مبانی نظری و پیشینه تحقیق کیفیت زندگی زناشویی 95 صفحه (docx) 99 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 99 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشگاه آزاد اسلامي
واحد علوم و تحقيقات (یزد)
پايان نامه جهت اخذ درجه كارشناسي ارشد در رشته راهنمایی و مشاوره
موضوع:
بررسی اثربخشی روایت درمانی بر کیفیت زندگی زناشویی زنان شهر اصفهان
استاد راهنما: دکترکاظم قجاوند
استاد مشاور: دکترمحمد رضا ایروانی
دانشجو : گلاره پورمحمدی
زمستان 1393
سپاسگزاری
«من لم یشکر المخلوق لم یشکرالخالق»
حمد و سپاس بیکران به درگاه پروردگاری که یگانه خالق و هستی بخش سراسر گیتی است. خدایی که با نیروی خویش انسان را با علم و دانش آشنا ساخت و علم و عقل را زینت انسان قرار داد.
مراتب قدردانی و سپاس خدمت:
- استاد نمونه ی علم و اخلاق، جناب آقای دکتر قجاوند که انگشت اشارت پندهایشان وقف راهنمایی ام در راه تحقیق و پژوهش است.
- مظهر فروتنی و صبر، جناب آقای دکتر محمد رضا ایروانی ،که همواره دغدغه ی انسانیت و انسان بودن، هدف اندیشه و عملشان می باشد.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
Contents
TOC \o "1-3" \h \z \u PAGEREF _Toc19093398 \h ب
چکیده: PAGEREF _Toc19093399 \h 1
تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش: PAGEREF _Toc19093400 \h 2
فصل دوم PAGEREF _Toc19093401 \h 3
مبانی نظری و سوابق تحقیق PAGEREF _Toc19093402 \h 3
بخش اول: PAGEREF _Toc19093403 \h 3
رضایت در زندگی زناشویی PAGEREF _Toc19093404 \h 3
مفهوم رضایت PAGEREF _Toc19093405 \h 3
توافق زناشویی PAGEREF _Toc19093406 \h 5
توافق زناشویی در مراحل مختلف زندگی PAGEREF _Toc19093407 \h 8
عوامل مؤثر در پایداری انسجام زندگی زناشویی PAGEREF _Toc19093408 \h 20
جذب و جلب شدن PAGEREF _Toc19093409 \h 23
صمیمیت PAGEREF _Toc19093410 \h 24
اصول لازم برای زندگی زناشویی با دوام PAGEREF _Toc19093411 \h 26
طبقهبندی زوجها PAGEREF _Toc19093412 \h 27
زوجهای سنتی: PAGEREF _Toc19093413 \h 28
زوجهای ناسازگار PAGEREF _Toc19093414 \h 29
زوجهای آزاد و مستقل: PAGEREF _Toc19093415 \h 29
نظریههای مربوط به کیفیت زندگی زناشویی PAGEREF _Toc19093416 \h 32
نظریه سازههای شخصی کلی PAGEREF _Toc19093417 \h 32
نظریه غلبه بر احساسات PAGEREF _Toc19093418 \h 33
نظریه اسنادی PAGEREF _Toc19093419 \h 33
نظریه یادگیری PAGEREF _Toc19093420 \h 33
مجاورت: PAGEREF _Toc19093421 \h 34
شباهت: PAGEREF _Toc19093422 \h 34
جذابیت جسمانی: PAGEREF _Toc19093423 \h 35
نظریه تبادل اجتماعی PAGEREF _Toc19093424 \h 35
منافع: PAGEREF _Toc19093425 \h 36
جایگزینها: PAGEREF _Toc19093426 \h 36
سرمایهگذاری: PAGEREF _Toc19093427 \h 37
نظریه برابری (عدالت) PAGEREF _Toc19093428 \h 37
رضایتمندی ارتباطی در ازدواجهای تک همسری PAGEREF _Toc19093429 \h 39
رضایتمندی ارتباطی PAGEREF _Toc19093430 \h 39
فرسایش هیجانی PAGEREF _Toc19093431 \h 41
فرسایش انگیزشی PAGEREF _Toc19093432 \h 42
دوام رابطه PAGEREF _Toc19093433 \h 43
رضایتمندی PAGEREF _Toc19093434 \h 44
تعاملات بین فردی PAGEREF _Toc19093435 \h 44
عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی PAGEREF _Toc19093436 \h 47
شخصیت PAGEREF _Toc19093437 \h 47
نگرش PAGEREF _Toc19093438 \h 47
تحصیلات و طبقه اجتماعی PAGEREF _Toc19093439 \h 47
عقاید مذهبی PAGEREF _Toc19093440 \h 47
مسائل مالی PAGEREF _Toc19093441 \h 48
فرزندان PAGEREF _Toc19093442 \h 48
طول مدت ازدواج PAGEREF _Toc19093443 \h 49
همکاری PAGEREF _Toc19093444 \h 49
درک همسر PAGEREF _Toc19093445 \h 50
ابراز محبت PAGEREF _Toc19093446 \h 50
توجه و علاقه و حمایت PAGEREF _Toc19093447 \h 50
مسائل جنسی PAGEREF _Toc19093448 \h 51
دخالت اقوام و دوستان PAGEREF _Toc19093449 \h 52
صرف اوقات فراغت با هم PAGEREF _Toc19093450 \h 52
اشتغال PAGEREF _Toc19093451 \h 52
سبکهای دلبستگی PAGEREF _Toc19093452 \h 52
رشد عاطفی ـ فکری PAGEREF _Toc19093453 \h 53
نظریه آیرون بک در مورد عوامل مؤثر بر رضایت مندی زناشویی PAGEREF _Toc19093454 \h 59
جدول راهبردهایی جهت زنده نگه داشتن همسری رومانتیک PAGEREF _Toc19093455 \h 72
هفت نوع رفتار مثبت PAGEREF _Toc19093456 \h 72
بخش سوم: سوابق و پیشینه تحقیقاتی PAGEREF _Toc19093457 \h 75
الف) سوابق در خارج PAGEREF _Toc19093458 \h 75
ب) سوابق در داخل PAGEREF _Toc19093459 \h 78
منابع و مآخذ PAGEREF _Toc19093460 \h 81
چکیده:
هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی روایت درمانی بر کیفیت زندگی زناشویی زنان شهر اصفهان بوده است. . پژوهش حاضر از نوع تحقیقات نیمه آزمایشی است. جامعه آماري اين پژوهش، زنان مراجعه كننده به مراكز فرهنگی و فرهنگسراهاي شهر اصفهان در سال 1393 بودند. نمونه اين پژوهش 48 زن متاهل بودند كه شامل 24 زن متاهل در گروه آزمايش و 24 زن متاهل در گروه كنترل بصورت تصادفي جايگزين شدند.روش نمونه گيري داوطلبانه بوده و از بين زوج هايي كه به مراكز فرهنگی و فرهنگسراهای شهر اصفهان مراجعه كرده بودند و به صورت داوطلبانه اماده شرکت در تحقیق بودند ، انتخاب شدند. پس از معرفي كارگاه آموزش روایت درمانی در مراکز فرهنگی و فرهنگسراها، از زوج هاي داوطلب درخواست شد تا براي ثبت نام اقدام نمايند. بعد از ثبت نام از تمامي افراد درخواست شد تا در جلسه توجيهي شركت كنند. سپس از آنها خواسته شد تا به مقیاس کیفیت زندگی زناشویی (RDAS) پاسخ دهند. سپس گروه آزمایش 8 جلسه آموزشی روایت درمانی را گذراند. سپس از هر دو گروه خواسته شد تا مجددا به پرسشنامه به عنوان پس آزمون پاسخ دهند. برای تحلیل داده ها از آزمون آماری کوواریانس استفاده شد. نتایج این تحقیق نشان داد که روایت درمانی بر میزان رضایت در زندگی زناشویی زنان شهر اصفهان اثربخشی دارد. علاوه بر این یافته های تحقیق نشان داد که روایت درمانی بر میزان انسجام در زندگی زناشویی زنان شهر اصفهان اثربخشی دارد. همچنین یافته های تحقیق نشان داد که روایت درمانی بر میزان توافق در زندگی زناشویی زنان شهر اصفهان اثربخشی دارد.
کلیدواژه ها: کیفیت زندگی زناشویی ، روایت درمانی ، توافق زناشویی ، انسجام زناشویی ، رضایت زناشویی
تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش:
فرایند درمان در روش روایت درمانی:
فرایند درمان شامل تغییر تفسیرهاو عقاید مراجعان نسبت به وقایع گذشته است . تفسیرهایی که می تواند زندگی را محدود کرده و سبب اختلال شود. درمان گر روایتی به فرد کمک می کند به درک وسیعتری از خود برسد و تفسیرهای محدود کننده را با داستان های جدید شخصی و ضامن رشد و لذت فردی عوض کند.
کیفیت زندگی زناشویی:کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی،نسبی،متاثر از زمان و مکان و ارزشهای فردی و اجتماعی است و دارای ابعاد عینی،ذهنی،بیرونی و درونی است.کیفیت زندگی مفهومی انتزاعی است.یکی از حیطههای بزرگ کیفیت زندگی،کیفیت زندگی زناشویی است.کیفیت زناشویییک مفهوم پویا است و شامل روابط اعضای خانواده در خلال زمان میشود.
تعریف عملیاتی: به منظور سنجش مفهوم کیفیت زندگی زناشویی در این پژوهش از مقياس کيفيت زناشويي، فرم تجديد نظر شده باسبی و همکاران استفاده شده است و نمره پاسخ دهنده نشان دهنده وضعیت کیفیت زندگی زناشویی وی خواهد بود. خرده مقیاس های این پرسش نامه و گویه ها و نیز تعداد سوالات هر یک از خرده مقیاس ها در زیر آورده شده است.
فصل دوم
مبانی نظری و سوابق تحقیق
بخش اول:
رضایت در زندگی زناشویی
مفهوم رضایت
دایره المعارف فلسفه و روانشناسی رضایت را اینگونه تعریف کرده است: رضایت، خوشبختی برآمده از آگاهی به یک وضعیت است که با ارضای تمایلات خاص پیوند خورده است. از آنجایی که رضایت همراه با خوشایندی است، لذا خوشایندی ممکن است به رضایت تبدیل شود. افراد رضایت را در فکرکردن بر وضعیتی که در در وهله اول خوشایندی برای آنها به همراه دارد، بدست می آورند. رضایت با خوشایندی متفاوت است. خوشایندی حالتی است که ارضاء نیازها در انسان بوجود می آید و رضایت از ارزیابی منطقی درباره حالت خوشایندی ایجاد می گردد و در کنش های متقابل اجتماعی و بروز حالات روانی افراد نسبت به یکدیگر بدست می آید و به عبارت دیگر رضایت از تعادل بین حالات خوشایندکننده وکندوکاوهای عقلانی در افراد ایجاد می گردد (مهدوی، 1375).
تعریف دیگری نیز توسط پارسونز (به نقل از اولیا، 1385)بیان شده است. او با طرح نظام شخصیتی در نظریه خود به تعریف رضایت می پردازد و تمایلات را عنصر نظام شخصیت می داند. به عقیده وی در قالب کلی نظام شخصیتی بین حالت خوشایندی و رضایت، تمایز وجود دارد. یعنی رضایت به عنوان حالتی درونی در مقابل خوشایندی که حالتی ظاهری دارد، مطرح می شود.
رضایتمندی نوعی ارزشیابی ذهنی از پاداش ها و تنبیه های نسبی است که فرد در یک رابطه تجربه می کند.لی و آگنو(2003) تصریح می کند که تعهد بوسیلۀ میزان رضایتمندی ایجاد شده در رابطه تقویت می شود. برای اینکه افراد سطح رضایتمندی خود را تعیین کنند، هزینه ها و پاداش های روابطشان را برآورد می نمایند. مزایا و پاداش های بالقوه با انتظارات فرد در مورد رابطه مقایسه می شود. این استانداردهای شخصی به عنوان معیار سنجش شناخته می شوند. این سطح رضایتمندی،عملکردی از سنجش سطح و نتایج رابطه کنونی است. زمانیکه نتایج بدست آمده بیش از سطوح معیار باشد فرد از رابطه اش خشنود است اما زمانیکه نتایج بدست آمده پایین تر از استاندارد های درونی باشد عدم رضایتمندی رخ می دهد (لی و آگنو، 2003؛ به نقل از اميني سولاري، 1389).
(سیرز(1988؛ به نقل از میرخشتی، 1375) رضایت را ارزیابی ذهنی فرد از کلیت رابطه می داند. او رضایت را مبتنی بر دو عامل می داند:
1- نتیجه یک رابطه 2-- درک و ذهنیت افراد از این رابطه،گاه نتیجه یک رابطه مثبت است، ولی ارزیابی ما از آن منفی است. در نتیجه رابطه ما،رضایت بخش نمی شود.
توافق زناشویی
ازدواج یکی از تجربه های مهمی است که زندگی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد. دهه اخیر روانشناسان رضایت زناشویی و ارتباط آن بت جنبه های مختلف زندگی بشر را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داده اند. رضایت زناشویی مهم ترین و اساسی ترین عامل جهت پایداری و دوام زندگی مشترک است. در صورتی که زوج ها بتوانند سطح رضایت را در زندگی افزایش دهند، خانواده را از آسیب ها محفوظ می دارند. رضایت زناشویی را ارزیابی کلی و ذهنی فرد، از ماهیت ازدواج تعریف کرده اند و شامل میزانی از برآورده شدن نیازها و توقعات و امیال فرد است. (گلس،1995). وینچ( 2002 ) معتقد است که رضایت زناشویی، انطباق بین وضعیت موجود با وضعیت مورد انتظار است. بر اساس این تعریف، رضایت زناشویی وقتی وجود دارد که وضعیت موجود در رابطه زناشویی با وضعیت مورد انتظار منطبق باشد. (به نقل از اسچوماچر و همکاران، 2005).
اولسون( 1989، به نقل از زمانپور، 1380)به طور کلی سه زمینه را برای رضایتمندی مطرح می کند. این حیطه ها به یکدیگر وابسته اند و تداخل دارند. این سه حیطه عبارتند ا:
1 - رضایت افراد از ازدواجشان، 2 – رضایت از زندگی خانوادگی و 3 – رضایت کلی از زندگی.
نتایج تحقیقات اولسون؛ به نقل از زمانپو،1380) نشان داد كه بین رضایت زناشویی و رضایت از خانواده 70 درصد همبستگی وجود دارد و نیز بین رضایت از خانواده و رضایت از زندگی بطور کلی 67 درصد همبستگی نشان داده می شود. هالت(1994) در تعریف رضایت زناشویی می نویسد رضایت زناشویی فرآیند پیچیده ای است که با توجه به میزان تعارض و سهیم شدن در فعالیت هایی که با خرسندی و موفقیت در زندگی زناشویی همراه است، توصیف می گردد (به نقل از زمانپور، 1380).
وجود رضایت زناشویی برای دوام زندگی و لذت بردن از با هم بودن، امری اجتناب ناپذیر است ولی وجود رضايت زناشویی به معنای عدم تعارض در روابط زناشویی متقابل نمی باشد و این تصور که برای زندگی سرشار از شادی و خوشبختی نباید تعارض و روابط وجود داشته باشد، اشتباه محض است، زیرا بروز تعارض ها در روابط انسانها با یکدیگر اجتناب ناپذیر می باشد (نورخاني، 1387).
رضایت زناشویی، مهمترین و اساسی ترین عامل جهت پایداری و دوام زندگی مشترک است. در صورتیکه زوج ها بتوانند سطح رضایت را در زندگی زناشویی افزایش دهند، خانواده را از آسیب ها محفوظ می دارند. در این زمینه اسچوماچر و همکاران (2005) مهم ترین عامل در رضایت زناشویی را انطباق بین زوج ها توصیف می کنند و معتقدند که این عامل سطح رضایت زناشویی را افزایش می دهد. برادبوری، فینجچام و بیچ(2002)، رضایت زناشویی را به عنوان نگرشها یا احساسات کلی فرد نسبت به همسر و رابطه اش را تعریف می کنند. چنین تعریفی از رضایت زناشویی نشان می دهد که رضایتمندی یک مفهوم تک بعدی و مبین ارزیابی کلی فرد نسبت به همسر و رابطه اش می باشد.
توانایی زوج ها برای حل و فصل تعارض و مقابله با آن تعیین کننده رضایت یا عدم رضایت از رابطه زناشویی می باشد و اشتباه عمده زوج ها در این است که ایجاد رابطه مطلوب و رضایت بخش را ساده گرفته و به آن توجه لازم را مبذول نداشته اند، در حالیکه شرایط متعددی لازمه ایجاد و تداوم رابطه مطلوب می باشد.
سه شرط مهم و اجتناب ناپذیر برای رابطه رضایت بخش به قرار زیراست:
1- باز بودن و هم فهمی: شریک احساسات و عواطف طرف مقابل بودن.
2- پذیرش: دیگری را همانگونه که هست قبول کردن و از پیش داوری درباره او امتناع کردن.
3- توجه و عطوفت: اهمیت دادن به طرف مقابل و احساس تعهد نسبت به رفاه او (ستاری، 87). بنابراین می توان گفت رضایت زناشویی، فرآیند دراز مدت زندگی است هرچند در روزهای اولیه ازدواج، شخص بیشتر به آن توجه می کند. همانطور که لاسول(1982؛ به نقل از ستاری، 1387) اشاره می کند، درک و شناخت فرد از همسرش یک فرآیند در حال پیشرفت در ازدواج می باشد زیرا حتی اگر دو نفر قبل از ازدواج یا در زمان ازدواج، همدیگر را بشناسند، این امکان وجود دارد که افراد در طی روند زندگی تغییر کنند. بنابراین رضایت زناشویی دست یافتن به چنان پختگی است که رشد و تحول در همسر را می پذیرد و درک می کند. اگر این رشد تجربه نشده باشد و بطور کامل درک نشود، پایان یافتن ارتباط زناشویی اجتناب ناپذیر می نماید.
در یک بررسی بر روی ویژگی های زوج هایی که بیش از 45 سال ازدواج کرده بودند، این زوج ها رضایت زناشویی را به مؤلفه های زیر اسناد دادندآنها الف) با کسی ازدواج کرده بودند که دوستش داشتند؛ ب) به این فرد و همچنین ازدواج متعهد بودند؛ ج) حس شوخ طبعی داشتند؛ و د) قادر به دستیابی به توافق بودند (رزن- گراندن و دیگران، 2004).
توافق زناشویی در مراحل مختلف زندگی
یک نکته بحث، عدم ثبات رضایت از زندگی زناشویی در طول دوره های مختلف زندگی است که این امر توجه به عوامل محیطی در بیرون را هم مورد توجه قرار می دهد. مالاچ پینت(1990؛ به نقل از فراست، 1381) معتقد است که رضایت زناشویی با گذشت زمان رو به کاهش می رود. مطالعات مختلف که به صورت طولی(مقطعی) انجام شده است، نشان می ده که در بعضی از دوره های زندگی، رضایت از زندگی زناشویی رو به کاهش می رود. به طور مثال بعد از تولد فرزند بعد از اینکه فرزندان به سن بلوغ می رسند و همچنین در هنگامی که فرزندان منزل را ترک می کنند.
در همین زمینه، اولسون و همکاران (1989) زندگی زناشویی را به 7 مرحله تقسیم کرده و معتقدند که در طی این مراحل، رضایت زناشویی تغییر می کند و هر کدام از این دوره ها به نحوی رضایت زناشویی را تحت تأثیر قرار می دهند. این مراحل به این شرح هستند:
1- زوج های جوان بدون بچه 2- خانواده با بچه هی پیش دبستانی 3- خانواده با بچه های دبستانی 4-خانواده با فرزندان نوجوان 5- فرزندانی که از خانواده جدا می شوند 6- خانواده ی خالی از فرزند 7- خانواده در دوران بازنشستگی
همچنین تحقیقات اولسون نشان داده است:
رضایت از زندگی زناشویی در مردان بیشتر از مردان است.
رضایت زن و مرد در مراحل اولیه زندگی در زنان از مردان بیشتر است.
رضایت زن و مرد در مرحله چهارم کاهش پیدا می کند.
رضایت زن و شوهر در مرحله 6 و 7 در مقایسه با مرحله 2 و 3 و 4 بالاتر گزارش شده است.
گزارش به جدایی و طلاق در مرحله دوم و چهارم بیشتر از مراحل دیگر گزارش شده است (نظري، 1386).
در تأیید نتایج اولسون در مورد تفاوت رضایتمندی در زنان و مردان، هستروم، 1966؛ به نقل از حاج ابول زاده، 1381) در تحقیقات خود با این نتیجه رسید که بال بودن میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی در مردان می تواند به این دلیل باشد که ازدواج برای مردان در اغلب موارد مواضع مسلط را در خانه ایجاد می کند که این ساختار قدرت احتمالاً مسئول برخی نارضایتی در زنان است ، نارضایتی که در نتیجه حکمرانی و خشونت مردان و مشکلات مالی آنان ایجاد می شود .
فاینو لویي(2004) در تحقیقاتشان به این نتیجه رسیدند که از آنجا که زنان تعهد و حساسیت بیشتری نسبت به رابطه شان در زندگی مشترک دارند ، تلاش بیشتری در حفظ و نگهداری آن رابطه می کنند و احتمالاً این می تواند یکی از علل بالا بودن میزان رضایت زناشویی در مردان و کاهش آن در زنان باشد.
سیف (1368) نیز تقسیم بندی از مراحل زندگی زناشویی ارائه می دهد و معتقد است میزان رضایتمندی زناشویی در هریک از مراحل متفاوت است . این مراحل به اختصار در زیر آمده است:
1– خانواده در سال های اول زندگی (قبل از تولد فرزندان: عوامل مؤثر در این دوره عبارتند از: مقید بودن به اصول و تعهدات زناشویی، رعایت اصول اخلاقی نسبت به یکدیگر، برنامه ریزی مالی جهت رفع نیازمندی های بعدی کودک و ... زوج هیی که این دوره را با موفقیت طی کرده اند افرادی هستند که در سالهای اولیه ازدواج مسائل و مشکلات را بطور دو جانبه و درکمال تفاهم و خشنودی حل کرده اند و معمولاً رضایتمندی بالایی را در این مرحله بدست آورده اند.
