، سارا و همکاران. (1390). اثر بخشي آموزش پیش از ازدواج بر انتظارات و نگرشهاي زناشویی فرزندان دختر در آستانه ازدواج کارکنان شرکت ملي مناطق نفت خیز جنوب. مجلهی یافتههای نو در روان شناسی، سال هفتم، 23.
Barnez, H.L. & Schumm, W.L. & Jurich, A.P. & Bollman, S.R.(2007). Marital statis faction:pasitive regard versus effective communications as explanatory variables. Journal sychology, 123,71-78.
Beck, A.T. (1998). Love is never enough. New York. Harper & Row
Bowell, T. Kemp G.(2005). Critical thinking a concise guide. 3rd ed. New York: Routledge: 8.
Berger, R. (1999). Couples theory. Printed by Edwards Brothers. Lillington. NC.
Bulter, M.H. & Wampler, K.S. (1999). Ameta-analytical deta of search on the couple communication program. Amercan journal of family therapy, 27, 233-243.
Caar, g. (2000). Rehabilitation Nursing Mosby Co. 202.
Carruthers,P. & Smith,P. (1996). Theories of Theories of Mind. Cambridge: Cambridge University Press.
Dessty, J. (2002).Neutralizer I empathy. Journal of L Encephale, 28, 9-20.
Douglass, I. V. Frazier, M. and Douglass, R.(1995). The Marital Proble,s Questionnaire(MPQ),A short screeng instrument for marital therapy.Journal of Family Issues,17:386-407.
Findlay .L.C.Girardi,A.& Coplan, R.H. (2006).Links between empathy, social behavior and social understanding in early childhood. Journal of Early Chilhood Research Quarterly, 21,3,347-359.
Forman, T L. (2002). The social ecology of marriage and other intimate unions. Journal of Marriage and the Family, 62, 298-320.
Francesca, A. B.(2004).Implications of remarriage and stepfamily formation for marriage education.
Greif, C. Malherb P.(2001). Fundamental and nursing. The art and science of nursing care. Philadelphia: Lippincott Co. 50.
Growe, M & Ridley, J. (2000). Therapy with couples: A behavioral – systems approach to couple relationship and sexual problem. Second ed. Blackwell Science.
Halford, W.K. Lizzio,A. Wilson,K.L. & Occhipinti,S. (2007). Does working at your marriage help? Couple relationship, Self – regulation and satisfaction in the first 4 years of marriage. Journal of Family Psychology, 21(2), 185-194.
Halog, MH. Bocom, C.Marc man, k. (1988). Effects of insulin and streptozocin- induced diabetes on brain norepinephrine metabolism in rats.
Halpern, DF.(1999). New direction for teaching and learning, teaching for critical thinking: Helping college students develop the skills and dispositions of a critical thinker. USA: Jossey-Bass; 69.
Kaplan and Sadock. (2003). Synopsis of psychiatry.Behavioral sciences/ clinical psychiatry.9th Mosby. 801, 111-112.
karter B. L. (1971). Sources of marital dissatisfaction among newly separated persons. Journal of Family Issues, 6, 359-373.
Kerdova, D. H., giv, K., varen C. (2005). Long-Term Prediction of Marital Quality Following a Relationship Education Program: Being Positive in a Constructive Way. Journal of Family Psychology, 20(3), 448–45.
Markman, L. F. & Breslow, L. (1993). Health and the ways of living: The Alameda County Study. NewYork: Oxford University Press.
MerzL, n. londerzberg, J. (2002). The psychological well-being of family members of individuals with schizophrenia.Soc Psychiatry Epidemiol, Mar 36(3): 128.
Mishal, A. (2001).The Empirical validation of relationship enhancement Couple/family Therapies.In handbook of Research and Practice in Humanistic psychotherapies, edited by David Cainand JulesSeeman.Washington: American Psychological Association.
Olson, DH. (2001). Rational for the premarital education bill. State of Minnesota.
Phye, GD. (1987). Handbook of academic learning: Construction of knowledge. USA:Academic: 452.
Parish. W.E.(1992). Aquasi-exprimental evaluation of the premarital assessment program for premarital counseling. Australian and Newzealand journal of family therapy. Vol13.
Rozen grander, R.& Previti, D. (2004). Peoples Reasons for Divorcing: Gender, Social Class, the Life Course, and adjustment. Journal of Family Issues, 24(5), 602-626.
Sullivan, k.y. Brodbury, T.N. (1996). Preventing marital dysfunction, the primacy of secondary strategies. The behavior therapist. Vol 19.
Spanier, G., & cole, C. (1976). Taward clarificon and investigation of marital adjustment. International Journal of the Family, 6, 121-146.
Stanley, S. (2006). Making acase for premarital education. Family relations,50,272-280.
towang, L. F. & Syme, S. L. (2003). Social networks, host resistance, and mortality: A nine-yearfollow-up study of Alameda County residents. American Journal of Epidemiology, 109, 186-204.
Witkin. S.L. (1983). Grouptraining in marital communication. Journal of marriage and the family . vol 45.
Yarmohamadiyan, f. Mehryar,AH. Birashk, B.(2011).Comparative study of some mental disorders in children of fatherless, martyred veterans and normal(7-12 years old) in Chalus city. Persian. Mazandaranuniv Med Sc. 81-89.