2– تولد نخستین فرزند: رضایتمندی از زندگی زناشویی در این دوره نسبت به دوره قبل کاهش یافته است. البته نمی توتند جنبه کلی داشته باشد و به مسائل دیگری از قبیل: معاشرت های قبل از ازدواج،پایبندی به تعهدات و نگهداری حد و مرز، قیود و اخلاقیات که همگی در خشنودی از زندگی زناشویی در دوران پدر و مادر شدن مؤثر است، مربوط می شود. با پیدایش نقش های تازه احتمال حذف نقش های قبلی وجود دارد. زن و شوهر نمی توانند نقش خلوت دو نفری قبل از تولد فرزندی را داشته باشند و علل مختلفی در این دوره موجبات نارضایتی را ایجاد می کند. مردان نیز ممکن است به دلیل کاهش رابطه جنسی با همسرشان احساس کمبود توجه و محبت کنند. در نتیجه اغلب زوج ها در این مرحله افسردگی خفیفی را تجربه می کنند و رضایت شان نسبت به دوره قبل کاهش می یابد.
3– خانواده با بچه های پیش دبستانی: برگس و والین(1985) یک تحقیق طولی بر روی 1000 زوج سفید پوست طبقه متوسط به منظور ارزیابی رضایتمندی زن و شوهر از روابط زناشویی خود در دوران تربیت فرزندانشان همراه با بررسی سایر جنبه های روابط دو جانبه انجام دادند. نتیجه نشان داد همسران در مورد مسائل مهمی از جمله پرورش کودکان، مشکلات مالی، روابط با خویشاوندان کاملاً توافق نداشته و همین امر باعث نارضایتی و عدم هماهنگی در تصمیم گیری آنها می شود شوهران در این دوره بیشتر اوقاتشان را صرف کار خود می کنند، آنها همسران خود را رها کرده تا به تربیت بچه و خانه داری بپردازند و این غفلت می تواند تهدیدی برای همبستگی در زندگی زناشویی به شمار آید.
4– خانواده با بچه های نوجوان: هنگامی که کودکان به سنین نوجوانی گام می نهند. تنش بین همسران رو به فزونی می گذارد. چرا که خانواده با افزایش تقاضاها و نیازهای نوجوان دست و پنجه نرم می کنند.در این دوره خانواده نه تنها با فشارهای ناشی از تغییرات رشدی افراد و حرکت آنها و رفتن آنها از خانه روبه رو می شوند ، بلکه با فشارهای مالی زیادی نیز مواجه می شوند.
5– خانواده بدون فرزند (خانه با آشیانه خالی): فرزندان بعد از 20 تا 25 سال زندگی به تدریج شروع به ترک خانه می کنند. این وضعیت باعث تغییر در نقش والدین می شود و به دوره اولیه زناشویی انتقال می یابند. این دوره برای زنان از لحاظ فیزیولوژیکی آخرین حد قابلیت آنان در بارداری است. مردان نیز تغییرات این دوره را می آزمایند این دوره،دوره بازنشستگی مردان است. همچنین نشانه های فیزیولوژیکی پیری نمایانگر می شود. در این دوره کار و درآمد زن و شوهر معمولاً به حداکثر خود می رسد و مجال استفاده بیشتر از وقت خود را دارند. آنها می توانند به مسافرت و گردش بروند، امکاناتی که قبلاً با حضور فرزندان و عدم امکانات عالی مقدور نبود (سیف، 1368).
6- دوران سالمندي ونياز به مصاحبت: اين مرحله آخرين و طولاني ترين مرحله است كه گاهي بيش از 12 سال طول مي كشد. زوج هايي كه از دوره هاي قبلي زندگي زناشويي خود رضايت نداشتند و شادكامي ها و لذايذ زندگي آنها محدود بوده، احتمالاً در دوران پيري نمي توانند شاهد تغيير ناگهاني در وضع خود باشند و رضايت خود را به حد كمال برسانند (ميرخشتي، 1375).
عوامل متعددی در رضایت زناشویی تأثیر می گذارند بعضی از عوامل که رضایت زناشویی از آنها تأثیر می پذیرد ، به صورت دسته بندی شده در ادامه می آید:
1– سن
اغلب محققین و پژوهشگران سن را یکی از متغیر های مهم رضایت زناشویی می دانند. به گفته کارلسون چون انتظارات و شیوه نگرش اشخاص در سنین مختلف فرق می کند و افرادی که دارای سنین مختلف هستند دارای فرهنگ و اندیشه متفاوت نیز خواهند بود، لذا تفاوت وسیع سنی تفاوت های وسیع فرهنگ و جهان را به همراه خواهد آورد و به بقای زوجین و سعادت زناشویی تأثیر خواهد گذاشت (قريشيان، 1388).
2– تحصیلات
با افزایش سطح تحصیلات، آگاهی و دانش افراد و نحوه مقابله آنها با مشکلات ، به طور گسترده ای متفاوت شده و عملکرد آنها بهتر خواهد شد. اما گاهی اوقات اختلافات سطح تحصیلات در بین زن و مرد ممکن است موجب اختلاف زناشویی گردد. چنیین به نظر می آید که در صورت اختلاف در مدارج تحصیلی، تفاوت هایی در نحوه تفکر و ارزش ها و حتی علایق افراد به وجود می آید. از طرفی بالاتر بودن تحصیلات زن و شوهر از نسبت به زمانی که سطح تحصیلات مرد از همسرش بالاتر است، مشکلات بیشتری را می تواند در بر داشته باشد. البته این امر بدین معنی نیست که اصلاً نباید زن و مردی که سطح تحصیلات متفاوتی دارند ، با هم ازدواج کنند.واقع بینی در ازدواج ، از ایده آل نگری اهمیت بیشتری دارد (نظری، 1386). بنا بر نظر شاملو (1370)، روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که تفاوت میان سطح تحصیلی و طبقاتی یکی از عوامل بسیار مهم اختلافات خانوادگی است. البته امکان دارد که در عین اختلاف تحصیلی، زناشویی سعادتمندانه ای هم وجود داشته باشد ولی بهتر است از ازدواجی که در آن اختلاف تحصیلی زیاد است برحذر بود.
3– فرزندان
تولد کودک نشانه تغییری بنیادی در سازمان خانواده است. به دنبال تولد کودک تعلق جسمی و عاطفی به کودک ، مستلزم تغییر در الگو های مراوده ای زن و شوهر است. اگر زن و شوهر ، مرزها را به روشنی مشخص کرده باشند تولد کودک تأثیر مثبتی بر رضایت زناشویی آنها می گذارند. اما در صورتی که تولد کودک،مشکلات مرزی ایجاد کند ، می تواند رضایت زناشویی را کاهش دهد(نظری،1386). لاکی و بین(1989) در زمینه تأثیر تولد فرزندان بر رضایتمندی زناشویی بر این عقیده اند که رضایت زناشویی با تولد فرزندان رونی نزولی می یابد و زنان بیش از مردان آن را احساس می کنند، به طوری که ورود فرزندان توقعاتی را در پس می آورد که می تواند به تعمیق شکاف بین زوج منجر شود، فرضیههای جدیدتر، علل اختلال در رضایت زوج را به پیچیدگی رو به فزونی روابطی منتسب می سازد که حضور فرزندان در پی دارد(ستاري، 1387).
4– طول مدت ازدواج
در تجزیه و تحلیل های تکاملی خانواده توجه اصلی پژوهشگران معطوف به تغییرات مهمی است که در طول زندگی زناشویی یک زوج دارای فرزند رخ می دهد . لونسون و همکاران (1992) پیوند های بلند مدت زناشویی و رضایتمندی زناشویی نسبی را در 156 زوج مورد مطالعه قرار دادند ، یافته های آنها نشان داد که هر چقدر مدت بیشتری از ازدواج می گذرد ، رضایت زناشویی افزایش می یابد (نظری، 1386).
5– همکاری
همکاری عبارت است از اقدام مشترک برای دست یابی به هدف های مورد نظر یک زوج. در یک ازدواج منطقی ممکن است علایق و هدف های زن و شوهر متفاوت باشد ، اما راه رسیدن به توافق ، مذاکره آنها با هم است. مثلاً در زمینه تقسیم کار یا تربیت فرزندان برای دست یابی به هدف بلند مدت تر یعنی برخوردار شدن از روابط لذت بخش و با ثبات،بحث و مذاکره بسیار مفید است. یعنی از زوج ها درباره تقسیم وظایف و اینکه هر کدام از آنها موظف به انجام چه مسئولیت هایی هستند، اختلاف پیدا می کنند. امروزه با تغییر تدریجی نقش های زن و مرد ، تعیین مسئولیت های زن و شوهر در قبال هم دشوار شده و با پیدا شدن مسئولیت دوگانه برای زن (کار در بیرون وظایف درون خانه) زن و شوهر باید در کار تأمین درآمد و انجام وظایف خانه داری، با هم مشارکت کنند. این تحول در بعضی از زمینه ها و بخصوص در مواردی که نقش یک نفر نامشخص است، مشکلاتی ایجاد می کند.زوج هایی که با هم همکاری می کنند، از رضایت زناشویی بالاتری برخوردار می شوند (نظری، 1386).
لودیک(1992)؛ به نقل از ستاری، 1387) معتقد است که زن و شوهر زمانی احساس رضایت دارند که شوهر در کارهای خانه همکاری می کنند و درآمد خانواده نیز افزایش یابد و هنگامی که شوهر از نقش زن در خانه انتظار یک نقش سنتی را داشته باشد رضایت زناشویی پایین می آید. یوگ و همکاران(1985؛ به نقل از تبریزی، 1382) در پژوهشی ارتباط بین رضایتمندی زناشویی و درک تقسیم کارهای جاری منزل و نگهداری بچه ها را از دو دیدگاه نظری در چهار گروه از جامعه مورد تحقیق و بررسی قرار ادند، نتایج وجود روابط معنادار بین رضایتمندی زناشویی و درک توزیع کارخانه و نگهداری بچه در بین تمام گروه های مورد مطالعه را نشان داد.
6– درک و تفاهم همسر
درک همسر به عنوان یکی از عوامل مهم، بر موفقیت ازدواج تأثیر می گذارد. برای تفاهم و درک متقابل، زوج ها باید یاد بگیرند که شنونده خوبی باشند و با حوصله و شکیبایی زیاد به سخنان یکدیگر گوش دهند. هر یک از زن و شوهر ها برداشتی از یکدیگر دارند که قسمتی از آن درست و قسمتی دیگر غیر واقع بینانه است. این دیدگاه ها،مانع بزرگی برای شناخت واقعی طرف مقابل به شمار می آیند. به محض اینکه یکی از طرفین احساس کند که همسر وی در مورد او برداشتی نادرست داشته، اطمینان و اعتمادی که زمینه ساز و لازمه زندگی مشترک است را از دست می دهد و این نقطه شروع اختلافات بزرگ است(نظری، 1386).
7– باورها و موقعیت های مذهبی
هماهنگی ارزشی و عقیدتی بین زوج تأثیر بسزایی در رضایت و سازگاری آنان دارد.زناشویی میان زن و مردی که مذاهب مختلف دارند به دشواری های شخصی و خانوادگی می انجامد و تنها با اراده استوار نمی توان از آن پرهیز کرد. به عقیده لوگان تا پیش از ازدواج،مذهب بر رفتار جوانان مؤثر نیست، اما پس از زناشویی، ناباوری ها دینی یکی از طرفین،دشواری های فراوانی را برای آنان فراهم می کند و باعث ایجاد بگومگوهای دائمی بین آنان می گردد. این نبود هماهنگی و همفکری با بیشرفت زندگی زناشویی افزایش می یابد (اولیاء، 1385).
پژوهش برادفورد(1963) نشان داد، همسرانی که دارای ارزش های همگرا هستند، نسبت به آنهایی که ارزشهای واگرا دارند، سازگاری بیشتری از خود نشان می دهند(ستاري، 1387).
8– مسائل مالی و اقتصادی
فشار های اقتصادی نیز در زمره عوامل مهم در بروز نارضایتی زناشویی است. زن و شوهری که تحت فشار روانی ناشی از فقر اقتصادی قرار دارند، در گیر مسائل مختلفی می شوند. این عوامل فشارزا، تعارض های زناشویی و مشکلات موجود زناشویی را افزایش می دهد. زوج ممکن است از نظر روانی در گیر مسائل مالی خانواده گردند.آنها ممکن است ، دلیل ساعات طولانی کار و تلاش برای پرداخت هزینه های زندگی، وقت کمتری نیز صرف مسائل خانوادگی کنند. مشکلات اقتصادی ممکن است نسبت به همسر خصومت ایجاد کند، صرفاً به این دلیل که نتوانسته امکانات مالی مناسبی رابرای خانواده فراهم کند. با افزایش این خصومت،گرما و صمیمیت و کیفیت خوب زندکی زناشویی کاهش یافته و از میزان روابط لذت بخش نیز کاسته می شود (نظری، 1386).
وایت و راجرز(2000) در بررسی های خود دریافتند که مشکلات اقتصادی، از عوامل پیش بینی کننده کیفیت رابطه زناشویی است. نتایج این بررسی نشان داده فشار اقتصادی، رفتار خصومت آمیز مردان و افسردگی زنان را افزایش می دهد. همچنین ناامنی شغلی شوهران با گزارش های زنان از تعارض های زناشویی و افکار طلاق رابطه بالایی دارد.
9 – اقوام و دوستان
وظیفه دیگری که زن و شوهر با آن روبرو هستند، جدا شدن از خانواده های اصلی آنان و تبادل نظر و توافق بر سر برقراری روابط متفاوتی با والدین، خواهر و برادران خود و فامیل همسر است. روابط سالم در حد مناسب ، می تواند رضایت زناشویی را افزایش دهد. قطع رابطه با دوستان و خانواده ه نیز می تواند به کاهش رضایت زناشویی منجر گردد. (نظری، 1386).
اگر زن و شوهر به طور کامل از والدینشان جدا نشوند (متمایز سایزی)، احتمال بروز مشکل در زندگی زناشویی آنها وجود خواهد داشت. بعضی از والدین دوست ندارند، فرزندانشان پس از ازدواج دور شوند و ترجیح می دهند که در کنارشار زندگی کنند. آنها به این مسئله توجه ندارند که در این صورت ممکن است، باعث به وجود آوردن مشکل در زندگی مشترک فرزندانشان شوند. پژوهش های متعددی نشان می دهند که دخالت های زیاد اعضای خانواده همسر در زندگی زوج ها می تواند رضایتمندی از زندگی زناشویی را کاهش دهد (روبرتز،2000).
10- رابطه جنسی
به اعتقاد بسیاری، رابطه جنسی زن و شوهر عاملی تعیین کننده در رضایت از زندگی زناشویی است.هماهنگی جنسی از معیارهای اساسی در انتخاب همسر معرفی شده است. اگر رفتارها و معیارهای جنسی در زن و مرد خیلی با هم متفاوت باشد، می تواند مشکلات زیادی ایجاد کند.اما اگر تمایلات جنسی زوج، نیاز دو طرف را ارضاکند، احساس سعادت در روابط خانوادگی به وجود می آید در این صورت علاقه زوج به یکدیگر علاقه ای واقعی و پایدار می شود که بر مبنای علاقه محض بنا شده است (نظری ، 1386).
یکی از هدف های ازدواج، پاسخگویی به نیاز های جنسی است. متأسفانه برخی از افراد به دلیل گوناگون دچار ناتوانی های جنسی و سرد مزاجی هستند و قادر به ارضای مطلوب نیازهای جنسی همسر خود نیستند. پژوهش روبرتز(2000) در زمینه علل مشکلات زناشویی نشان داد که مشکلات و نارضایتی جنسی در سال اول زندگی مشترک، با افزایش احتمال طلاق در سال دوم مرتبط است. مطالعات انجام شده توسط کریستوفر واسپرچر(2000) نیز در زمینه رابطه جنسی نشان می دهد که رضایت جنسی با میزان بالایی رضایتمندی زناشویی مرتبط است. همچنین شادکامی کلی زناشویی با رضایتمنی جنسی رابطه دارد(ساپینگتون،ترجمه شاهی برواتی، 1384).
11– اوقات فراغت
بسیاری از زوج ها شاکی هستند که به اندازه کافی، زمان را با هم سپری نمی کنند. اما باید توجه داشت که مشکل اصلی، مدت زمان با هم بودن نیست، بلکه مسئله اساسی این است که فرصت با هم بودن چگونه می گذرد. مصاحبت و با هم بودن یکی از سرمایه های ازدواج موفق است که به سادگی و با برنامه ریزی یه دست می آید. کافی است زوج به فعالیت هایی توجه کنند که هر دو از آنها لذت می برند. مصاحبت و باهم بودن در اول آشنایی بسیار زیاد است. اما به نظر می رسد که به تدریج و هرچه از زمان ازدواج می گذرد، این عامل مهم در بسیاری از ازدواج ها کاهش می یابد. وقتی زن و شوهر درگیر گرفتاری هایی از قبیل معاشرت، مراقبت از بچه ها یا انجام کار های منزل غرق می شوند، وقت کمتری را با هم سپری می کنند و در نتیجه این عوامل در میزان رضامندی از زندگی زناشویی تأثیر می گذارد (نظری، 1386).
مشابهت علائق اوقات فراغت نیز به میزان سازش یافتگی زناشویی مؤثر است. نیاز به داشتن اوقات فراغت یکی از نیاز اساسی برای عموم زوجهاست. با آنکه بسیاری از زوجها شاکی هستند که به قدر کافی با هم وقت صرف نمی کنند اما مشکل اصلی، مدت با هم بودن نیست،بلکه مسأله این است که فرصت چگونه می گذرد. شوهران بخصوص در طبقه متوسط یسشتر وقت خود را صرف کار و حرفه کرده و همسران خود را رها می سازند تا به تربیت فرزندان و خانه داری یسنده کند. پرداختن زن و شوهر صرفاً به این مسائل و غفلت آنان در سامان دادن به راه و روش زندگی می تواند تهدید هایی برای همبستگی در زندگی زناشویی به شمار آید (قربانعلی پور، 1383).
12– اشتغال
درآمد و ناامنی شغلی با رضایتمندی زناشویی پایین همراه است. هنگامی که زوجین دائماً درباره پول نگرانی داشته باشند، رضایت زناشویی پایین خواهد بود.به ویژه برای شوهر ها،رضایت شغلی با خشنودی زناشویی رابطه دارد.بررسی دیزارد(1968) نشان داده است که شوهران پردرآمد مجبور باشند قسمت عمده از زمان را بیرون از خانه به سر ببرند، رضایتمندی زناشویی کاهش می یابد. هیچ گونه مدرکی دال بر اینکه سازگاری زناشویی با اشتغال زنان رابطه دارد،پیدا نشده است (ساپینگتون، ترجمه شاهی برواتی، 1384).
13– ابراز محبت
آنچه در ازدواجهای آشفته وجود ندارد ابراز محبت و صمیمیت است. طول مدت با هم بودن و مدت زمان صمیمی بودن نیست که موفقیت ازدواج را تضمین می کند. بلکه عمق و شدت ابراز عشق و علاقه است که می تواند موفقیت ازدواج را تضمین کند (قربانعلی پور،1384). در ادراک صمیمیت و رضایت زناشویی تفاوت وجود دارد. زنان بیش از مردان قادرند بطور بارزتر درباره موضوع صمیمیت بحث کنند. همچنین یک ارتباط صمیمی، زنان را بیشتر به سوی رضایت و خشنودی از رابطه سوق می دهد. در صورتی که مردان رضایت و خشنودی را به حوزه های دیگری از عملکرد نسبت می دهند (گریف و مالهرب، 2001).
14– مهارت های ارتباطی
فرآیند ارتباط، یعنی رساندن پیام به شخصی دیگر و یا درک آنجه دیگری می کوشد به ما بگوید، یک مهارت اجتماعی است که برای تمامی روابط انسانی از اهمیت بنیادی برخوردار است. در یک لحظه ی خاص، هر شخص چندین پیام ارسال می دارد. این پیام ها در قالب حالت چهره، آهنگ صدا، ارتباط چشمی، حالت بدن، فاصله میان گوینده و شنونده و سبک بیان کلمات ارائه می گردند (ساپینگتون، ترجمه حسین شاهی برواتي، 1384).
ارتباط برای ازدواج رضایتبخش ضروری است. تحقیق اولسون و السون( 1999)نشان داد که کیفیت تعامل های قبل از ازدواج، می تواند به خوبی چگونگی روابط زناشویی آینده را پیش بینی کند. افرادی که قبل از ازدواج در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارند و از مهارت های ارتباطی ضعیفی برخوردارند، به ویژه اشخاصی که با ناتوانی در برقراری روابط اجتماعی،کناره گیری و عواطف منفی دارد رابطه می شوند،بیشتر در خطر اختلاف های زناشویی و یا طلاق هستند.
عوامل مؤثر در پایداری انسجام زندگی زناشویی
ادامة زندگی زناشویی موفق و سالم و انسجام در زندگی زناشویی به عواملی بستگی دارد که تشکیل دهنده پایههای اساسی مشترک است و از اهمیت خاصی برخوردار هستند که عبارتند از :
رابطه سالم دو طرفه: انسانها در صورتی میتوانند با هم ارتباط صمیمی و سازنده داشته باشند که مسالمتآمیز و با رعایت حساسیتهای یکدیگر و تؤام با احترام متقابل باشد. بدیهی است کمتر رابطهای را میتوان یافت که به اندازة رابطه بین زن و شوهر دارای اهمیت و حساسیت خاص، باشد و اگر رابطه زن و شوهر بر پایه کنشها و واکنشهای مناسب و متقابل استوار گردد، صمیمیت و دوستی بین آنان روز به روز پایدارتر میشود. در رابطه سالم دو طرفه باید به موارد زیر توجه داشت:
ـ رعایت نیازها و خواستههای یکدیگر.
ـ پذیرش دیدگاههای یکدیگر که منطقی یا عملی است.
ـ کنترل رفتارهای تؤام با عصبانیت و پرخاشگری
ـ توجه به مسئولیتهایی که بر عهده هر کدام قرار دارد و انجام آن
ـ توجه به ناتواناییهایی که در زندگی مشکلساز است و تلاش در رفع آنها
ـ خودداری از رفتارها و گفتارهای ملامتآمیز و یا تمسخرآمیز
ـ تعدیل خواستهها و انتظارات خود در حد تواناییهای یکدیگر
ـ فهم و درک تلاش بیش از حد متعارف و مسئولیتی که یکی از طرفین برای ثبات و پیشرفت خانواده انجام میدهد تا دیگری بتواند با آرامش زندگی کند و ابراز قدردانی از این تلاش.
توانایی برقراری رابطه دوستانه و عاشقانه : در صورتی که زن و شوهر هر دو توانایی برقراری ارتباط دوستانه و عاشقانه را داشته باشند، زندگی لذتبخش و شیرینتر خواهد بود که این حالت حتی مانع از بروز بسیاری از این مشکلات و کشمکشهای دیگر میشود.
میزان روابط جنسی : در ابتدای زندگی زن و شوهر تمایلات جنسی بیشتری دارند که به تدریج و با افزایش سن میل به روابط جنسی کم میشود، اگرچه مواردی وجود دارد که با افزایش سن در تمایلات و تعداد روابط جنسی بیتأثیر است. روابط جنسی، روابط عاطفی و احساسی بین زن و شوهر را پایدارتر میکند.
اعتماد متقابل: رابطه دو طرفهای که بر درک و فهم متقابل استوار باشد، منجر به اعتماد متقابل میگردد. در ابتدا انتظار زن و شوهر از یکدیگر این است که هر کدام از جهات گوناگون به دیگری اعتماد کنند. ممکن است این اعتماد از شروع زندگی وجود داشته باشد و یا ابتدا وجود نداشته باشد. ولی بعدها با برخوردها و عکسالعملهای دوستانه این اعتماد به وجود میآید.
صداقت : اعتماد متقابل وقتی به وجود میآید که صداقت متقابل در همه زمینهها حفظ و به آن اهمیت داده شود. زمانی راستگویی ضروری است که با زندگی مشترک ، ارتباط تنگاتنگ و حساس داشته باشد.
وابستگی : با گذشت زمان و در صورتیکه رابطه بر پایههای اساسی زندگی استوار باشد، وابستگی به شکلی طبیعی بین زن و شوهر ایجاد میگردد و این وابستگی به یکدیگر به معنای وابستگی به زندگی مشترک توام با احساس آرامش و لذت بردن از بودن در کنار یکدیگر و همفکری و کوشش برای داشتن زندگی بهتر و در عین حال تبادلات احساسی وعاطفی و همدردی و همدلی است. فهم متقابل احساسات و عواطف موجب میگردد که وابستگی عاطفی و احساسی به استحکام بیشتر و رابطه صمیمانهتر بین زن و شوهر منجر شود.
احساس امنیت : به ندرت میتوان زندگی مشترکی را یافت که بتوان بدون احساس امنیت پایدار بماند. هر انسانی نیازمند داشتن اطمینان و در نتیجه امنیت از جهات مختلف به ویژه احساس عاطفی و مادی است.
همانندسازی زن و شوهر با یکدیگر : پس از ازدواج رابطه بین زن و شوهر موجب میشود که هر کدام به نوعی تحت تأثیر تفکرات و عقاید و رفتارهای دیگری قرار گیردو بعضی از آنها را بپذیرد و در نتیجه طرفین به یک الگوی مشترک دست یابند و این همان حالتی است که باعث میشود زن و شوهر به نوعی رابطه تعامل یافته دست یابند.
نیازهای پدرانه و مادرانه زن و شوهر از یکدیگر: به طور ناخودآگاه مرد از همسر خود تصویری از مادر و زن از شوهر خود تصویری از پدر دارد که این بستگی به نوعی کیفیت رشد روانی فرد در کودکی و چگونگی روابط والدین با فرزندانشان دارد که همین امر تعیین کننده شدت و ضعف نیازهای پدرانه و مادران زن و شوهر از یکدیگر است. در صورتی که چنین احساس و نیازی در حد طبیعی و در حد توانایی دیگری باشد که بتواند آن را برآورده سازد، احساس رضایت پدید خواهد آمد. (عسگری، 1380)
جذب و جلب شدن
همه انسانها در ذهن خود تصویری از شخصیت مطلوب خود را برای ازدواج دارند. اما اغلب اشخاص این تصویر را به ناخودآگاه خود میّبرند. درک کردن این تصاویر واقع در نا خودآگاه دشوار و تغییر دادنشان تقریباً غیرممکن است. با این حال این تصاویر ذهنی بسیار قدرتمند هستند و فرد را به جانب اشخاص به خصوصی جلب میکنند و چون به این اشخاص میرسد خود به خود آنها را با تصویری که در ذهن خود دارد مقایسه میکند. کامپیوتر ذهن فرد، هر کسی را که با این تصاویر ذهنیاش همخوانی نداشته باشد رد میکند و فرد را به ردیابی و جستجوی معدود کسانی که با این تصاویر ذهنی همخوانی داشته باشند سفارش میکند. در زمینه شکلگیری این تصاویر ذهنی سه نظریه وجود دارد:
1ـ شخصیت کامل مورد نظر فرد کسی است که با ویژگیهای والد از جنس مخالف فرد همخوانی دارد. تمام پسرها در مقطعی به شخصیت مادرشان علاقمند میشوند. دخترها هم به همین شکل از مردهایی با خصوصیات پدرشان استقبال میکنند.
2 ـ نیازها برآورده نشده دوران کودکی از والد جنس مخالف روی انتخاب همسر تأثیر میگذارد بر اساس این نظریه هر کسی مترصد همسرش میشود که این نیازهای برآورده نشده را ارضاء کند.
3ـ هر کودکی تحت تأثیر اشخاص بیشماری قرار میگیرد و هر یک از این افراد به شکلگیری تصویر همسر مطلوب در او کمک میکنند. وقتی دو نفر به شدت جذب یکدیگر میشوند، حرمت نفسشان به مقدار زیادی افزایش مییابد. زیرا وقتی فرد میبیند شخص دیگری به وی علاقهمند است دربارة خود احساس و برداشت بهتری پیدا میکند و خود را جذاب و خواستنی مییابد. این گونه است که وقتی دو نفر به هم عشق میورزند، نه تنها یکدیگر بلکه خودشان را بیشتر دوست میدارند. الن برشید و الاین والستر به این نتیجه رسیدهاند که توجه و حادثه جذب شدن زمانی اتفاق میافتد که ما باور کنیم دیگران ما را دوست دارند. در زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مباحث مذهبی با ما همخوان هستند و حاضرند اگر تنها شدیم یا تحت فشار قرار گرفتیم از ما حمایت کنند. (وارن کلارک، 1934، ترجمه قراچه داغی ،1377)
صمیمیت
بدون تردید مهمترین کیفیت یک ازدواج خوب صمیمیت است. صمیمیت به زن و شوهر امکان میدهد تا از دنیای تنهایی و جدایی به درآیند و به فضای یکپارچگی احساس قدم بگذارند. منظور از صمیمیت در میان گذاشتن و با هم سهیم شدن مکنونات قلبی است، در میان گذاشتن عمیقترین احساسات، رویاها، خواستهها ، نگرانیها و شادیهاست. تنها در این صورت است که زن و وشهر با درون یکدیگر آشنا میشوند. صمیمیت بدون در میان گذاشتن احساسات و عواطف خود با دیگران ایجاد نمیشود. هر چه وجوده مشترک بیشتر شود، صمیمیت عمیقتر میشود وقتی دو نفر در زمینههای معنوی با هم وجوه مشترک داشته باشند، بسیاری از مشکلات آنها برطرف میشود. برای رسیدن به صمیمیت حقیقی زن و شوهر باید دقیقاً بخواهند که یکدیگر را بشناسند برای این که شخص احساسات عمیق خود را با دیگری در میان بگذارد، چهار شرط باید وجود داشته باشد.
1ـ علاقه: شخص باید مطمئن باشد که دیگری به شنیدن حرفهایش علاقهمند است. بررسیهای به عمل آمده در این زمینه نشان میدهند که خوب گوش ندادن یکی از اشتباهات بزرگی است که زوجها مرتکب میشوند.
2ـ تعهد: مرد زمانی مکنونات قلبی خود را با دیگری در میان میگذارد که ترسی از رد شدن و مورد بی اعتنایی قرار گرفتن نداشته باشد. برقراری تبادلهای صادقانه مستلزم وجود ایمنی و امنیت خاطر در روابط زناشویی است وقتی تعهد وجود داشته باشد زن و شوهر میتوانند با فراغ بال دربارة هر چیری گفتگو کنند.
3ـ اطمینان از محبت: کسی احساس درون خود را با دیگری در میان میگذارد که به دوستی و محبت او اطمینان داشته باشد.
4ـ مشارکت: زن و شوهری که به هم علاقه دارند در فرآیند صمیمیت مشارکت میکنند، روبه روی هم مینشینند، با هم تماس چشمی برقرار میکنند، به سخن یکدیگر گوش میدهند و از سرزنش نمودن خودداری مینمایند. (وارن کلارک، 1934 ترجمه قراچهداغی، 1377)
نتایج پژوهش یلا (2000 به نقل از صدقی 1383) در اسپانیان نشان داد تعهد و صمیمیت و میزان و نوع ارتباطهای جنسی عوامل مهمی در ارتباط با عشق و رضایتمندی زناشویی برای زنان و مردان به شمار میروند.
در یک تحقیق حافظی طرقبه، فیروزآبادی و حقشناس (1384) با استفاده از پرسشنامه عشق استرنبرگ و پرسشنامه رضایتمندی زناشویی انریچ 133 زوج را مورد سنجش قرار دادند. نتایج نشان داد نسخه فارسی پرسشنامه عشق استرنبرگ از رواییی و اعتبار کافی برخوردار بوده و سه مؤلفه آن (صمیمیت ، هوس و تعهد) با نمرات رضایتمندی زناشویی همبستگی معنادار نشان داد. در این میان صمیمیت قویترین عامل پیشبینی بین رضایتمندی زناشویی به دست آمد و هیچ تفاوتی در نمرات صمیمیت، هوس، تعهد و رضایتمندی زناشوییی میان زنان و مردان مشاهده نشد.
اصول لازم برای زندگی زناشویی با دوام
در زیر اصول لازم برای یک زندگی زناشویی با دوام و سعادتآمیز را توضیح میدهیم:
برای هر مرد یک زنی لازم است به شرط این که زن، زنی باشد با وفا و دارای آمادگی کامل برای وظایف همسری زیبایی، جمال، خوش اندامی و دلبری نیز اهمیت دارد.
هر ازدواج باید چنان باشد که زن و شوهر از نظر جنسی بتوانند رضایت یکدیگر را برآورده سازند. مردی که نتواند درآمیزش جنسی همسرش را خشنود سازد یا زنی که نتواند در این آمیزش باعث لذت بردن شوهرش شود، رفته رفته از هم فاصله میگیرند و زندگی آنها سرد و تاریک خواهد شد. پس برمردی که میخواهد ازدواج کند لازم است که نخست ازنظر توانایی جنسی به خود مطمئن باشد، و نیز زنی که میخواهد ازدواج بکند باید مطمئن باشد که کشش به همسر آیندهاش دارد یا خیر.
سلامت روانی : یک مرد مجنون و یا زنی که دچار بیماری روانی است نمیتواند وظایف زندگی زناشویی را انجام دهد و چه بسا ممکن است فجایعی نیز ببار آورد. البته لازم به ذکر است که سلامت روانی در هر کسی نسبی است همه مردم چه زن و چه مرد دارای نقاط ضعفهای کوچک در روان خود هستند. البته این عارضهی زودگذر، ربطی به بیماری روانی ندارد. عدم سلامتی روانی یعنی دیوانگی ؛ منگولی، سادیسم و ... زن یا مردی که دچار این بیماریها باشند بدون شک برای زندگی زناشویی مناسب نیستند. (استون وهمکاران ، ترجمه دژکام، 1379)
اگر وجود عشق در زندگی زناشویی لازم به نظر میرسد حفظ و تداوم آن از اهمیت بسزایی برخوردار است. عشق به تنهایی اغلب ضعیفتر از آن است که بتواند در مقابل دلخوریها دوام آورد. برای گسترش پیوند زناشویی و تحکیم روابط و ایجاد محبت بیشتر به چیزی بیش از عشق نیاز است. عشق با آن که محرک و انگیزة قوی است ا ما برای ادامه و حفظ زندگی کافی نیست عشق برای سعادت ضروری است و هر یک از زوجین باید بیاموزند که همزمان با تغییر زندگی خود، راه را برای تحول احساسات خویش، هموار سازند و با پذیرش عشق ازدواج را تابع خود کنند. روانشناسانی که در امور زناشویی تحقیق کردهاند اعتقاد دارند که مواجه شدن با مشکلات مختلف زندگی، شجاعت و شهامت میخواهد.
طرز رفتار زوجین و میزان عشقی که نسبت به یکدیگر ابراز میکنند در رفاه و زندگی فرزندان نیز تأثیر عمیقی میگذارد. (استون و همکاران، ترجمه دژکام ، 1379)
طبقهبندی زوجها
گاتمن در 1993 و فیتز پاتریک در 1988 به دو نوع الگوی ارتبا کلی در ازدواج پی بردند
1ـ زوجیت با ثبات2ـ زوجیت بی ثبات
زوجیت با ثبات شامل زوجهای سنتی، زوجهای دو جنسی (آندروژن) و زوجهای اجتنابی (دوریگزین) میشوند.
زوجیت بیثبات شامل زوجهای ناسازگار و زوجهای آزاد و مستقل میَشود. (گاتمن، 1993، فیتز پاتریک، 1988) این زوجها از نظر برداشت مثبت و منفی با هم متفاوتند. زوجهای با ثبات رفتارهای ارتباطی مثبت بیشتری را نسبت به منفی نشان میدهند. در زوجهای بیثبات اختلاف بیشتر از با ثبات وجود دارد. (اشتئوبر، 2005)
زوجهای سنتی:
با نقشهای جنسی سنتی یعنی نقشهای مردانه و زنانه انطباق دارند. وظایف زن و مرد کاملاً از یکدیگر متمایز و مشخص است . اهداف خانوادگی را بر اهداف فردی ترجیح میدهند، دارای برنامه منظم و مشخص روزمره هستند. در منزل در مکان مشترک زندگی میکنند و هیچیک اتاق خصوصی متعلق به خود ندارند. حد متوسطی از هیجانات مثبت و منفی را از خود نشان میدهند. از به وجود آمدن تعارض به جز در مسائل بسیار مهم اجتناب میکنند. به یکدیگر گوش داده و سعی در ابراز همدلی به هم میکنند و بعد از پایان هر تعارضی آشکارا در پی راضی کردن، متقاعد کردن طرف مقابل هستند. (گاتمن، 1993، فیتز پاتریک 2005)
گاتمن (1994) در بررسی عوامل مؤثر بر رضایتمندی زناشویی اعلام کرد که تأیید کردن منجر به رضایت بیشتر در زوجها میشود زیرا آنها از طریق رفتارهای واکنشی بینشان آگاه میشوند و ضمناً زوجها در مییابند که چطور برای همدیگر ارزش قائل شوند.
زوجهای دوجنسی (آندروژن):
زن و مرد هر دو در قبول نقشهای جنس زنانه و مردانه مساوات طلب هستند یعنی وظایف زوجین به وظایف مردانه و زنانه تقسیم نمیشود بلکه هر دو در مواقع مقتضی هر دو نقش را ایفا میکنند. اهداف فردی را بر اهداف خانوادگی ترجیح میدهند. برنامه زندگی منظم و از پیش تعیین شدهای ندارند. در منزل اتاق خصوصی دارند. سطوح بالایی از هیجانات مثبت و منفی را از خود نشان میدهند و ترجیح میدهدند برای حل مشکلات در مذاکره و بحث طولانی در مورد بسیاری از مسائل درگیر شوند. (گاتمن، 1993، فیشر پاتریک، 1988)
این زوجها تا اندازهای با یکدیگر رقابت میکنند و جنبههای تعارضشان شامل تکرار زیاد احساسات منفی و تلاش برای متقاعد کردن یکدیگر است ولی مشاهدات نشان میدهد حتی زمانی که سطوح منفی افزایش مییابد. عاطفه و احساس مثبت است و سوء نیت و بدجنسی در آن نیست و ویژگیهای شخصیتی طرف مقابل را هدف قرار نمیدهند و روابط رضایتمندی را برقرار میکنند. (استئوبر، 2005)
زوجهای ناسازگار
این زوجها زمانی که درگیر تعارض میشوند هیچکدام کوشش سازندهای برای حل آن نمیکنند. ارتباط این زوجین تؤام با عیبجویی و سرزنش دائمی، ذهن خوانی، تحقیر، حالت تدافعی، بروز هیجانات منفی زیاد و هیجانات مثبت اندک است. الگوی تعاملی با حمله و کنارهگیری همراه است. (گاتمن، 1993، فیتز پاتریک، 1988)
در واقع به دلیل این که این زوجها از هرگونه تلاش سازنده برای حفظ روابطشان کنارهگیری و اجتناب میکنند و رفتارهای غیرسازنده دارند به این زوجها «خصمانه ـ بی تعهد» نیز گفته میشود و معمولاً رفتارهای غیرسازنده باعث عدم ثبات و عدم رضایت در ازدواج میگردد. (استئوبر، 2005)
زوجهای آزاد و مستقل:
این زوجها از بروز تعارض جلوگیری میکنند و مهارتهای اندکی در جهت حل مسئله دارند. ویژگی تعاملی و ارتباطی آنها با عیب جویی و سرزنش مختصر و کوتاه، ذهن خوانی و حالت تدافعی اندک همراه است. سطح هیجانی آنها بسیار پایین است و تقریباً هیچ هیجان مثبتی از خود بروز نمیدهند. الگوی تعاملی آنها کنارهگیری ـ کناره گیری است. (گاتمن، 1993، فیتز پاتریک، 1988)
به این زوجها «خصمانه ـ بی اعتنا» نیز گفته میشود و معمولاً رفتارهای غیرسازنده باعث عدم ثبات و عدم رضایت در ازدواج میگردد. (استئوبر، 2005)
طبق اظهارات گاتمن، برای سازگاری در ازدواج نسبت رفتارهای مثبت به منفی برای برقراری تعادل و بالانس مناسب مهم است. (گاتمن، 1994)
تحقیقات نشان دادهاند افرادی که میگویند: نهایت سعی خود را برای رابطهشان کردهاند در مقایسه با افرادی که فقط کمی تلاش کردهاند، 33% کمتر خوشحال و راضی هستند . افرادی که احساس میکنند با شریک زندگی رقابت دارند، میزان 37% کمتر احساس رضایت میکنند امروزه زوجهایی که رابطهای خوشایند و دراز مدت دارند، تا 3 برابر بیشتر متوجه نقش زن و مرد هستند. (بوسکانیا، ترجمه ایراننژاد، 1375)
در واقع آنچه از خود ازدواج مهمتر به شمار میرود موفقیت در ازدواج یا سازگاری در بین زوجین است.
(برادبوری، فینچامو بیچ، 2000). سازگاری زناشویی وضعیتی است که در آن ، زن و شوهر در بیشتر مواقع احساس ناشی از خوشبختی و رضایت از همدیگر دارند و روابط رضایتبخش در بین زوجین از طریق علاقه متقابل، میزان مراقبت از همدیگر، پذیرش و تفاهم با یکدیگر قابل ارزیابی است (سینها و موکرجک ،1990) رضایتمندی و سازگاری زناشویی در بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی افراد تأثیر میگذارد و ایفای نقش والدینی را آسان میسازد. (کامینگ و همکاران، 1997)
در ازدواجهای موفق هر یک از زوجین شروع به طراحی و نوشتن فیلمنامهای مناسب میکنند و در آن خط سیر زندگی را به طور شایسته نمایان میسازند فیلمنامهای که نویسنده تهیه کننده،کارگردان، بازیگران آن را خودشان تشکیل میدهند. و در واقع فیلمنامهای با عنوان «زندگی و آینده من آنقدر که خود میخواهیم» زیرا هر فرد بهتر از هر کسی میداند که ایدهآلها، عیوب و ضعفهای شخصیتی، مقاصد و آرزوهایش کدام است. (شاهپرویزی، 1378)
در پژوهش فتحی آشتیانی و احمدی (1383) که ازدواجهای موفق و ناموفق را در بین دانشجویان مورد بررسی قرار دادهاند به عوامل سازندهای در ارتباط از جمله اعتماد به هم در زوجین، روابط کلامی خوب و مبتنی بر مراودات سالم و توافق بر مسائل اساسی زندگی از قبیل تصمیمگیری شغلی، هدفهای زندگی، تحصیلی، شیوه برخورد با فرزندان و ... اشاره کردهاند.
در ازدواجهای موفق، زن و شوهر میدانند که سرانجام خودشان مسئول اعمال و رفتار خود هستند. از تواناییها و محدودیتهای خود آگاهند و هراسی از شناخت محدودیتهای خود ندارند زیرا بنای زندگی آنها به جای سرپوش گذاردن بر ضعفها، تکامل بخشیدن و مرتفع کردن ضعفها و کاستیهاست. (فتحی آشتیانی و احمدی، 1384) و برای حرکت در مسیر تکامل بایستی بدانند که بین شب و روز مهم نیست که کدامیک از ارزش وجودی بیشتر برخوردار است بلکه آن چه مهم است این است که چرخ هستی با وجود هر دو میچرخد و در نبود هر یک، دیگر تکاملی در میان نخواهد بود. (شاهپرویزی، 1378) آنها از به وجود آمدن مشکل در خانواده نمیترسند زیرا میدانند چنانچه مشکلی در زندگی یا ارتباط آنها ایجاد شود، میتوانند با کمک همدیگر به دنبال راه حل آن باشند و بنابراین محدودیتهای خود و مشکلات زندگیشان را پنهان نمیسازند. (فتحی آشتیانی و احمدی ، 1384)
آنها دوست دارند که پذیرفته شوند، مورد قدردانی هم قرار بگیرند و همسر صمیمیشان دوستشان بدارد. در این بین هیجانات نقش عمدهای ایفا میکنند.
کاناری واستافورد (1992) در بررسی عوامل مؤثر بر تداوم ازدواج اعلام کردند که رابطه قوی بین حفظ رفتارها و ارزیابیهای مثبت، درک روابط هر دو زوج وجود دارد.
نظریههای مربوط به کیفیت زندگی زناشویی
نظریه سازههای شخصی کلی
طبق نظریه کلی سازههای شخصی افراد منعکس کننده چگونگی تفسیر یا رشد عقاید آنها در مورد خودشان، دنیا و قطع آینده است. سازههای شخصی روشی است که با طبقهبندی افراد و وقایع در آن بنا نهاده شده. افراد همواره در مسیر حل مسئله میباشند و سازههای شخصی ابزارهای مهمی در سازماندهی اطلاعات در مورد روابط بین فردی میباشند. (کاظمی، 1384)
نظریه غلبه بر احساسات
رضایت زناشویی با انتظارات قبل از ازدواج و رفتار کنونی همسر، ارتباط مستقیم دارد. تحقیقی که فرانک فینچ هام (1995) در مورد زوجهایی که در حال زوج درمانی بودند نشان میدهد که این زوجها، از دادن اطلاعات درست به درمانگر، خودداری کرده و فقط به طور ساده، رضایت و احساس خود را به همسرشان بیان میکردند. اصطلاح غلبه بر احساسات برای تفسیر وتوضیح رفتارهای زوجها به کار میرود. این نظریه خواستهها و انتظارات قبل از ازدواج و رضایت زناشویی را نشان میدهند و این که افکار و احساسات قبل از ازدواج به رفتار کنونی همسران میتوانند تأثیر بگذارند. (کاظمی، 1384)
نظریه اسنادی
یکی از عواملی که موجب سازگاری یا ناسازگاری زناشویی میشود در اسناد دادن است، یعنی نسبت دادن یک ویژگی به خود و دیگران. تحقیقات اپستاین و باوکام (1993) بیانگر این است که همسران ناراضی از زندگی زناشویی گرایش به ارائه اسناد و تأکید بر حوادث منفی دارند. یعنی بیشتر جنبههای منفی زندگی را مورد تأکید قرار میدهند، تا جنبههای مثبت آن را (کاظمی، 134)
نظریه یادگیری
بایرنو کلردر 1970 در نظریه اثر تقویت خود اظهار داشتند که شرطی سازی کلاسیک و شرطیسازی عاملی در شکلگیری دوستیها وروابط عاشقانه تأثیر میگذارند. شرطیسازی کلاسیک از طریق تداعی موجب یادگیری میشود به این شکل که یک محرک خنثی موجب ایجاد یک پاسخ هیجانی میشود و شرطیسازی عاملی یادگیری از طریق پیامدها است بر اساس شرطیسازی کلاسیک ما به افرادی علاقمند میشویم که خشنودی و رضایت را در ما تداعی میکنند نتایج حاصل از پژوهشها حاکی از آن است که موقعیتهای مثبت و منفی گوناگون میتواند بر روابط ما تأثیرگذار باشد. به این شکل که هنگامی که ما فعالیتهای مشترک لذتبخش را با یکدیگر تجربه میکنیم پاسخ هیجان مثبت در ما ایجاد میشود یعنی در ما تأثیر مثبت ایجاد میکند که تمایل ما را به ادامه رابطه با آنها افزایش میدهد و چنانچه این تجربه در آن افراد نیز متقابلاً رضایت بخش باشد، پاسخ هیجانی مثبت و تمایل به ادامه دوستی دوجانبه خواهد بود.
بر اساس شرطیسازی عاملی، ما به افراد پاداش دهنده علاقمند میشویم و از افراد تنبیه کننده دوری میجوییم.
پاداش ممکن است شامل یک همراهی و برخورد دوستانه یا خوشرویی و تنبیه ممکنست به شکل عدم تأیید ارزشها و یا یک رابطه عمل کننده باشد. سه عامل مجاورت، شباهت و جذابیت جسمانی در روابط نقش اساسی دارند و بر اساس شرطیسازی کلاسیک و عاملی این عوامل به شرح زیر است:
مجاورت:
هنگامی که با افراد به دلیل شرایط زندگی یا شغلی به طور مرتب تعامل داریم، فرصتهای بسیاری جهت تعاملات اجتماعی مثبت فراهم میشود به عبارت دیگر تعاملات منفی موجب ایجاد نفرت شدید میگردد.
شباهت:
شباهت افراد به ما موجب ارائه پاداشهای مؤثر میگردد. به عبارت دیگر تأثیر نگرشها و ارزشها موجب افزایش عزت نفس ما میشود. به علاوه ما از انجام فعالیت با کسانی که علائق مشابهی با آنها داریم، لذت میبریم و بالعکس. ارتباط با اشخاصی که عقاید ما را مورد انتقاد یا مخالفت قرار میدهند، موجب کاهش عزت نفس ما میشود و بسیار ناخوشایند است.
علایق مشترک باعث تشویق ارتباط مثبت و لذت میشود و رابطه زن و شوهر را تقویت میکند. تحقیقات نشان میدهد از بین زوجهایی که بیش از 5 سال از ازدواجشان میگذرد آنان که علایق مشترک دارند به میزان 64% بیشتر از بقیه زندگی زناشوییشان دوام دارد. وقتی یکی از زوجین شوخ طبع باشد میزان تضاد در آنها 67% کمتر است. رضایت خاطر زوجهایی که با زوجهای دیگر معاشرت دارند، به میزان 3% بیشتر است. (بوسکالیا، ترجمه ایراننژاد، 1375)
جذابیت جسمانی:
جذابیت جسمانی موجب پاداش مستقیم و پاداش غیرمستقیم و باعث تداعی خود با افراد خوش سیما میشود.
نظریهپردازان از نظریه یادگیری جهت تغییر ماهیت ارتباط نیز استفاده میکنند. در مراحل اولیه پاداش ممکنست شامل تازگی و تمایل به هیجان دوستی جدید باشد. در مراحل بعد از آشنایی، آسودگی ناشی از همراهی با فردی که به خوبی او را میشناسیم، پاداش دهنده است و معمولاً رابطه تا زمانی که پاداش دهنده است ادامه مییابد. دوستیها زمانی به شکست و جدایی میانجامد که پاداشها کاهش یابند یا احتمالاً متوقف شوند. شاید با این دلیل که افراد تجارب پاداش دهنده از قبیل مکالمه خوشایند، آغوشهای باز و مهربان و تفریحات لذتبخش را نخواهند داشت(دایر، ترجمه سپاه منصور، 1386) این نظریه پایهای برای نظریه تبادل اجتماعی و نظریه برابری (عدالت) قرار گرفت.
نظریه تبادل اجتماعی
نظریه تبادل اجتماعی یک مدل اقتصادی از رفتار انسان ارائه میدهد . براساس این نظریه روابط بر اساس تبادل پاداشها و هزینهها بین افراد شکل میگیرد و رضایتبخشترین و طولانیترین رابطه مستلزم بیشترین پاداش و کمترین هزینه است. این اصل در تمام انواع روابط مانند رابطه با کارفرما، معلم، دوست و همسر کاربرد دارد. سه عامل مهم در این نظریه شامل موارد زیر است:
منافع:
هومانسدر 1961 بیان کرد که قبل از شروع یک رابطه، هزینهها و منافع گذشته، حال و آینده مورد ارزیابی قرار میگیرند و چنانچه قضاوت ما این باشد که چنین رابطهای دارای منفعت است، آن را گسترش میدهیم و اگر تشخیص دهیم که رابطه به ضرر ما تمام میشود از ایجاد رابطه دوستی امتناع میورزیم و همانطور که در اقتصاد بیان میَشود زیان از طریق پاداش منهای هزینهها محاسبه میشود. بنابراین پاداش ممکنست شامل تعریف و تمجید، مصاحبت سرگرم کننده و یا هدایای مادی شود.
هزینهها میتواند به هر شکل باشد و شامل تمام چیزهایی میشود که برای فرد ناخوشایند است از قبیل جر و بحث یا یک عادت آزاردهنده. ضمناً یک استثناء در مورد هزینهها وجود دارد، این که در دوران ماه عسل و تا سه ماه اول زندگی مشترک هزینهها نادیده گرفته میشوند و تأثیری بر رضایتمندی رابطه ندارند اما پس از گذشت زمان افزایش هزینهها موجب کاهش رضایتمندی میشود. بر اساس پیشّبینی این نظریه در روابط زناشویی پاداش زیاد و هزینه کم با بیشترین رضایت از روابط همراه است.
جایگزینها:
در یک رابطه نه تنها پاداشها و هزینههای واقعی را مبنا قرار میدهیم بلکه آن را با پاداشها و هزینهها در سایر روابط نیز مورد مقایسه قرار میدهیم.
سرمایهگذاری:
میزان دوام روابط به میزان سرمایهگذاری انجام شده نیز مرتبط است. هنگامی که رابطه مستحکم، تبدیل به رابطه کسل کننده و یکنواخت شود میتوانیم آن را ترک کنیم اما این کار به آسانی امکانپذیر نیست زیرا در رابطهمان وقت وانرژی صرف کردهایم. سرمایه و دوستان مشترک داشته و شاید بسیاری از فرصتها و موقعیتهای خود را وقف شریک زندگی کرده و تمایلی به ایجاد رابطه با فرد دیگری نداریم. بنابراین سرمایهها نه تنها موجب افزایش تعهد میگردد بلکه همچنین به تثبیت یک رابطه کمک میکند. (دایر، ترجمه سپاه منصور، 1386)
نظریه برابری (عدالت)
این نظریه از نظریه تبادل اجتماعی نشأت گرفته است. اصل برابری بیان میکند، چنانچه پاداشی که افراد از یک رابطه به دست میآورند انعکاسی از آن چیز باشد که در آن رابطه صرف کردهاند، رابطه رضایتبخش و مطلوب است. باید توجه داشت که برابری معنای تساوی نیست، چنانچه یک طرف سهم بیشتری در یک رابطه بگذارد باید میزان بیشتری از آن رابطه بدست آورد و بنابراین نظریه تساوی پیشبینی میکند در روابطی که یکی از طرفین سود فراوان یا بسیار اندک به دست میآورد، آن رابطه رضایتبخش نیست. فردی که از رابطه سودی نمیبرد به سمت عصبانیت، بیمیلی و محرومیت سوق داده میشود و در افراد منفعت طلب نیز ممکن است احساس گناه و ناراحتی پدید آورد. اگرچه هر دو حالت عدم توازن نامطلوب است بدیهی است که زیان و خسارت بیشتر از منفعت طلبی و سودجویی نارضایتی به وجود میآورد. با توجه به این نظریه میتوانیم بیان کنیم چنانچه یک زن مسن غیرجذاب با مردی جوان و جذاب ازدواج کند، باید چیزی فراتر از آن مرد در رابطه صرف کرده باشد زیرا آن رابطه نابرابر است. برای مثال ممکنست حدس بزنیم آن زن بسیار ثروتمند است. (دایر، ترجمه سپاه منصور، 1386)
در ازدواج مسئله مهم، رضایتمندی زناشویی است که در تعریف آن بنا به گفته ساروخانی متخصصین، توافق نظر دارند که رضایتمندی زناشویی به ارزیابی ذهنی طرفین از کیفیت رابطه اشاره دارد. متخصصین معتقدند که ازدواج ممکن است از نظر کیفیت زناشویی در سطح پایینی باشد اما دوام و ثبات داشته باشد یا زوجی ممکن است احساس کنند که انتظارات آنها برآورده نمیشود، گرچه از نظر متخصصین، کیفیت ازدواج آنها در سطح بالایی باشد (هاشمی گلشنآبادی، 1386). ضمناً بایستی توجه داشت همانطوری که قبلاً اشاره شد رضایتمندی زناشویی میتواند دامنهای از مطلوب تا نامطلوب را در برگیرد. (مرادی، 1386)
اینکه افراد در کدام قسمت این دامنه قرار میگیرند، بایستی عواملی که در رضایتمندی زناشویی نقش دارند مورد بررسی قرار گیرد. (اسچورمن ـ کروک، 2001)
باید توجه داشت که ویژگیهای همسر و شرایط زندگی جاری میتواند تأثیر عمیقی بر روابط داشته باشند. (برک، ترجمه سیدمحمدی، 1385) ملاکهای انتخاب نادرست ازدواج را به سوی عدم موفقیت سوق میدهد. برخی مواقع همسران به درستی با هم جور نشدهاند. (نیولان، 2000)
برنادشاو میگوید: کوشش کنید آن چه شما را راضی میکند، به دست آورید وگرنه زمانی خواهد رسید که ناچارید به آن چه به دست آوردهاید، راضی باشید. (شاهپروزیری، 1378)
در رضایتمندی زناشویی، شخصیت، نگرش، طبقه اجتماعی ـ اقتصادی ، تحصیلات، عقاید مذهبی بسیار مؤثرند. (هترنیگتون، ترجمه طهوریان و دیگران، 1373) علاوه بر عوامل فوق بنابر اظهارات ساروخانی فرزندان، طول مدت ازدواج، همکاری، درک همسر، ابراز محبت، توجه و علاقه، حمایت ، مسائل مالی، دخالت اطرافیان و بستگان، مسائل جنسی، صرف اوقات فراغت با هم و اشتغال بر رضایتمندی زناشویی تأثیر دارد. (هاشمی گلشنآبادی، 1386)
رضایتمندی ارتباطی در ازدواجهای تک همسری
روانشناسی تک همسری با افکار، احساسات و رفتارهای مشترک در روابط تک همسری سر و کار دارد. مطالعات روانشناختی در این حوزه بیشتر بر مشاهدات زوجهای ازدواج کرده استوار است. این مطالعات چند موضوع مهم را مشخص ساختهاند.
ـ رضایتمندی ارتباطی معمولاً در خلال سالهای نخست ازدواج افت میکند. افت رضایتمندی میتواند نشانگر انعکاس (بازگشت) بهنجار، فرسایش هیجانی و فرسایش انگیزشی باشد.
ـ به دلیل کوتاهی پیوندهای زناشویی، بسیاری از افراد دوام ازدواج را یک هدف ارزشمند میدانند. پژوهشهای صورت گرفته روی زوجهای بهرهمند از ازدواج دوامدار و مطالعات آزمایشگاهی زوجهای ازدواج کرده چند عامل تأثیرگذاتر بر دوام روابط تک همسری را شناسایی نموده است.
ـ دلبستگی و نیاز به نزدیکی فیزیکی و هیجانی نقش مهمی در جنبههای مختلف روابط تک همسری ایفا مینماید. روانشناسان و عصبشناسان پژوهشهای بیشتری به شناخت فرایندهای دلبستگی اختصاص دادهاند.
رضایتمندی ارتباطی
روانشناسان چند دهه را صرف مطالعه رضایتمندی زناشویی کردهاند. یکی از یافتههای جالب در جوامع غربی آن است که رضایتمندی در طی سالهای نخست ازدواج پایین میآید. تعداد اندکی از زوجها در این قالب قرار نمیگیرند، ولی اکثر آنها شاهد افت رضایتمندی خود در طول زمان هستند. روانشناسان برای این افت سه تبیین متفاوت ارائه نمودهاند: انعکاس (بازگشت) بهنجار، فرسایش هیجانی و فرسایش انگیزشی. هیچیک از این تبیینها به تنهایی کافی نیست و ترتیب هر سه میتواند افت رضایتمندی زناشویی را شرح دهد.
رویدادهای مثل عاشق شدن و ازدواج کردن موجب افزایش احساسات خوشحالی و خرسندی میگردد. بازگشت این احساسات به سطوح به هنجارتر در طی زمان، امری کاملاً طبیعی است. به عبارت دیگر، کاهش رضایتمندی در سالهای نخست ازدواج میتواند یک اثر انعکاسی (بازگشتی) بهنجار باشد که در آن سطوح بالای رضایتمندی به سطوح طبیعیتر باز میگردد. نمونه تبیین بازگشتی الگوی کارشاق (دشوار) لذتبخش است. واژه لذتبخش به شادی و خوشحالی اشاره دارد. اندیشه بنیادی این الگو آن است که مردم دارای یک نقطه تثبیت از رضایتمندی زندگی هستند. سطوح تثبیت رضایتمندی آنها توسط عوامل مختلفی مثل ژنها و تجارب زندگی تعیین میگردد. رویدادهای مفرح به طور موقت خرسندی افراد را بالا برده و رویدادهای استرسزا موجب کاهش آن میشود، اما با سپری شدن این وقایع، مردم به سطوح تثبیت خویش برمیگردند.
رویدادهایی مثل عاشق شدن و ازدواج کردن باعث میگردد که افراد در آغاز ازدواجهای خود احساس خرسندی بالایی را گزارش کنند. سپس آنها به سطوح تثبیت رضایتمندی خویش بازگشت مینمایند. این امر علّت گزارش افت رضایتمندی است. مطالعات اخیر نشان داده که تغیر نقاط رضایتمندی سادهتر از چیزی است که روانشناسان عنوان داشتهاند. اگرچه هنوز معلوم نیست که آیا ازدواج میتواند تغییرات پایدار در نقاط تثبیت بوجود آورد. برای فهم چگونگی تأثیر کاهندة عوامل لذتبخش روی رضایتمندی زناشویی باید پژوهشهای بیشتری صورت گیرد.
مثالی دیگر تبیین انعکاسی، الگوی بسط خویشتن است. این الگو دو مبنای نظری دارد:
ـ مردم خواهان افزایش منابع فیزیکی ، منابع اجتماعی، دانش، جهانبینیها و هویتهای خویشتند.
ـ مردم خواستههای بالا را از طریق برقراری روابط نزدیکی بدست میآورند که در آن طرف مقابل تا اندازهای از منابع مذکور برخوردار است.
وقتی دو نفر درگیر رابطه عشقی میشوند صمیمیتشان بالا میرود، یکدیگر را در مفاهیم (انگارهها) خود سهیم میکنند. آنها حس مینمایند که به خاطر کسب حمایت از شریک عشقی خود، قابلیتهای تازهای یافتهاند: « من به تنهایی از عهده وظائق یک والد بر نمیآمدم ولی با کمک مهارتهای همسرم به یک والد خوب تبدیل شدم». مطالعات مختلف نشان داده است که مفاهیم خویشتن و شریک زندگی بر مبنای بسط خویشتن همپوشی دارند. بر طبق الگوی بسط خویشتن، مردم در آغاز روابط و با یادگیری چیزهای جدید دربارة خود و شرکای زندگیشان، بسط و تقویت چشمگیری از خویشتن خود تجربه میکنند. بسط و تقویت سریع در خویشتن رضایتمندی را به اوج میرساند. با این حال با پختهتر شدن رابطه نرخ بسط و تقویت خویشتن کاهش یافته و مردم دچارافت نسبی در رضایتمندی میشوند. این موضوع میتواند افت رضایتمندی در طی پختهتر شدن ازدواج را توضیح دهد.
فرسایش هیجانی
وقتی دو نفر با هم ازدواج میکنند به طور غیرقابل اجتنابی دچار جر و بحث و تعارض میشوند. زوجهای ناتوان در رویارویی با تعارض و جر و بحث، تعاملات هیجانی منفی را برقرار میسازند که رضایتمندی زناشویی را کاهش میدهد. کارنی و برادبری با بازنگری پژوهشهای مربوط به رضایتمندی زناشویی الگوی آسیبپذیری ـ استرس ـ انطباق را شکل دادند. همانطور که از نام این الگو بر میآید سه مفهوم عمده در آن وجود دارد:
ـ آسیبپذیری: هر یک از طرفین رابطه با نقاط قوت و ضعف خویش به رابطه وارد میشوند: شخصیت ، باورها و نگرشهای مربوط به ازدواج و پیشینه اجتماعی.
ـ استرس ـ رویدادهای مختلف زندگی میتواند زوجها را دچار تنش و عصبانیت نماید.
ـ انطباق ـ زوجها برای مواجهه، با تعارض درگیر فرایندهایی میشوند که بر مبنای چگونگی ارتباط و حمایت آنها از یکدیگر تغییر میکند.
این که چگونه زوجها تعارض و استرس را کنترل کنند به آسیبپذیری آنها، نوع استرس پیشرو، و فرایندهای انطباقی بستگی دارد. زوجهای ناتوان در اداره تعارض و استرس با گذشت زمان ناخشنودتر میگردند.
فرسایش انگیزشی
با گذشت زمان زوجها احساس دور افتادگی از یکدیگر میکنند. آنها دیگر مثل سابق دارای اهداف ارتباطی مشترک نیستند و برای دستیابی به هدفهای شخصی، یکدیگر را حمایت نمینمایند. این امر میتواند انگیزه آنها را برای بودن در رابطه کاهش دهد. این فقدان انگیزش به افت رضایتمندی میانجامد.
مطالعات نشان دادهاند که حمایت همسر در رسیدن به اهداف بر رضایتمندی زناشویی اثر میگذارد. برای مثال، یک مطالعه بین این که یک همسر چقدر به برآوردهسازی نیازهای شخصی شریک زندگیاش کمک کند و چه مقدار دستیابی به اهداف مشترک و دو طرفه را آسان سازد، تفکیک قائل شد. این مطالعات نشان داد که هر دو حمایت تأثیر مثبتی بر رضایتمندی زناشویی دارد. بر این اساس افت حمایت همسر برای رسیدن به اهداف، میتواند به تبیین کاهش رضایتمندی زناشویی کمک نماید.
اخیراً پژوهشگران یک الگوی انگیزشی برای رضایتمندی زناشویی مطرح کردهاند. فرضهای اصلی این الگو عبارت است از:
ـ سبکهای انگیزشی فرد بر رفتارهای صمیمیانه او اثر میگذارد.
ـ روابط صمیمانه زوجین بر ادراک آنها از رفتارهای انطباقی خویش تأثیر میگذارد.
ـ چگونگی ادراک آنها از رفتارهای انطباقی نیز رضایتمندی زناشویی آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
مردم بر اساس درون زاد یا برونزاد بودن رفتارهایشان، از سبکهای انگیزشی متفاوتی برخوردارند. انگیزش درونزاد یعنی رفتارها، توسط خود فرد انتخاب و انجام میگیرد. انگیزش برونزاد نیز بر تحمیل رفتارها به فرد دلالت دارد. به طور کلی تغییر انگیزش درونزاد به برونزاد یکی از دلایل افت رضایتمندی در زندگی زناشویی دراز مدت است.
دوام رابطه
هیچکس نمیگوید دوام یک رابطه دلالت بر موفقیت آن دارد. برخی از مردم به عبارت «فقط مرگ ما را ازهم جدا میکند» اعتقادی نداشته و عنوان میدارند که تا وقتی عشق دوام دارد رابطه پابرجاست. کونستانتین و کونستانتین دیدگاه مذکور را اینگونه خلاصه نمودند:
کنار هم ماندن تا جای ممکن، هدف قوی برای ازدواج نیست، و اهداف دیگر مثل رشد، کامیابی، خوشحالی و با دیگران بودن اهمیت بیشتری داشته و موجب برقراری روابط قویتر میشود. مردم تغییر میکنند و ازدواجی که روزی با ارزش بود از سکه میافتد.
موفق دانستن یک رابطه بر اساس دوام آن، بستگی به ارزشهای زوجین دارد.
رضایتمندی
بسیاری از روانشناسان رضایتمندی زناشویی را به عنوان یک مسیر مشترک و پایانی به جدایی و طلاق میدانند. عوامل بسیاری بر رضایتمندی زناشویی اثر میگذارد، اما در نهایت رضایتمندی است که مردم را به ادامه رابطه و یا جدا شدن وا میدارد. افراد راضی از رابطه کنار هم میمانند و افراد ناراضی از یکدیگر جدا میشوند. عوامل تأثیرگذار بر رضایتمندی رابطه بر دوام رابطه هم اثر میگذارند.
تعاملات بین فردی
جان گاتمن و همکارانش برای پیشبینی دوام ازدواجها دست به مشاهدات دقیق روی تعاملات زوجین زدند. آنها اکنون میتوانند با 81 تا 87 درصد دقت بگویند یک ازدواج ادامه یافته یا به طلاق میانجامد. یکی از الگوهای پیشبینی کننده دوام رابطه توازن میان تعاملات مثبت و منفی است. تعاملات مثبت میتواند آسیبهای حاصل از تعاملات منفی را ترمیم کند. با این حال، تأثیر تعاملات منفی بیش از تعاملات مثبت است، بنابراین زوجین برای دوام بیشتر رابطه خود باید تعاملات مثبت را افزایش دهند. نسبت تعاملات مثبت به منفی در بین زوجهای خوشحال و با ثبات 5 به 1 است. حفظ این نسبت احتمال جدایی را کاهش میدهد.
دومین الگوی پیشبینی کننده دوام رابطه، فراوانی تعاملات مخرب است. گاتمن چهار نوع تعامل مخرب را تحت عنوان چهار سوارکار، معرفی میکند:
ـ عیبجویی: شما به عوض نقد یک رفتار، منش یا شخصیت شریک زندگی خویش را مورد حمله قرار میدهید/ عیبجویی از شخصیت میتواند به شکل فهرست کردن رفتارهای گذشته فرد و زیر سؤال بردن آنها انجام پذیرد.
ـ تحقیر کردن: تحقیر کردن عملی با قصد توهین و سوء استفاده روانی از شریک زندگی است. این اقدام معرف دیدگاهی بسیار منفی درباره فرد مقابل است.
ـ موضع دفاعی: موضع یا حالت دفاعی گرفتن راهی برای گریز از مسئولیتپذیری در برابر انجام درست کارها بوسیله انکار مسئولیت، عذرخواهی کردن، نسبت دادن افکار منفی به شریک زندگی، و بر شمردن نقاط ضعف او است.
طفره رفتن: طفره رفتن دلالت بر گسست رابطه دارد. زوجین در این حالت پشت دیوارهای دفاعی خویش رفته و پاسخی به برقراری ارتباط نمیدهد.
گاتمن این چهار تعامل مخرب را پشت سر هم میداند. عیب جویی ـ تحقیر کردن ـ موضع دفاعی ـ طفره رفتن.
انتهای این پیوستار هم جدایی است.
الگوی سوم پیشبینی کنندة دوام رابطه استفاده از شوخ طبعی و لبخند در خلال گفتگو است. گاتمن و همکارانش میگویند:
به نظر ما ازدواجهای دوامدار و شاد از یک زن با انرژی ، با انگیزه و تأثیرگذار بر شوهر برخوردارند که همیشه با چهرهای خندان موجب آرامش خاطر همسرش میشود.مردمی که از شوخ طبعی و ملایمت برای تسکین احساسات شریک زندگی خود استفاده میکنند و واکنشهای شدیدی در برابر حالات هیجانی منفی او ابراز نمیدارند، کمتر جدایی و طلاق را تجربه مینمایند.
مطالعات انجام شده روی افراد برخوردار از ازدواجهای با دوام عوامل متعدد و تأثیرگذار بر دوام رابطه را عیان ساخته است. روباین و پارکر خلاصه مفیدی از این یافتهها ارائه میدهند. پارکر بر اساس بازنگری فنی پژوهشها وظائفی را مشخص ساخته که زوجها باید به منظور بالا بردن دوام ازدواج و زندگی زناشویی خود انجام دهند:
ـ جدا شدن از خانوادة اصلی (والدین، برادر و خواهر .... )
ـ ایجاد محبت و دوستی و خلق خود مختاری
ـ والد شدن
ـ کنار آمدن با بحرانها
ـ کاهش تعارضات
ـ عشقورزی و صمیمیت
ـ شریک شدن در خندیدن و شادی یکدیگر و زنده نگه داشتن علائق
ـ حمایت عاطفی
ـ حفظ دیدگاه دو طرفه
کلاگسبورن ویژگیهای کلیدی زیر را برای دوام ازدواجها بیش از 15 سال فهرست کرده است:
ـ توانایی تغییر و انطباق با تغییر
ـ توانایی زندگی کردن در کنار چیزهای غیرقابل تغییر
ـ تصویرسازی ذهنی دربارة دوام ازدواج
ـ صداقت
ـ توازن در وابستگی
ـ لذت بردن از همکاری با دیگران
ـ سابقه مشترک و با ارزش
ـ خوششانسی
مک کی و ابراین نیز مطالب زیر را به فهرست بالا اضافه کردهاند:
ـ مهار تعارض
ـ تصمیمگیری دو طرفه
ـ کیفیت ارتباط
ـ ارزشهای ارتباطی صداقت، احترام، شناخت و برابری
ـ صمیمیت جنسی و عشق همدلانه
(گری ، 2007)
عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی زناشویی
شخصیت
چگونگی استفاده از مهارتهای کارآمد زوجین برای حل اختلافات و مناقشات، اینکه مسألهمدار باشند و یا هیجان مدار.(اسچورمن ـ کروک، 2001)
نگرش
باورها و احساسات و ارزشیابیها و نحوه تفکر روی رفتار اطرافیان بر رضایتمندی زناشویی تأثیر میگذارد. (الیس1993)
اگر نگرش خوب نسبت به کسی داشته باشیم به احتمال زیاد رفتاراو به گونهای مثبت ارزیابی خواهیم کرد. بک معتقد است که در زمینه رضایت از زندگی زناشویی برداشت زن و مرد از رفتار یکدیگر بیشتر از خود رفتار حائز اهمیت است.
تحصیلات و طبقه اجتماعی
تحصیلات معمولاً چون شاخصی در نوع فرهنگ، اندیشه و جهانبینی انسانهاست. تحقیقات نشان میدهد که در 71 درصد ازدواجها نظام فکری و سطح تحصیلات زوجین یکی بوده است. (جلیلی، 1375) تحصیلات معمولاً در زمره عوامل مؤثر بر رضایتمندی زناشویی است و گرایش انسانها به گزینش، در اکثر موارد به معنای همگونی طبقات نیز هست.. پس تشابه تحصیلی به معنای تشابه دیدگاهها نیز میباشد که این خود بر رضایتمندی زناشویی تأثیر دارد. (مرادی، 1386)
عقاید مذهبی
ارتباط زوجها با هم ریشه در اعماق گرایشها و نیازهای روحی و روانی انسان دارد و در بحث ارتباط آن چه مطرح است، این است که کیفیت ارتباط تحت تأثیر عقاید مذهبی شکل ویژهای به خود میگیرد و عدم شباهت باعث درجاتی از اختلاف میشود. (اعرافی، 1385) شاملو میگوید: شباهت عقاید مذهبی به قدری در سعادت زناشویی اهمیت دارد که عدهای از روانشناسان ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را معمولاً غیرعاقلانه میدانند. (هاشمی گلشنآبادی، 1386)
مسائل مالی
مسائل مالی مربوط به دخل و خرج از جمله مسائل عمده در روابط زناشویی است و گاهی موجبات بروز اختلاف بین زوجین را فراهم میسازد و بر رضایتمندی تأثیر سوء میگذارد.مشکل زمانی بروز میکند که زوجین و معمولاً کسی که بیشتر درآمد خانواده را تأمین میکند در صدد کنترل مخارج، طبقهبندی اولویتها و سهمیهبندی برمیآید و طرف مقابل به عنوان یک اقدام تلافیجویانه در برابر اعمال کنترل، پول بیشتری خرج کند و گرفتاری زمانی بروز میکند که زوجین هر دو از درایت لازم در امر زندگی بیبهره باشند. (مرادی، 1386)
فرزندان
تولد فرزند به طور مشخص روی ازدواج تأثیر میگذارد. برای برخی از زوجها تهدید به کاهش توجه فیمابین و رو به رو شدن با مسئولیت جدید به قدری زیاد است که بارداری را تا حد امکان به تعویق میاندازند. گاهی یکی از زوجین خواهان فرزند است اما دیگری مخالف آن است. دیگر این که نوزاد باعث میشود که تمام وقت مادر به وی اختصاص داده شود و مادر ممکن است خود و شوهرش را فراموش کند و این شرایط بر رضایتمندی زناشویی تأثیر میگذارد. (رحیمزاده، 1375)
در واقع تغییراتی که به وسیله انتقال به دوره پدری و مادری در زندگی زناشویی به خصوص در زندگی زنان پدید میآید در خشنودی و لذت از زندگی زناشویی مؤثر است و رضایت از زندگی زناشویی نسبت به دوره زندگی قبل کاهش مییابد. و همسران کودکان را عامل تهدید کننده در ارتباط زناشویی میدانند و تغییراتی که روابط شوهرانشان پدید آمده را بدان نسبت میدهند. ضمناً تعداد فرزندان نیز بر رضایتمندی زناشویی مؤثر است. هر چه تعداد فرزندان بیشتر باشد فشار بیشتری در روابط زناشویی وارد میشود. هر بار که عضوی به خانواده اضافه میشود، وقت محدود شده و منابع دیگر خانواده باید به اجزای کوچکتر تقسیم شود و در نتیجه فشارها آن چنان شدید میشود که باعث ضعیف شدن روابط زناشویی میگردد. (ترک، 1385)
طول مدت ازدواج
پژوهشها نشان میدهد که افرادی که مدت کوتاهی از آشنایی با همسرانشان میگذرد دامنه وسیعتری از عکسالعملهای رضایتمندی زناشویی را بروز میدهند در حالیکه افرادی که مدت طولانیتری از روابطشان میگذرد، رضایت و سازگاری آن ها کاهش مییابد. (هیوستونو همکاران، 1986)
همکاری
روحیه همکاری، لذت بخش و شادی آفرین است. گاه تقسیم وظایف و تعیین مسئولیتهای بین زوجین منجر به اختلاف میشود. خصوصاً با پدیدار شدن مسئولیت دوگانه برای زن (کار در بیرون و وظایف درون خانه) ، زوجین در کار تأمین و انجام وظایف خانهداری با هم مشارکت میکنند یعنی وظایف زوجین به وظایف مردانه و زنانه تقسیم نمیشود. بلکه هر دو در مواقع مقتضی هر دو نقش را ایفا میکنند. این تحول با آن که در زمینههایی باعث تحکیم پیوند زناشویی میشود در بعضی مواقع به خصوص در مواردی که نقشها نامشخص هستند باعث بروز اختلافاتی میشود. (گاتمن، 1993)
درک همسر
یافتهها نقش میزان درک همسر را در تعیین رضایتمندی زناشویی خاطر نشان ساخته و نشان داده است که زوجهایی که از شیوههای کنش متقابل که ارتباط آن ها را سهولت بخشیده و فهم آنها را در خصوص احساسات وعواطف دیگران بهبود میبخشد، استفاده میکنند، رضایت بیشتری از زندگی زناشویی خود دارند.(مرادی، 1386)
ابراز محبت
پیوند زناشویی با ابراز محبت و علائق استحکام پیدا میکند و از این رهگذر دوام مییابد. اکثر خانوادهها به خاطر عدم شناخت چگونگی ابراز مهر و محبت و یا عدم ابراز آن در میان خود، دارای مشکلاتی در روابط بین خود و در روابط با فرزندانشان میباشند چرا که فرزندان در صورتیکه گرمی و محبت را حاکم بر روابط خویش ببینند بیشتر احساس امنیت میکنند و همچنین شیوه ابراز محبت را فرا میگیرند و نیز گرمی و محبت الدین نسبت به یکدیگر، روابط فرزندان را مستحکمتر و بر پایه مهربانی و عواطف پایهریزی میکند. (رحیمزاده، 1375)
توجه و علاقه و حمایت
تمایل وتوجه به باور داشتن و این باور و انتقال این که تو برای من مهم هستی و به آن چه برای تو اتفاق میافتد، بها میدهم و مراقب تو هستم، دو نشانه مهم تمایل و توجه به همسر، توجه به رفاه او و آمادگی برای کمک و حمایت از اوست که خود یکی از عوامل مؤثر در ازدواجهای موفق است و مهمترین نیروی پیوند دهنده روابط زوجها میشود و محبت متقابل، دریافت صمیمیت، وفاداری، اعتماد و دوستی به هم گره خورده، عشق عمیقتری را پایهگذاری میکند. پژوهشها حاکی از آن است که رابطه بین رضایتمندی زناشویی و حمایت در زنان قویتراز همسران آنهاست. با کمک کردن به همسر، او درک میکند که در سختیها، همسرش یارویارو او میباشد. ضمناً حمایت میتواند به زوجین احساس نزدکی بیشتری بدهد. (مرادی، 1386)
مسائل جنسی
به اعتقاد بسیاری رابطه بین زوجین مهمترین عامل تعیین کننده زندگی زناشویی است. رابطه جنسی در پنج سال اول زندگی زناشویی فاقد پیچیدگی است و مشکلات جنسی در این مرحله معمولاً منشأ عاطفی ندارند بلکه بیشتر ناشی از شیوههای نامناسب برقراری رابطه جنسی است و با تولد فرزندان، نارضایتی جنسی با کاهش میل جنسی در زن شدت میگیرد. (پروینیان، 1383) بایستی توجه داشت که یکی از عمدهترین تفاوتهای بین زنان و مردان در معنایی است که آنها به رابطه جنسی میدهند. زنان رابطه جنسی را به حس عاطفی و نزدیکی ربط میدهند ولی مردان تمایل دارند رابطه جنسی را به پیشرفت، ماجراجویی و نمایش اراده و قدرت یا کسب لذت جنسی ربط دهند با وجود این باید توجه داشت که اینها تفاوتهای آثاری است و تفاوتهای فردی را منعکس نمیکند. بیشتر مردان مثل زنان عشق و رابطه جنسی را با هم ترجیح میدهند و به عشق به خاطر اهمیت آشکارش در زندگی ارزش بیشتری قائل میشوند. (فرانکن، ترجمه شمساسفندآباد، محمودی وامامیپور، 1384)
از عوامل دیگری که موجب رضایت زن از زندگی زناشویی میَشود ارضاء نیازهای جنسی زن است ارضاء نیازهای جنسی زن مشروط به آگاهی مرد نسبت به نیازهای روانی و جسمی همسرش و چگونگی ارضاء آن نیازهاست و چنانچه مرد در این مورد موفق نباشد زن دچار نارضایتی میشود و اغلب اوقات سردمزاجی زن حاصل عملکرد شوهر است. در روابط زناشویی سه عامل وجود دارد که سبب ارضاء لذت بخش خواهد شد. یکی از اینها داشتن اطلاعات کافی در مورد امور جنسی و دیگری آزاد بودن از ترسها، تعصبات و انحرافات مربوط به موضوعات جنسی و سوم توازن میان مقدار تمایل جنسی زن و مرد است. (شاملو، 1381)
دخالت اقوام و دوستان
ترمن وابستگی شدید زوجین را به خویشان و دوستان یکی از عواملی میداند که میتواند موجب کاهش رضایت زناشویی گردد. (سلیمانیان، 1372) پارسونزمعتقد است که دخالتهای دیگران، خوشبختی و همبستگی خانوادگی را بر هم میزند. (رحیمزاده، 1377)
صرف اوقات فراغت با هم
کم شدن برنامهریزی فعالیتهای لذتبخش و تفریحات و کاهش زمان فراغت و جانشین شدن تکالیف و کارهای روزمره خانهداری باعث کاهش رضایت زناشویی میشود. (هیوستون وهمکاران، 1986)
اشتغال
پژوهشها نشان داده عزت نفس، رضایتمندی و سازگاری زناشویی در زنان شاغل نسبت به زنان خانهدار بیشتر و اضطراب و ناامیدی در آنها کمتر است. در یک پژوهش که اشتغال زن روی روابط خانوادگی تحقیق شد نتایج نشان داد که زوجین زمانیکه موقعیت شغلی زن بر اساس تمایلشان بود کمتر افسرده بودند و چنانچه شغل زن در خارج از خانه با موافقت همسر باشد و مردان نیز به همسران شاغل خود درکارهای خانه کمک کنند اشتغال زن نمیتواند روی نوع روابط خانوادگی تأثیر بدی بگذارد.(مرادی، 1386)
سبکهای دلبستگی
به طور کلی دلبستگی ایمن با رضایتمندی زناشویی بیشتر و دلبستگی غیر ایمن با رضایتمندی زناشویی کمتر رابطه دار. (بانز، 2004) بایستی توجه داشت که امروزه مفهوم زناشویی بر اساس محبت، همکاری، همدردی، تفاهم، گذشت و فداکاری متقابل در زندگی مشترک زن و شوهر استوار است، مفهوم جدید زناشویی با توجه به حفظ نسبی استقلال شخصیت زن و شوهر، فراهم ساختن امکانات مالی و ارضای نیازهای مشروع ومتقابل هر یک از آنها تکوین یافته است. دور شدن از این مفهوم و عدم توجه به هدف اساسی زناشویی سبب افزایش عدم رضایت زناشویی و طلاقهای زیانآور و سرسامآور کنونی میباشد. (احمدی، 1380) و نیز باید به این نکته توجه کرد که آگاهی در زمینه استعدادها، آرزوها، آرمانها، ارزشها، توقعات و انتظارات از یکدیگر و شناخت نسبی در زمینه رشد عاطفی، رفتاری (صدری، 13775) درک حساسیتها و نیازهای طرف مقابل رسیدن به تصمیمات همگون و یافتن راههای لذت بردن بیشتر، بسیاری از مشکلات خانوادهها را که در واقع ریشه اصلی آنها سوء تفاهمهاست، برطرف میکند. (بک، ترجمه قراچهداغی، 1380)
رشد عاطفی ـ فکری
شخصی که ازلحاظ عاطفی و فکری رشد کرده در مورد اعضای خانواده و مشکلات زندگی نظر واقعبینانهای دارد و دارای فلسفه زندگی معینی است که بر اساس آن میتواند از بحرانهای زندگی جلوگیری کند. رشد اجتماعی نیز رابطه نزدیکی با رشد عاطفی و فکری دارد زیرا کسی که ازلحاظ اجتماعی رشد کرده روابط اجتماعی را بهتر درک کرده و میداند که چگونه با دیگران سازش کند.(شعبانزاده و خواجهپور، 1386)
بایستی توجه داشت که کیفیت ازدواجها ابدی نیست. بدون تلاش و توجه به روابط کیفیتش را از دست میدهد و خراب میشود. (وود، 1995) مسائلی مانند رفتار و گفتگوهای خشن (استئوبر، 2005) برداشتهای منفی زوجین، داشتن معیارهای انعطافناپذیر، تعصبهای شخصی و سوء تفاهم یا درک نکردن صحبتهای یکدیگر آنطور که هست در اغلب ازدواجها موجب نارضایتی زوجین شده، بر جنبههای مثبت ازدواج غلبه مییابد. (حیدری، مظاهری، پوراعتماد، 1384) و نیز دیده شده افرادی که دارای ارتباط ساختگی (تصنعی) هستند یعنی افرادی که الگوی روابط خود را بر اساس الگوبرداری ساختگی مثل الگوبرداری از تلویزیون به جای الگوبرداری واقعی از زندگی تنظیم کرده بودند. در روابط رومانتیک احساس رضایت کمتری میکردند. زیرا این امر باعث شده بود که انتظارات ایدهآل بیشتری از روابطشان داشته باشند که این انتظارات بنابر واقعیات موجود نبود و این ایدهآلگرایی به رضایتمندی کمتری میانجامد و حتی باعث افزایش میزان طلاق میگردد. (لائورن، 2007)
کرونباخ میگوید: وقتی که ارزشهای زوجین مشترک باشند به یکدیگر احترام میگذارند و تفاوتها را عاقلانه حل میکنند ولی زندگی زوجینی که ارزشهای مشترک ندارند از هم میپاشد زیرا هر یک از اعضای آن به سویی میروند. به اعتقاد او عدم هماهنگی نظام ارزشی زن و شوهر معمولاً سبب بروز اختلاف میشود. (بیدمشکی، 1379)
پژوهشها حاکی از آن است که در رضایت زناشویی، تفاوتهای جنسی آشکاری وجود دارد. مردان بیشتر از زنان گزارش میدهند که از زندگی زناشویی خود راضی هستند. زندگی زناشویی بدون دردسر با افزایش سلامت روانی و جسمانی مردان ارتباط دارد. پیامدی که از افزایش احساس دلبستگی، تعلق و حمایت اجتماعی ناشی میشود ولی در زنان کیفیت رابطه تأثیر بیشتری به سلامتی روان آنها دارد. در نتیجه وقتی زندگی زناشویی مشکلاتی دارد، زنان بیشتر از مردان رنج میبرند. در صورتیکه زنان زیر فشارهای شوهر، فرزندان، خانهداری و شغل قرار داشته باشند زندگی زناشویی میتواند ضرر زیادی به رضایت زناشویی بزند. زنان بیشتر تمایل دارند یک رابطه را به صورت ناخوشایند ارزیابی نموده و سعی کنند آن را تغییر دهند. مردان اغلب خود را از تعارض کنار میکشند و استرس را برای زنان دو چندان میکنند.
بسیاری از افراد در مورد خوشبختی تصورات افسانهای دارند، افسانههایی که خیلی از واقعیت دور است. (برک، ترجمه سید محمدی، 1385)
این تصور در نظریه لازاروس (1985) بر میگردد به تصوراتی که افراد نقاط مثبت و مزایای مالی وشرایط طرف مقابل را از طریق شیشه رنگی به شکل باغ گل رز میبینند. (اسچورمن ـ کروک، 2001)
پولی نیکولاس میگوید: ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نثر ( شاهپرویزی،1378)
و هنگامی که افسانهها واژگون میشوند، زوجین از ناامیدی واکنش نشان میدهند و زندگی زناشویی کمتر خشنود کننده و بیشتر تعارضی میشود. (برک ترجمه سید محمدی، 1385)
در پژوهشی که توسط سالیوان و شوبیل در 1995 به منظور بررسی رابطه بین انتظارات جوانان و سطح باورهای غیرمنطقی و رضایت آنها از روابط زناشویی پرداختند، نتایج نشان داد که عدم رضایت از زندگی فعلی با سطوح باورهای غیر منطقی و انتظارات آنها رابطه دارد.
در پژوهش دیگری که توسط سلیمانیان در 1373 انجام شد و موضوع آن بررسی تأثیرتفکرات غیرمنطقی بر اساس رویکرد شناختی بر نارضایتی زناشویی بود، برد نتایج بالاتر بودن نارضایتی زناشویی افراد واجد تفکرات غیرمنطقی را نشان داد. (سلیمانیان، 1373)
از جمله باورهای غیرمنطقی پیشبینی کننده و مؤثر بر احساسهای زوجین شامل:
1ـ باور به تخریبکنندگی مخالفت:
یعنی عدم پذیرش اختلاف نظرها و تفسیر منفی و ناراحت کننده از آنها. این باور در زنان بیشتر از مردان است و باعث کاهش احساسات مثبت نسبت به همسر میگردد. (حیدری، مظاهری و ادیبراد، 1381)
2) توقع ذهنخوانی:
انتظار این که بدون نیاز به اظهار کردن، طرف مقابل بتواند احساسها و افکار ونیازهای همسرش را بفهمد. (حیدری، مظاهری و ادیبراد، 1381)
میدانیم که انسان از اولین روزهای ارتباط خود با دیگران کم و بیش به اهمیت زبان غیرکلامی پی برد. (فرهنگی، 1379) با اینکه از روی علائمی مانند فاصله، حرکات چهره، اندامها، اشارات دست و پا و غیره میتوان تا حدودی به احساسات طرف مقابل پی برد لیکن باید توجه داشت که درک درست داشتن ازاین علائم غیرشفاهی نیاز به تخصص و تجربه دارد، نمیتوان از هر کس توقع داشت که آنها را درست درک و تفسیر کند. انتظار این که دیگران بتوانند حتی بدون نیاز به این علائم، ذهن ما را بخوانند و متوجه نیازها و احساسات ما شوند، کاملاً غیرمنطقی و غیرعملی است اما همسران به دلیل نزدیکی و صمیمیتی که با یکدیگر دارند، این انتظار را دارند. به نظر میرسد از انجا که زنان بیشتر ازمردان عواطف و احساسات خود را نشان میدهند، بیتوجهی شوهرانشان میتواند موجب خدشهدار شدن بیشتر احساسات آنها نسبت به همسرانشان شود. (حیدری، مظاهری و پوراعتماد، 1384)
3ـ عدم تغییرپذیری همسر
به معنای عدم قابلیت همسر در تغییر رفتارها و انتظار این که رفتارهای مورد نظر در آینده نیز تکرار شوند. (حیدری، مظاهری و ادیبراد، 1381) اعتقاد به این که رفتار و خصوصیات فرد چنان در وی ریشه دارند که قابل تغییر نیست خصوصاً در مورد رفتارها و صفات غیرمطلوب که امید برای بهتر شدن و نیز آینده زندگی زناشویی را از بین میبرد در نتیجه این باور ایجاد میکند که هیچ اقدامی رابطه را بهتر نمیکند و در نتیجه افزایش این باور با کاهش احساس مثبت نسبت به همسر همراه میشود. (حیدری، مظاهری و پوراعتماد، 1384)
4ـ کمالگرایی جنسی
یعنی انتظار از همسر در ایجاد رابطه جنسی در همه شرایط و بدون توجه به شرایط دیگری (حیدری، مظاهری و ادیب راد، 1381).
ترودل بر اساس پژوهشی اعلام کرد که زنان بیشتر از مردان به زندگی زناشویی اهمیت میدهند تا رفتار جنسی (ترودل، 2002). بنابراین میتوان انتظار داشت که اگر کمالگرایی جنسی در مرد توسط همسرش پاسخ داده شود نمیتواند تأثیر منفی بر احساسات زوجین نسبت به یکدیگر داشته باشد. همچنین با توجه به رابطه بین نقش جنسی و سازگاری زناشویی (مک گاورن ، 2002) کمالگرایی جنسی مرد میتواند در شرایط بالا بودن کمالگرایی جنسی در زن موجب احساس مثبت زن نسبت به همسر خود شود. (حیدری، مظاهری و پوراعتماد، 1384)
5 ـ باور به تفاوتهای جنسی
به معنای نداشتن درک صحیح از تفاوتهای شناختی و فیزیولوژی زن و مرد و انتظار یکسان داشتن و یا اصیل دانستن دلایل مادرزادی در تفاوتهای دو جنس است. که این باور در زنان قویتر از مردان است. (حیدری، مظاهری وادیبراد، 1381) و با کاهش احساسهای مثبت نسبت به همسر همراه است. (حیدری،مظاهری و پوراعتماد، 1384)
نداشتن درک درست از تفاوتهای شناختی، داشتن انتظارات یکسان از هر دو جنس، اصل دانستن دلایل سرشتی و مادرزادی در ایجاد رفتارها و گرایشها موجب انتظارات غیرواقعبینانه واز بین رفتن امید به بهبود و تغییر در دیگری میشود. چرا که هر کدام انتظار دارند که همسرشان در موقعیتهای مختلف همانند دیگری عمل کند بدون توجه به این که زنان و مردان شیوههای ارتباطی متفاوتی دارند. زنها به نشانه علاقه و ادامه گفتگو بیشتر سؤال میکنند، حرف میزنند و گوش میدهند درحالیکه در مردها سؤال کردن به منزله درخواست اطلاعات بیشتر است. زنها به صحبت و مشورت علاقمندند در حالی که مردها ترجیح میدهند که زنها به جای دردل کردن، مشکلات خود را صریح بیان کنندو راه حل بخواهند. (بک ترجمه قراچهداغی، 1380) زنها از این که شوهرانشان با آنها درو دل کنند واز اسرارشان حرف بزنند، لذت میبرند و برعکس از لب فروبستن شوهر و از عدم ابراز احساسات او ناراحت میشوند. در چنین شرایطی عدم توجه به تفاوتهای جنسی و رفتاری منجر به ایجاد احساسات منفی در زن میشود که به نوبه خود میتواند رفتار وی نسبت به همسرش را تحت تأثیر قرار دهد. در عین حال بر احساسات مثبت همسر نسبت به او تأثیر بگذارد و باور به فطری بودن و یا به عبارتی مادرزادی بودن تفاوتها، امید به آینده و بهتر شدن وضعیت را منتفی میکند. (حیدری، مظاهری و ادیبراد، 1381)
نتایج پژوهش مک دونالد در مورد عشق و اعتماد به عنوان دو عامل مستقل در رابطه صمیمانه نشان داد این دو عامل در بین افراد مختلف و دوجنس به صورت متفاوتی است. دختران در عشق نمره بالاتری گرفتند و تحقیق نشان میدهد که عشق به طور منفی یا اجتناب مرتبط است ولی نه با امنیت و اعتماد.
نظریه آیرون بک در مورد عوامل مؤثر بر رضایت مندی زناشویی
ریشه اصلی مشکلات زناشویی و روابط انسانی سوء تفاهم است. تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود و اینکه هر یک از طرفین مسئله را به نحو متفاوتی میبیند و آن چه گفته میشود با آن چه شنیده میشود گاه کاملاً متفاوت است. در واقع سوء تفاهم یک فرایند پویا است و زمانی ایجاد میشود که زن و شوهر تصویر مخدوش از همسرش در ذهن دارد. این تصویر مخدوش به سهم خود شرایطی را فراهم میسازد که طرفین رفتار و گفتار یکدیگر را بد تعبیر کنند. (بک، ترجمه قراچهداغی 1380)
در دوران عاشقانه اوایل ازدواج زن و شوهر سوار بر مرکب عشق و دلبستگی رویایی جز ازدواج موفق در سر ندارند و معتقدند که روابط آنها، متفاوت از دیگران است. و عشق عمیق و خوشبختی آنها پشتوانه زندگی مشترک آنها خواهد بود. آنها تعصبات مثبت از خود نشان میدهند و تقریباً هر کاری که انجام میدهند از سوی دیگری با طرز تلقی مثبت مورد استقبال قرار میگیرد گویی هیچ کدام ممکن نیست مرتکب اشتباهی شوند اما اغلب میبینند که برای برخورد با مسائل و تضادهایی که به تدریج بر زندگی مشترکشان ریشه میدواند از آمادگی لازم بیبهرهاند. وقتی ابرهای تیره بر روابط آنها سایه میاندازد و در محاصره سوء تفاهم قرار میگیرند، روابط محبت آمیزشان از دست میرود. تکرار دلگیریها، مشاجرهها و دلسردیها، طرز تلقی طرفین را تغییر میدهد. حال زن و شوهر از تعصب مثبت به سمت تعصب منفی میروند تا رفتار هر کدام از سوی دیگری تعبیرمنفی پیدا کند و کار به جایی میرسد که زن و شوهر محال است که در نظر یکدیگر کار درستی انجام دهند. (مرادی، 1386)
حتی زوجهایی که در زمینههای ارتباطی با دشواری چندان جدی روبه رو نیستند ممکنست با سوء تفاهمهای شدید رو به رو شوند که حاصل آنها اغلب یأس و ناامیدی و خصومت است ووقتی خصومت و سوء تفاهم بالا میگیرد، زن و شوهر جنبههای مثبت یکدیگر را از یاد میبرند و به تدریج کار به جایی میرسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال میرود و به این نتیجه میرسند که ازدواجشان به کلی اشتباه بوده است و گرفتاری اصلی و عامل سوء تفاهم فراموش میشود. (بک، ترجمه قراچهداغی، 1380) و متأسفانه نیروهای گریز از مرکزی در کارند که میتوانند زندگی مشترک را از هم بپاشند و عشق اغلب به تنهایی ضعیفتر از آن است که بتواند در برابر این نیروهای مخرب و نتایج حاصل از آن یعنی رنجش عصبانیت و دلخوری دوام بیاورد. لازمه داشتن مناسبات حسنه، کیفیات و خصوصیات فردی متعهد است که میتوان از جمله آنها به تعهد، حساسیت، سخاوت ، ملاحظه، صمیمیت، وفاداری، مسئولیت، اعتماد و اطمینان اشاره کرد زن و مرد به همکاری، مودت، حسن تفاهم و باورهای همگون نیاز دارند. باید انعطافپذیر، پذیرنده و بخشنده باشند. باید خطاهای یکدیگر را تحمل کنند و به خصوصیات هم بها دهند. تنها در صورت وجود این خصوصیات و تقویت آن، به مرور زمان است که باعث میشود، ازدواج به بلوغ و شکوفایی برسد.
اختلافات زناشویی معمولاً وجود دارند، مهم این است که زوجین درباره مشکلاتشان به نحو صحیح و سازنده گفتگو کنند و همانگونه که در صدد مبارزه با ویروس و بیماریها بر میآیند با آفت زندگی مشترکشان نیز به مقابله و مبارزه برخیزند. در بسیاری از موارد اختلافات زناشویی به دلیل تفاوتهای جسمی و روانی زن و مرد است مثلاً گفتگو برای بسیاری از مردها وسیله تبادل اطلاعات است در حالی که برای بیشتر زنها وسیله همدلی و داد و ستد عاطفی است. روشهای مقابله با سوء تفاهمات، توجه کردن و گوش دادن و سؤال کردن و مبادله اطلاعات صحیح میّباشد و البته یکی از تکنیکهای موثر در عرصه روابط انسان تبدیل شکایت به درخواست است. آیرون بک معتقد است به جای آن که انرژی خود را صرف برخوردهای عصبی و بحثهای زائد و بی نتیجه کنیم، میتوانیم برای دستیابی به تفاهم و درک متقابل از درخواست، سود جوییم و نکته مهم این که، برای رسیدن به تفاهم هر دو طرف بایستی تلاش کنند. (مرادی، 1386)
نظریه اسنادهای رفتارهای مطلوب و نامطلوب دربارة عوامل مؤثر بر رضایت
برادیوری و فینچام به بررسی انواع اسنادهای (علل رفتار) زوجهای دارای رضایت و عدم رضایت زناشویی پرداختند و دریافتند که تفاوت معناداری در شیوه تعبیر و تفسیر زوجهای خشنود و ناخشنود وجود دارد. در واقع زوجهای ناخشنود تمایل به تفسیر منفی رفتار همسر خود دارند حتی هنگامی که رفتار خاص مورد علاقه آنان باشد مانند گفتن این جمله که « تو بسیار زیبا هستی». و این تفسیر موجب افزایش نارضایتی در روابط زوجین میگرد. متقابلاً زوجهای دارای رضایت زناشویی رفتار همسران خود را مثبت تفسیر میکنند و این شیوه موجب استحکام بیشتر روابط میان آنها میگردد.
زوجهای ناخشنود، رفتارهای نامطلوب را به شکل زیر تفسیر میکنند:
ـ ویژگی شخصیتی (درونی)
ـ با دوام (پایدار)
ـ قابل تعمیم به سایر روابط فرد (کلی)
در مقابل رفتار مطلوب را به شکل زیر تفسیر میکنند:
ـ وابسته به موقعیت (بیرونی)
ـ جزء ویژگیهای او نیست و غیر مننظره است. (ناپایدا)
ـ تنها در شرایط خاص کاربرد دارد. (جزئی)
زوجهای خشنود به شیوهای کاملاً متضاد پاسخ میدهند. آنان رفتار نامطلوب را به شکل زیر ارزیابی میکنند:
ـ به موقعیت بستگی دارد. (بیرونی)
ـ جزء صفات او نیست و غیرمنتظره است. (ناپایدار)
ـ فقط در برخی از شرایط خاص امکان دارد (جزئی)
و رفتارهای مثبت را اینگونه مینگرند:
ـ ویژگی شخصیتی (درونی)
ـ تکرارپذیر(پایدار)
ـ قابل تعمیم به سایر روابط بین فردی (کل) (دایر، ترجمه سپاه منصور، 1386)
دو پیشبینی کننده نسبتاً قوی رضایت و ثبات زناشویی عبارتند از:
توانایی زن و مرد برای شروع وارائه پاسخ متقابل به رفتارهای مثبت یکدیگر
توانایی زن و مرد برای جلوگیری از شروع رفتار منفی و اجتناب از نشان دادن واکنش منفی نسبت به رفتار نامطلوب دیگری. وقتی زن و مرد به یکدیگر اعتماد متقابل داشته باشند و در قضاوت نسبت به هم منصف باشند به احتمال زیاد رفتارهای مثبت انجام میدهند و از رفتارهای منفی اجتناب میکنند. زوجهایی که از رابطه زناشویی خود ناراضی هستند، رفتارهای نامطلوب زیر را به عنوان نمونه ذکر میکنند: انتقادگر، سرد بودن،کمک نکردن در کارهای خانه و حامی نبودن
آنها اغلب این رفتارها را به صورت زیر توجیه میکنند:
« رفتار همسرم ناشی از شخصیت اوست»
«بعید است رفتار همسرم تغییر یابد»
«رفتار همسرم نشانه یک مشکل اساسی در زندگی زناشویی ما است»
«رفتار همسرم نشانه خودخواهی اوست»
«همسرم بایدبه خاطر این رفتارهایش سرزنش شود.»
زوجهایی که از رابطه زناشویی هماهنگی برخوردارند، رفتارهای ناخوشایند یکدیگر را با این شیوههای انطباقی توجیه میکنند:
«رفتار همسرم تحت تأثیر موقعیت او است»
«همسر من همیشه اینگونه رفتار نمیکند»
«رفتار همسرم نشان دهنده کل رابطه ما نیست»
«با این که رفتار همسرم خوب نبود ولی مطمئنم که به من علاقهمند است»
«من میتوانم این رفتار همسرم را ببخشم»
جای تعجب نیست که تبیینهای غیرانطباقی از رفتارهای نامطلوب همسر به نارضایتی زناشویی بیشتری منجر شود. اگر رفتار نامطلوب یکی از زوجین، به عنوان نشانه شخصیت نامطلوب یا قصد بدی وی تلقی شود، به احتمال زیاد فرد مقابل نسبت به او واکنش خصمانه یا اجتنابی نشان میدهد. در این موارد شکیبایی و همکاری جهت رسیدن به توافق یا یافتن راههایی برای مشکل توصیه میشود. (برادبوری، کارنی، 1993)
گاتمن در 1994 اعلام کرد که تعارض منجر به حرکت مارپیچ رو به پایین چهار سوارکار میشود این حرکت مارپیچ رو به پایین در سراشیب شامل سرازیر شدن واکنشها، هیجان و نگرشهایی میشود که گام به گام زوجها را جهت جدایی، طلاق یا ناخشنودی و یا تنها زندگی کردن در زیر یک سقف میکشاند. زوجین رفتارهایی میکنند و گاتمن آنها را چهار سوارکار نامید که نوعی سرازیر شدن افراد و آمدن به سمت زوال و فروپاشی است. رفتارهای خرابکارانهای که به سمت فاجعهآمیز بودن حرکت میکنند و شامل موارد زیر است:
1ـ انتقاد
2ـ تحقیر
3ـ حالت دفاعی
4ـ دیوار بستگی (همکاری نکردن) (مانع تراشی کردن)
در انتقاد به جای این که به رفتار فرد بپردازند، شخصیت فرد را مورد حمله قرار میدهند و به طور منفی بیان میَشود. دلیل اینکه انتقاد بسیار مخربتر از شکایت است، این است که به طور منفی بیان میشود و به شخصیت و رفتار کلی فرد حمله میشود، به جای این که تنها به یک عمل یا یک رفتار فرد بپردازند. (اسچورمن ـ کروک 2001) و در اغلب دعواها بیاناتی مانند «تو همیشه و تو هرگز» شنیده میشود. (استئوبر، 2005)
باید توجه داشت زوجهایی که کیفیت ازدواج بالاتری را گزارش دادند، عقیده داشتند که رفتار منفی طرف مقابل یک دلیل موقعیتی دارد و بنا به شرایط بوده (هوجات، 1997، لوسیر و همکاران، 1993 فنیچام و برادبوری،1998)
زوجهایی که کیفیت ازدواج پایینتری را گزارش کردند، عقیده داشتند که رفتار منفی طرف مقابل کلی و ثابت است و بخشی از ترکیب شخصیتشان است که منجر به دیدگاه منفی در کیفیت ازدواج میشود. (لوسیر و همکاران، 1993، برادبوری و فنیچام، 1990)
هرگاه زوجین به انتقاد، عیبجویی و نکوهش بپردازند به دنبال آن تحقیر میآید، تحقیر مقدمهای میشود برای تضعیف روحیه هیجانی، عاطفی طرف مقابل و پایهای برای بی اعتبار کردن رابطه میشود. رفتارهای تحقیرآمیز به احساس (وجود، ظرفیت شخصیت انسان) طرف مقابل حمله میکنند. و دلیلی برای افزایش و تشدید هیجان منفی میشود. تحقیر شامل اهانت (توهین)، تمسخر و شوخی خصمانه است و وقتی که طرف مقابل احساس میکند که به شخصیتش حمله میشود، احساس میکند که باید دفاع کند. حالت تدافعی، مشاجرات را شدت میبخشد و به صورت توجیه کردن، انکار مسئولیت و شکایت کردن طرفین از یکدیگر مطرح میشود. گرچه حالت تدافعی معمولاً به معنای خرابکاری و کارشکنی عمدی در رابطه نیست ولی یکی از رفتارهای تعارضی غیرسازنده است که میتواند باعث مشاجره شود. (استئوبر، 2005)
پس همسر سعی میکند که محرکهای منفی را از طریق اجتناب و سپس دیوار سنگی خاتمه بدهد تا این که حملات کلامی و خشن ادامه نیابد. (اسچورمن ـ کروک، 2001)
و بنابراین چهارمین و آخرین سوارکار گاتمن، دیوار سنگی یا همکاری نکردن و پاسخگو نبودن است. فرد در گفتگو سعی میکند تا تعاملی انجام ندهد. پیام دیوار سنگی به همسر این است که : «من کنارهگیر هستم و هیچ مشاجرهای به مفهوم تعامل با تو انجام نمیدهم»
دیوار سنگیها خودشان را کاملاً از گفتگو کنار میکشند و از آن خودداری میکنند و کاملاً سعی میکنند در رابطه، طرف مقابل را نادیده بگیرند و گرچه ممکنست باعث شوند تا اندازهای خشم و بدخلقیشان آرام شود ولی وقتی که این عمل عادت شود و افزایش یابد، حرکت مارپیچ رو به پایین در پی آن میآید. (استئوبر، 2005). چرا که ارتباط دو نفره مثبت را نابود میکند و در نتیجه باعث سردی هیجانی میشود و کیفیت ازدواج کاهش مییابد و این امر به عدم حل مشکلات و مسائل میانجامد.
گاتمن در 1994 بیان کرد که دلیل این که چهار سوارکار آنقدر در ازدواج مهلک و قهارند و سیکل منفی ادامهدار تولید میکنند، این است که عوامل فوق به طور مقدماتی و اولیه منفی نیستند اما سیکل منفی ایجاد میکنند که ادامه دارند.
پیامدهای منفی همراه با مکالمه خصمانه زوجین همراه میشود و به صورت آزار روانشناختی در میآید (اسچورمن ـ کروک، 2001) بعد از سپری شدن مدتی از دوران عاشقانه اوایل ازدواج گرچه زوجها به اندازه آغاز زندگی زناشویی به فعالیتهای مشترک میپردازند ولی تفریحات و زمان فراغت جای خود را به تکلیف و کارهای روزمره خانهداری میدهد. کم شدن فعالیتهای لذتبخش میتواند در کاهش رضایت و خشنودی دخالت داشته باشد. (هیوستون و همکاران، 1986)
وقتی که یکی از زوجین استرس ناشی از اضافهبار نقش را تحمل میکند، مثلاً وقتی همسری استرس دارد، بهتر است طرف مقابل از او در خانه حمایت کند و مسئولیت فرزندان را بپذیرد تا او به عامل استرسش مثل مشکلات کار بپردازد. (پیرلین، 1993)
ولی زمانی که هر دو زوج استرس ناشی از اضافه بار نقش را تحمل میکند ممکنست سخت باشد که به نیازهای دیگری وقتی که استرس را تجربه میکند بپردازد. (اسچورمن ـ کروک، 2001) در این موارد توصیه میشود به رفتارهای ارتباطی سازنده بپردازند. (وود، 1995)
ارتباط زناشویی عبارتست از فرآیندی که در طی آن زن و شوهر هر چه به صورت کلامی در قالب گفتار و به صورت غیرکلامی در قالب گوش دادن، مکث، حالت چهره و ژستهای مختلف با یکدیگر به تبادل احساسات و افکار بپردازند. (احمدی، 1384)
معمولاً افرادی که با هم نزدیکی دارند برای تحت تأثیر قرار دادن یکدیگر از 6 راهبرد استفاده میکنند:
دلربایی کردن: «آنقدر از همسرم تعریف میکنم تا بالاخره خواستهام را برآورده کند» «هنگام درخواست چیزی سعی میکنم رومانتیک و دوست داشتنی باشم» «چنان جذاب و دلبر عمل میکنم که همسرم خواستهام را برآورده کند»
سکوت کردن: تا زمانی که به خواسته من عمل نکرده به او توجه نمیکنم» . «تازمانی که خواسته مرا برآورده نکرده به او جواب نمیدهم». «تازمانی که خواستهام را انجام نداده سکوت میکنم».
اعمال فشار: «همسرم را مجبور میکنم که به خواستهام عمل کند». «بر سر همسرم داد میزنم تا کاری را که میخواهم انجام دهد». «همسرم را تهدید میکنم تا خواستة مرا انجام دهد».
استدلال منطقی: «برای همسرم دلیل میآورم که چرا باید به خواستة من عمل کند». «از همسرم میپرسم که چرا به خواستة من عمل نمیکند». «برای همسرم توضیح میدهم تا خواستة مرا انجام دهد».
پرخاشگری ـ منفعلانه: «اخم میکنم تا کاری را که میخواهم انجام دهد». «قیافه میگیرم تا به خواستة من عمل کند». «تا زمانی که خواستة مرا انجام ندهد با او صحبت نمیکنم».
خود را به مریضی زدن: «خودم را بدحال نشان میدهم تا به خواستهام عمل کند» «طوی ناقص و ضعیف عمل میکنم تا به خواستهام عمل کند» «چنان متواضعانه عمل میکنم که خواستة مرا اجابت کند»
وجه مشترک همه این راهبردها این است که هیچکدام از آنها کاملاً سازگارانه نیست. زوجهایی که از این راهبردها استفاده میکردند خود را سرزنش میکردند و از دید افرادی که با آنان مصاحبه میکردند به عنوان افرادی نامتجانس، ناجور و نامناسب ارزیابی شدند. تحقیق فوق نشان داده که افراد شرکت کننده به ندرت از روش مذاکره و گفتگو برای حل اختلافات خود استفاده میکردند.
پژوهشگرانی که در مورد سبکهای ارتباطی که به مشکلات خاص بین زن و شوهر منجر میشود تحقیق میکنند به سه الگو دست یافتهاند.
انتقاد و دفاع: خودداری از اعتراف به اشتباه، امتناع از پذیرش انتقاد، جزماندیشی و انعطافناپذیری درباره عقاید، سرزنش نامتناسب همسر، ناتوانی در تعریف و تحسین دیگری.
کمرو و سلطهپذیر: کم حرفی ، ناتوانی در ابراز عقاید و نظرها، زیاد مطیع بودن، ناتوانی در ابراز احساسات، بسیار آرام و آهسته حرف زدن.
مسلط و کنترل کننده: زیاد حرف زدن زیاد سؤال کردن، قطع صحبت همسر، عوض کردن موضوع در جریان گفتگو، بسیار بلند صحبت کردن.
با این که همه این سبکهای ارتباطی زناشویی را مختل میکند اما سبکی که با بیشترین ناراحتی و اخلال در روابط زناشویی همراه است سبک انتقاد و دفاع است.
بنابراین گفتگوی سازنده مستلزم آن است که مسئولیت حل تعارض بر عهده گرفته شود و باید به این منظور باشد که هر دو طرف سود ببرند. (باس و همکاران، 1987)
یکی از مهارتهای مقابلهای که در تمامی روابط نزدیک مفید است، توانایی چشم پوشی کردن از کارهای ناخوشایند طرف مقابل است. وقتی افرادر قضاوت نسبت به دیگران خوشبین باشند، بخشیدن کارهای ناخوشایند آنها برایشان راحتتر خواهد بود.
ارزش خوشبین بودن در قضاوت در تحقیقی که در واکنشزوجهای سازگاری و ناسازگاری نسبت به رفتارهای مثبت و منفی همسران خود را مقایسه میکرد، نشان داده شده است.
چون زوجهای سازگار به اعمال مثبت همسران خود ارج مینهادند راحت میتوانستند اعمال منفی آنها را تحمل کنند. در مقابل زوجهای ناسازگار بیشتر به موارد منفی فکر میکردند و زمان زیادی را صرف توجه به جنبههای ناخوشایند همسران خود میکردند و در درک ویژگیهای جبران کننده و مثبت آنان مشکل داشتند این مطالعات نشان داد، افرادی که دارای روابط خوب هستند میدانند که چگونه به نکات مثبت طرف مقابل خود ارج نهند. (برادبوری، فینچام و بیچ، 2000)
به خصوص در روابط آغازین، طرفین بایستی وقت بگذارند و انرژی صرف کنند. فراوانی ارتباطات و گفتگوها و انجام رفتارهای خرسند کننده مثل گفتن کلمه زندگی موفق «متشکرم» و شود کلماتی مثل «لطفاً خواهش میکنم» و انجام رفتارهای توافقی، باعث تغییرات روزمره در طرفین و نهایتاً احساس و درک کیفیت ازدواج میشود.
بنابراین تلاش درجهت حفظ روابط از طریق فعالیتها و کلمات مثبت و تقسیم وظایف و فعالیتها، تأیید میشود. (اسچورمن ـ کروک، 2001)
در واقع زوجها در صورت برقرار کردن ارتباط مؤثر و نشان دادن رفتارها و واکنشهای مثبت، رضایتمندی را افزایش میدهند. واکنشهای مثبت معمولاً شامل انجام فعالیتهایی است که باعث سرزندگی، شادابی، هیجان و جذابیت و جالب بودن روابط میشود. (کاناری و استافورد، 1994) از جمله نشان دادن احساسات، شوخی، سورپرایز و یا شادی و مسرت. (استئوبر، 2005)
در حقیقت یک رابطه زناشویی سالم در گرو حمایت هر دو طرف است که به یکدیگر آرامش میدهند. خوشی واقعی که از رابطه صمیمی و متعهد ویژه زناشویی حاصل میگردد، موقعیتی است که اوقات خوشی را با هم داشته، صحبت کنند و یکدیگر را عزیز بدارند. این موقعیت را همزمان که طرف دیگر نیاز دارد باید برایش ایجاد کرد. (گری، ترجمه قراچهداغی، 1386)
به علاوه یک شاخص روشن از واکنش مثبت به همسر رفتاری است که اعتبار نامیده میشود. (گاتمن، 1994)
گاتمن اعتبار را به عنوان «پذیرش و صداقت به دیدگاههای طرف مقابل و احترام متقابل گذاشتن به یکدیگر حتی در صورتی که دیدگاهها مخالف هم باشند» تعریف کرده است.
اعتبار از طریق رفتارهایی مثل توجه چشمی در مکالمات (گاتمن، 1994) بیان مجدد و کامل کردن جملات همدیگر تعریف میشود. اینکه در هنگام نیاز در دسترس همدیگر باشند. خصوصاً وقتی که یکی از طرفین غمگین است ضمناً سهیم کردن همسر در عمیقترین احساسات خود و زنده نگه داشتن صمیمیت (برک، ترجمه سید محمدی، 1385) ضمناً زن و شوهر بایستی به بیان صریح احساسات خود بپردازند.
یک بررسی روی زوجهای متأهل نشان داد که پاسخ دهندگان زمانی که همسرانشان احساس نارضایتی خود را به شیوهای محتاطانه و با استفاده از عباراتی زیر بیان میکنند، احتمال پاسخ منفی و خصمانه از جانب آنها بیشتر است.
«شما من را ناراحت میکنید»
«شما من را مأیوس میکنید»
« شما من را عصبانی میکنید»
« شما من را اذیت میکنید»
پاسخ دهندگان گزارش کردهاند اگر همسرانشان احساس نارضایتی خود را به شیوهای جرأتمندانه و با استفاده از عبارات زیر بیان کنند، احتمال همدلی و برخورد آشتی جویانه از جانب آنها بیشتر است:
« من ناراحتم»
« من مأیوسم»
«من عصبانیم»
«من رنجیدهام» (باس و همکاران، 1987)
رفتارهای ارتباطی سازنده شامل گفتگوهای دو نفری و نه پرخاشگرانه است.
اشتیاق و رغبت در گفتگو بستگی به درک گفتگوهای درونی، عقاید خود و همسر دارد واینکه رابطه دو نفره (عضویت دوتایی) ایجاد شود و ادامه یابد. اگر زوجها گفتگوهای مستقیم و سازگارانه داشته باشند بهترین برآیند کیفیت ازدواج را دارند و نتایج بهتری را تجربه میکنند و قادر میشوند، درک احساس موفقیت تسلط بر مشکلات را به یاری هم و در حالیکه در یک تیم قرار گرفتهاند را داشته باشند.
چنین گفتگوهایی، مثبت یا منفی میتواند در کیفیت ازدواج مؤثر باشد. (اسچورمن ـ کروک، 2001)
دوناتل و دیویس (2000) هاروی و پاول (1999)؛ هوروتیز وهمکاران، (1997)، جدول مراقبتی زیر را توصیه کردند:
جدول راهبردهایی جهت زنده نگه داشتن همسری رومانتیک
توصیهشرحبرای ارتباط خود وقت صرف کنیدبرای تقویت کردن رابطه رضایتبخش و احساس «عاشق بودن» مواقعی را برای با هم بودن در فعالیتهای لذت بخش تعیین کنید.به همسر خود بگویید که دوستش داریدمحبت و علاقه خود را ابراز کنید، از جمله این که در مواقع مناسب از کلمات قدرتمند «دوستت دارم» استفاده کنید. این پیامدها، ادراک تعهد را افزایش میدهند وهمسر را ترغیب میکند، با مهربانی پاسخ دهد.به هنگام نیاز در دسترس همسرتان باشیدهمسرتان را حمایت عاطفی کنید و وقتی که اندوهگین است، وقت خود را صرف او کنید.در صورت بروز مشکلات به طور سودمند و مثبت رابطه برقرار کنید.وقتی که خود یا همسرتان ناخوشنودید روشهایی را برای غلبه به مشکلات پیشنهاد کنید واز همسرتان بخواهید در برگزیدن و اجرا کردن اعمال خاص تشریک مساعی کنید. از 4 دشمن رابطه رضایتبخش پرهیز کنید: انتقاد، تحقیر، حالت دفاعی، دیوار سنگی.به جنبههای مهم زندگی همسرتان علاقه نشان دهید.در مورد کار، دوستان، خانواده و سرگرمیهای همسرتان سوال کنید و از تواناییهای خاص او قدردانی کنید. با انجام این کار، احساس با ارزش بودن را به همسرتان ببخشید.با همسرتان درد و دل کنید.همسرتان را در عمیقترین احساسات خود سهیم کنید و صمیمیت را زنده نگه دارید.
(برک، ترجمه سیدمحمدی، 1385)
هفت نوع رفتار مثبت
نیازهای اصلی عاطفی، طرز رفتار اصولی برای ارائه مهر و محبت، دوست داشتن واقعی وعاطفی در رابطه زناشویی هفت نوع هستند که عبارتند از: عشق، مراقبت، ادراک، احترام، ستایش، پذیرش واعتماد.
زمانی که شخص احساس میکند که از نظر عاطفی تأمین میباشد از تمام این هفت نوع نیازهای اصلی به اندازه و درجات مختلف در وجودش قرار دارند. احساسات عاطفی مثبت مانند رضایت کامل،صلح، شادی، مهربانی، خشنودی، هیجان و وفاداری هر زمان که قادر به تأمین نیازهای عاطفی اصلی خود باشیم، خود به خود ایجاد میشوند. (گری، ترجمه قراچهداغی، 1386)
1- نیاز همگانی به عشق: وقتی فردی عاشق میشود، دلبستگی عاطفی به شخص دیگری پیدا میکند. این فرآیند میتواند سریع یا تدریجی صورت گیرد. طبق نظر استرنبرگ(1991) عاشق ماندن بستگی به این دارد که فرد تصمیم بگیرد، کسی را دوست داشته باشد و مایل به صرف وقت و انرژی لازم برای تداوم این رابطه باشد. از نظر استرنبرگ، عشق کامل سه مؤلفه اصلی دارد:
احساس تند، صمیمت و تعهد؛ احساس جنبه جسمی و عاطفی عشق است. صمیمیت با احساس نزدیکی عاطفی، ارتباط و تعهد رابطه دارد و مهارتی است که فرد برای رسیدن به عشق واقعی باید یاد بگیرد . تعهد دراز مدت یکی از ویژگیهای صمیمیت صادقانه محسوب میشود. تعهد عبارت از تصمیم و در نتیجه فعالیتی شناختی است که تفاوتها و مشکلات موجود باید به گونهای حل شود که رضایت طرفین را همراه داشته باشد و صرف زمان و انرژی لازم برای کسب مهارتهای حل مسئله است.
استرنبرگ میگوید، افراد برای این که خود را به هدف عشق کامل متعهد کنند باید موانع و چالشهایی را که لازم است بر آنها غلبه کنند، بشناسند. افراد سلیقهها، باورها و عادات متفاوتی دارند و باید برای کنار آمدن با این تفاوتها مهارتهای حل مسئله را یاد بگیرند و یکی از اولین چیزهایی که باید یاد بگیرند، چگونگی شناسایی مشکل است. نقطه شروع مناسب شاید شناسایی مقولهای باشد که مشکل در آن قرار دارد. برای مثال آیا تعارض مربوط به پول، اداره خانه، ترجیحات جنسی، دوستان، مذهب یا عقاید سیاسی است؟
شناسایی مقولهای که مشکل در آن قرار دارد. به تعریف مسئله کمک میکند. اگر دو نفر بر سر مسئلهای توافق نداشته باشند، هیچ تلاشی به راه حل نمیرسد. شناسایی مسئله کمک میکند تا مسئله، محور بحث باشد و افراد از بحثهای بیمورد اجتناب کنند؛ گاهی اوقات مهم است که از دیگران یاری بجوییم. وقتی افراد یاد بگیرند بر مسئله متمرکز شوند و آن را مشکلی دو جانبه ببینند، کمتر احتمال دارد یکدیگر را سرزنش کنند.
استرنبرگ میگوید: افرادی که تصمیم بگیرند به عشق کامل برسند باید یاد بگیرند، در روابطشان ـ تلهها را آن چه او شرارتهای عشق مینامد ـ شناسایی کنند استرنبرگ 10 تله یا ماسک را مشخص کرده است: کنترل کننده، نقش بازی کن، زاهد فریبکار، به تعویق انداز، اجتناب کننده متعارض، بله گو، متخصص، سوءاستفاده چی، وانمود کن، سرزنشگر.
افرادی که آرزو دارند به عشق کامل دست یابد، باید بپذیرند که هیچ رابطهای بی عیب و نقص نیست از آنجایی که افراد تغییر میکنند، باید یاد بگیریم تا این تغییر را بپذیریم و از آن جایی که افراد اشتباه میکنند، باید یاد بگیریم که ببخشم در تحلیل نهایی، فرد باید موانع را به صورت چالش ببیند و نسبت به آینده خوشبین باشد. (فرانکن ـ ترجمه شمس اسفندآبادی، محمودی، امامیپور)
پژوهشهای بسیاری مؤید این نکته است که هر قدر انتظارات زن و مرد از خود، همسر و زندگی زناشویی واقعبینانهتر باشد، رضایتمندی زناشویی بیشتری را موجب میشود. (نوابینژاد، 1377)
بخش سوم: سوابق و پیشینه تحقیقاتی
الف) سوابق در خارج
ماركمن و همكارانش(1990؛به نقل از اولياء، 1385) نتيجه گرفتند كه هر چه مدت برنامه آموزش غني سازي ازدواج طولاني تر و تأكيد آن بر شكل دهي مهارت ها بيشتر باشد، تأثير مثبت آن آموزش ها بر زوجين و رضايتمندي آنها از زندگي بيشتر و پايدار تر خواهد بود.
گارلند(1981؛ به نقل از مرادي و همكاران، 1387) اثر بخشي آموزش مهارتهاي گوش دادن فعال را مورد ارزيابي قرار داد. زوج هايي كه در زمينه اين مهارت ها آموزش ديده بودند، در ادراكاتشان از نگرش ها و احساسات همسر به طور معني داري دقيق تر بودند.
كاسكو و همكارانش(1994؛ به نقل از اولياء، 1385) در آموزش غني سازي ازدواج به بررسي عوامل متمايز كننده ازدواج هاي موفق و ناموفق بر روي 95 زوج سوئدي پرداختند، در اين تحقيق مردان رضايتمندي زناشويي بيشتري نسبت به زنان نشان دادند و مشخص شد كه ميزان رضايتمندي زناشويي زنان بستگي به ميزان رضايتمندي مردان دارد.
يافته هاي پژوهش گريف و مالهرب (2001) نشان دهنده آن بود كه رابطه اي مثبت و معني دار ميان تجربه صميميت و رضايت زناشويي وجود دارد و با در نظر گرفتن عامل جنسيت نتايج حاكي از آن بود كه تفاوت معناداري ميان تجربه صميميت مردان و زنان وجود دارد به طوري كه، مردان كمتر از زنان از صميميت جنسي و تفريحي تجربه شده در رابطه شان راضي هستند. در زنان تفاوت بيشتري ميان تجربه صميميت اجتماعي و جنسي كه خواهان آن هستند وجود دارد.
يك مطالعه ي فرهنگي در پاكستان براي بررسي رضايت زناشويي زنان توسط كوآدير و همكاران (2005)، نشان داد كه مغاير با عقايد فرهنگي مرتبط با ازدواج، اكثر زنان نياز به راضي بودن از رابطه زناشويي را بيان كردند. هر چند ترس از صدمه يا آزار توسط همسران براي بسياري از زنان پاكستاني مانع ابراز آزادانه عقايدشان بود، اما اكثر آنها ازدواج را به عنوان يك تعهد اخلاقي و خانوادگي مورد نيازشان مي ديدند.
لسلي ولانگر(2005)، در مطالعه خود با ارتباط بين همفكري و رضايت زناشويي همسران پرداختند. در نتيجه کار خود ارتباط مثبت و منفي داري بين همفكري و رضايت زناشويي رسيدند ودر نتيجه مفهوم همفكري به خوشحالي در بهزيستي ذهني و بهتر شدن ارتباط زناشويي منجر شد.
كورت و دوران(2005؛ به نقل از نجاريان پور، 1391) مهارت هاي عاطفي نقش مهمي در افزايش رضايت زناشويي دارد.
كرادوك(2007)، بر روي مقوله هاي مؤثر در رضايت زناشويي تحقيق كرده است و به اين نتيجه رسيده است كه زوجيني كه انعطاف پذيري، سازگاري و همبستگي بيشتري داشته اند از رضايت زناشويي بيشتري برخوردار بوده اند. همچنين يك همبستگي مثبت را بين رضايت زناشويي و مؤلفه هاي همسويي در اوقات فراغت، همگرايي و مسائل مربوط به فرزندان، ازدواج، خانواده و دوستان بدست آورده اند.
فام(2007) رابطه ميان ابراز احساسات در تعاملات زوجين و كيفيت ازدواج و پايداري آن را مورد بررسي قرار داد. محور مركزي ابراز احساسات در تعاملات زوجين با يافته هاي ساده توسط چند داور رتبه دهنده مشخص شد. داوران با ارائه 47 مبحث ازدواج، علاوه بر 15توصيف احساساتي ، به كار خود مشغول شدند كه از آن ميان چهار احساس نسبت به ديگر احساسات پيشي داشت. خصومت، پريشاني، همدلي و مهرباني. اين چهار احساس بصورت همزمان نسبت به رضايت زناشويي علاوه بر پايداري 5 ساله ازدواج همراه شد.
كوروكاف(2008؛ به نقل از ستاري، 1387) در بررسي رضايت زناشويي زنان دريافت كه رضايت زناشويي در طول سالهاي مياني ازدواج زمانيكه بچه ها خانه را ترك مي كنند، افزايش مي يابد، زيرا در اين زمان افراد تازه شروع به لذت بردن از شوهرانشان مي كنند. سرمايه گذاري روي ازدواج (از نظر وقت، انرژي و علاقه به همسر) با رضايت زناشويي بالاتر و نيز بهزيستي مرتبط بود.
يلزما و مار (2002) در بررسي تفاوت زوجين بر ابراز هيجانات شان و تأثيرش بر رضايت زناشويي دريافتند وقتي يكي از زوجين در بيان هيجاناتش مشكل دارد، هر دو رضايت زناشويي پايين تري را تجربه مي كنند. اين تأثير براي زنان بيشتر در شناسايي هيجانات و براي شوهران بيشتر در توصيف هيجانات نشان داده شد.
برادباري و فينچام(2000) در پژوهش هاي مختلف، عوامل مؤثر بر سازگاري و ناسازگاري زوجين را مورد بررسي قرار داد و بر اين اساس عوامل گوناگوني به عنوان عوامل مؤثر بر سازگاري زناشويي شناسايي شده اند كه از بين آنها مي توان به اين عوامل اشاره نمود:عوامل زمينه اي_فردي از قبيل خانواده اصلي (وضيت ازدواج والدين، وضعيت بهداشت رواني والدين، وضعيت كاركرد خانواده پدري)، عوامل اجتماعي_فرهنگي (ميزان حمايت والدين، سن ازدواج، آموزش و تحصيلات، شغل و درآمد،طبقه و گروه اجتماعي نوع جامعه)، وضعيت فعلي زندگي (حمايت دوستان، فشارهاي دروني و بيروني)، ويژگي هاي فردي (سلامت عاطفي، ويژگي هاي شخصيتي، مهارت هاي بين فردي، انطباق با آداب و رسوم، سلامت جسماني)، عوامل ارتباطي_دوجانبه اي از قبيل همگني (همساني در مذهب، همساني در نژاد، همساني در وضعيت اجتماعي_اقتصادي، همساني در سن، همساني در هوش، همساني در تحصلات، همساني در ويژگي هاي كلي شخصيتي)، فرايند هاي بين فردي (درجه و ميزان شناخت همديگر، مدت نامزدي و ازدواج، روابط قبل از ازدواج، حاملگي و تولد كودك، مهارت هاي ارتباطي).
ماد(2000؛ به نقل از ستاري،1387)، اثر آموزش مهارت هاي ارتباطي را بر افزايش سازگاري 8 زوج مورد بررسي قرار داد. نتايج پژوهش وي نشان داد آموزش باعث افزايش سازگاري زوجي گروه آزمايش شده است.
دهل و ويس(2002)، نقش اضطراب را بر روي سازگاري زناشويي مورد مطالعه قرار دادند. يافته ها حاكي از آن بود كه فقط اضطراب مردان باعث كاهش سازگاري زناشويي مي شود. آنها اين موضوع را به اين صورت توجيه كردند كه مردان در مقايسه با زنان در موقعيت هاي هيجاني به خصوص تعارضات زناشويي بيشتر واكنشي هستند. تفاوت برخورد مردان در موقعيت هاي اضطراب آور،نسبت به زنان باعث بروز اين نتيجه مي شود.
ب) سوابق در داخل
پژوهش فرقاني(1382) بر روي 30 زوج كه تحت آموزش شناختي_رفتاري قرار گرفته بودند، نشان داد كه آموزش شناختي_رفتاري باعث افزايشرضايت زناشويي مي شود، ولي تفاوت معناداري بر حسب جنسيت ايجاد نكرد.
صياد پور(1383) در پژوهش خود تحت عنوان ازدواج موفق، به بررسي عوامل مؤثر بر افزايش رضايت زناشويي پرداخت. نتايج نشان داد كه جنسيت،سالهاي مشترك،سن همسرو اختلاف سني با همسر، بر ميزان رضايت از زندگي زناشويي مؤثرند، اما عواملي چون درآمد خانواده و شيوه آشنايي،بر ميزان رضايت افراد از ازدواج تأثير نمي گذارند.
قرابانعلي پور(1383) در بررسي اثر بخشي رويكرد زوج درماني تغيير سبك زندگي بر افزايش رضايت زناشويي زوج ها،دو گروه گواه و آزمايش هر يك متشكل از 18 زوج كه در آن گروه آزمايش،هشت جلسه مداخله درماني به شيوه تغيير سبك زندگي در يافت كرد را از لحاظ ميزان رضايت زناشويي مقايسه كرد و گزارش نمود كه رضايت زناشويي زنان و مردان گروه آزمايش نسبت به زنان و مردان گروه كنترل در مرحله پس آزمون و پي گيري افزايش يافته است.
اماني، يونسي و طالقاني(1384) در تحقيقي تحت عنوان تأثير درمان هاي گروهي از جمله آموزش مهارت هاي زندگي بر رضايتمندي زناشويي در زنان به اين نتيجه رسيدند كه زنان شركت كننده در گروه آزمايش بعد از ده جلسه آموزش گروهي، باعث افرزايش رضايتمندي زناشويي،كاهش افسردگي زنان داراي مشكلات زناشويي، ايجاد نگرش هاي واقع گرايانه در حل تعارضات و افزايش كيفيت رابطه رواني_عاطفي زناشويي زنان شركت كننده در مقايسه با زنان گروه گواه بود.
نظري و نوابي نژاد(1384) در پژوهش خود با عنوان بررسي تأثير برنامه بهبود بخشي ارتباط بر رضايت زناشويي زوجين هر دو شاغل به اين نتيجه رسيدند كه برنامه بهبود بخشي ارتباط به طور معني داري رضايت زناشويي كلي و همه ابعاد آن بهبود بخشيده است.
افخمي(1385) در بررسي تأثير آموزش بخشودگي بر رضايتمندي زناشويي زوجين دريافت آموزش بخشودگي بر رضايت زناشويي زوجين تأثير داشته است.
بهرامي(1385؛به نقل از اولياء)، به بررسي عوامل مؤثر بر رضايت زناشويي در زنان و همسرانشان در شهر اصفهان پرداخت.نتايج پژوهش او نشان داد كه بيشترين ميزان در مقوله هاي شغلي،فرهنگي و اقتصادي مي باشد. همچنين در مجموع، ميزان رضايتمندي مردان از زندگي مشترك بيشتر از زنان است.
منابع و مآخذ
اباذري،يوسف ، حسن چاووشيان. 1391، از طبقه اجتماعي تا سبك زندگي ، رويكردهاي نوين در تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي- فصلنامه علوم اجتماعي ، شماره 20، ص :27-3.
احمدی ، ادریس (1389) بررسی جامعهشناختي عوامل مؤثر (طبقه، دين و رسانه) بر سبك زندگي ( مطالعه موردي شهر سنندج) ، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی ، دانشکده اقتصاد و علوم اجتماعی، دانشگاه بوعلی سینا ، همدان.
احمدي، خطیب. (1392). بررسي عوامل مؤثر بر سازگاري زوجين و مقايسه دو روش مداخله اي تغيير شيوه زندگي و حل مشكل خانوادگي بر كاهش ناسازگاري زناشويي. پايان نامه دكتري رشته مشاوره خانواده. دانشگاه علامه طباطبايي.
احمدي، خطیب؛ فتحي آشتياني، عماد؛ اعتمادي، احمد (1393). بررسي تأثير روش مهارت هاي حل مشكل خانوادگي بر كاهش ناسازگاري زوجين. فصلنامه روان شناسي.4،32،389 -403.
ارنبرگ، اندرو ،پاتريك ، باروايز (1388) ، تلويزيون و مخاطبان آن ،ترجمه :فرهاد رادپور . تهران :مركز مطالعات و سنجش برنامه اي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ،.
آزاد، حسین. نصیب البکاء، اعظم (1390). مقایسه ویژگی های فردی و شخصیتی در زوج های سازگار و ناسازگار شهر تهران. دانش و پژوهش دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان، علوم تربیتی و روان شناسی، شماره هفتم. ص 41.
استونز ، رابینر . 1391، متفكران جامعه شناسي ،ترجمه مهرداد مير دامادي، نشر مركز.
استيونسون، نيك ، بودريار ، كولاك . پسا مدرنيته ، ارتباطات و مبادله نمادين . ترجمه : پيام يزدان جو ، رسانه ، فصلنامه مطالعاتي و تحقيقاتي وسايل ارتباط جمعي ، سال پانزدهم ، شماره 1 ، بهار ، شماره پياپي 57 ، ص 244-197 .،1383 .
اسدي ، علي. 1391، افكار عمومي و ارتباطات ،انتشارات سروش .
اسلامي نسب، علی. (1393). روان شناسي سازگاري. تهران: نشر بنياد.
افخمي، ارزو (1385). بررسي تأثير آمزش بخشودگي بر سازگاري، رضايت زناشويي و كاهش تعارضات بين زوجين مراجعه كننده به مراكز مشاوره شهر يزد. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
اماني، حسین؛ يونسي، علی؛ طالقاني، محمد. (1384). تأثير درمان هاي گروهي آموزش مهارت هاي زندگي بر رضايتمندي زناشويي در زنان. مجموعه مقالات تخستين كنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران. تهران: دانشگاه شهيد بهشتي.
امیدوار ، فرشته (1389) سبک زندگی و طبقه اجتماعی ، نشریه نامه انجمن ، سال دوم شماره 14.امیری حیدری ، اسما (1390) بررسی رابطه بين هويت شخصي و سبک زندگي در بين زنان 45-18 ساله شهر کرمان ، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی عمومی ، دانشکده ادبيات و علوم انساني - دانشگاه شهيد باهنر کرمان.
اميني سولاري، فرهاد. (1389). اثربخشي روايت درماني به شيوه ي زوجي بر رضايت زناشويي زوجين شهر اصفهان. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره،گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
اولياء، ناصر. (1385). بررسي تأثير آموزش غني سازي زندگي زناشويي بر افزايش رضايتمندي زوجين. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده. دانشگاه اصفهان.
اون، بوداد. (1383). جنسیت و روان شناسی اجتماعی. ترجمه حبیب احمدی و بیتا شایق، شيراز: نويد شيراز.
باكاك، رابرت . 1391،مصرف، ترجمه: خسرو صبري، انتشارات شيرازه .
بخشی پور ، باب الله ، اسدی ، مسعود ، کیانی ، اسدالله ، شیرعلی پور ، اصغر واحمد دوست ، حسین (1391)رابطه عملکرد خانواده با تعارضات زناشویی زوج های در استانه طلاق ، دانش و پژوهش در روان شناسی کاربردی ، سال سیزدهم ، شماره 2 صص10-19.
برازنده، هاجر؛ صاحبي، علی ؛ يزدي، امیر حسین؛ اميري، محمد (1385). رابطه معيارهاي ارتباطي با سازگاري زناشويي. فصلنامه روان شناسي ايراني. 2، 8، 330-319.
بشريه، حسين . 1389، نظريه هاي فرهنگ در قرن بيستم، تهران :موسسه فرهنگي آينده پويان
بك، اوبوتا (1383). عشق هرگز كافي نيست. ترجمه قراچه داغي، تهران : ذهن آويز. (1921).
بهارلو، غدیر علی. (1389). بررسي رابطه ي بين عملكرد ازدواج با سازگاري زناشويي و مقايسه آنها در بين اقوام فارس، بختياري و كرد. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره، گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان.
بهرامي، بهرام. (1390). مقايسه اثربخشي دو شيوه روان درماني گروهي با شيوه هاي تحليل درماني و شناختي بر روي ناسازگاري زوجين. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره،گرايش خانواده، دانشگاه علامه طباطبايي.
بورديو، پير ،1389،تكوين تاريخي زيبا شناسي ناب ،ترجمه:مراد فرهاد پور، فصلنامه ارغنون، شماره ،17 پورافكاري، ناصر .(1393). فرهنگ جامع روانشناسي- روانپزشكي، انگليسي- فارسي: حاوي بيش از 2000 واژه و اصطلاح. تهران: نشر فرهنگ معاصر.
تبريزي، مصطفی. (1392). اثربخشي رويكرد زوج درماني شناختي بك و كتاب درماني و خانواده درماني تلفيقي بر افزايش رضايت زناشويي. پايان نامه دكتري. دانشگاه علامه طباطبايي.
ثنايي، باقر. (1387). مقياس هاي سنجش خانواده و ازدواج. تهران: بعثت.
جلالي، دلیله؛ جلالوند. لادن. (1390). بررسي تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر سازگاري زناشويي زوج ها. دومين كنگره سراسري آسيب شناسي خانواده در ايران، دانشگاه شهيد بهشتي.
حاج ابول زاده، نامور. (1391). بررسي تأثير آموزش مهارت هاي ارتباطي با رويكرد شناختي- رفتاري بر ميزان سازگاري زناشويي زوجين ساكن شهرستان كرج. پايان نامه كارشناسي ارشد. دانشگاه الزهرا.
حسيني، سید سعید (1390). نظريه ها وفنون خانواده درماني. تهران: رشد.
حسینی، سید سعید (1391).کتاب زن، تهران: انتشارات امیرکبیر.
خسروي، زهره.(1392). مباني روان شناختي جنسيت، تهران: وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، دفتر برنامه ريزي اجنماعي و مطالعات فرهنگي.
خمسه، امیر علی ، حسينيان، سیمین. (1387). بررسي تفاوت هاي جنسيتي بين ابعاد مختلف صميميت در دانشجويان متأهل. فصلنامه مطالعات زنان، 1، 35-52.
خمسه، امیر علی (1386). بررسی نقش عوامل فرهنگی- اجتماعی بر طرحواره های نقش جنسیتی در دو گروه قومی از دانشجویان در ایران. فصلنامه مطالعات روانشناختی، 2 (3)، ص 146-129.
خمسه، امیر علی (1392). آموزش قبل از ازدواج. دانشگاه الزهرا (س) تهران: پژوهشكده زنان.
دياريان محمد رضا (1391). بررسي رابطه علاقه اجتماعي، دينداري، ويژگي هاي شخصيتي و عوامل دموگرافيك با كيفيت رابطه زناشويي و ارائه مدل معادله ساختاري پيش بيني كيفيت رابطه زناشويي. پايان نامه دكتري رشته مشاوره،گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان.
راودراد، دوراده، نایبی، هوشنگ. (1386). تحلیل جنسیت نقش های مورد انتظار و کار بست زنان . مجله ی پژوهش زنان، 17، ص 57-27.
رايت، ن. (1386). در مغز مردان چه مي گذرد. مترجمان: شمس الدين حسيني و الهام آرام. تهران: نسل نو انديش. (2004).
روژه، پ. (1392). روان شناسی اختلافی زن و مرد،ترجمه حسین سروری، انتشارات جانزاده.
زمانپور، صادق. (1390).بررسي رابطه ي رضايت زناشويي مادر با سازگاري اجتماعي و پيشرفت تحصيلي دانش آموزان دختر پايه ي پنجم شهر تهران. پايان نامه كارشناسي ارشد روان شناسي تربيتي. دانشگاه تربيت معلم.
ستاري، فرهاد؛ فاتحي زاده، معین (1387). بررسي تأثير آموزش علاقه اجتماعي بر سازگاري و رضايت زناشويي زوجين شهرستان نجف آباد. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان.
سيف، علی اکبر. (1388). تئوري رشد خانواده، تهران: انتشارات دانشگاه الزهرا.
شاپينگتون، ادوارد (1384). بهداشت رواني. ترجمه حميدرضا حسين شاهي براوتي. تهران: انتشارات روان.
شاکریان، علی اکبر. (1390). نقش ابعاد شخصیت و جنسیت در پیش بینی سازگاری زناشویی. دو ماهنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، 16، 1، 22-16.
شاملو، سعید. (1390). آسيب رواني. چاپ سوم. تهران: انتشارات رشد.
شيرمحمدي، فرهاد. (1391). تأثير آموزش تصويرسازي ارتباطي بر رضايت زناشويي و بهزيستي ذهني زوجين مراجعه كننده مراكز مشاوره و فرهنگسرا شهر اصفهان در سال 90-91. پايان نامه كارشناسي ارشد گرايش راهنمايي و مشاوره. دانشگاه آزاد اسلامي خميني شهر.
صياد پور، زهرا. (1383). ازدواج موفق: بررسي رضايت از ازدواج در دانشويان. روان شناسي ايراني. 1 (2)، 157-145.
عبدي فرد، سعید. (1393). بررسي رابطه حمايت اجتماعي و منبع كنترل دروني با سازگاري در دانشجويان. پايان نامه كارشناسي ارشد روان شناسي باليني، دانشگاه آزاد رودهن.
عرب بافراني، حسین. (1391). مقايسه اثربخشي آموزش معنويت و آموزش برنامه ريزي عصبي كلامي بر سازگاري زناشويي زوجين مراجعه كننده به مراكز مشاوره شهرستان اصفهان. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره،گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان،دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
عريضي، حسن؛ فراهاني، حسین. (1386). روش هاي كاربردي پژوهش در روان شناسي باليني و مشاوره، تهران: نشر دانژه.
عريضي، حسین؛ بهادران، پدرام (1386). رابطه بين رفتارهاي تحكم آميز معلمان زن و مرد مدارس ابتدايي با ميزان مقبوليت آنان در ارزشيابي مديران، مجله ي پژوهش زنان،3، ص 82-63.
عليمحمدي، حمید. (1389). بررسي رابطه بين نقش هاي جنسيتي و سازگاري زناشويي دانشجويان متأهل تهراني، پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه الزهرا.
فاضلي، محمد. (1392 )مصرف و سبك زندگي ، انتشارات صبح صادق.
فراست، زهره. (1391). بررسي و مقايسه منبع كنترل و رضايت زناشويي در بين زنان شاغل و خانه دار شهر تهران. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره. دانشگاه تربيت معلم تهران.
فرقاني،راحله . (1392). بررسي اثربخشي آموزش گروهي شناختي – رفتاري بر رضايت زناشويي زوجين شهرستان شهركرد. پايان نامه كارشناسي ارشد روان شناسي باليني، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
فلاح جوشقانی ، راحله (1389) بررسی اثربخشي آموزش معنويت به شيوه گروهي بر افزايش اميد ، رضايت از زندگي و شادکامي در زنان مبتلا به سرطان پستان تحت پوشش مرکز تحقيقات سرطان ، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی تربیتی ، دانشکده روانشناسي و علوم تربيتي - دانشگاه علامه طباطبايي تهران.
قربانعلي پور، محمد. (1383). بررسي اثربخشي رويكرد زوج درماني تغيير سبك زندگي بر افزايش رضايت زناشويي زوجين ساكن شهر اصفهان. پايان نامه كارشناسي ارشد مشاوره خانواده. دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
قريشيان، منصور. (1388). اثربخشي بازآموزي سبك اسنادي بر رضايت زناشويي و هوش هيجاني زوجين. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته روان شناسي باليني، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
قندهاري علويجه، سهیلا. (1388). بررسي كليشه هاي جنسيتي و اثر آن بر انتظار افراد از خودابرازي در موقعيت هاي خانه،كار و ورزش. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته روان شناسي گرايش عمومي. دانشگاه اصفهان.
كاوه فارساني، ذکریا. (1391). تأثير آموزش مهارت هاي زندگي بر سازگاري و رضايت زناشويي زنان متأهل روستايي شهرستان فارسان. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره،گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
كوزر، لوئيس، 1386، زندگي و انديشه بزرگان جامعه شناختي،ترجمه :محسن ثلاثي ، نشرعلمي
کالات، جانگ. (1388).روان شناسی فیزیولوژیک،ترجمه يحيي سيد محمدي، تهران: انتشارات روان. (2007).
کریمی، مروارید. (1386). ازدواج و سازگاری زناشویی. مشاوره مدرسه، دوره ی دوم، شماره 4. ص 21-20.
گاتمن، جان. (1388). انتخاب با شماست، ازدواج خوب، ازدواج بد. ترجمه مهدي قراچه داغي، تهران: نشر رايين. (1942).
گروسی، سعید. (1387). بررسی ساختار قدرت در خانواده های شهرستان کرمان، فصلنامه ی مطالعات زنان، 17، ص 25-7.
گري، جان. (1390). مردان مريخي،زنان ونوسي، راهنماي بهبود روابط و ارضاي نيازهاي زناشويي. ترجمه سيد رضا نيازي،قم:انتشارات نجبا.
گشنیزجانی ، کامران (1390) گونه شناسي سبك هاي زندگي در ميان دانشجويان:مطالعه موردي در دانشگاه تهران ، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی دانشکده ادبيات و علوم انساني - دانشگاه اصفهان .
گيدنز، آنتوني. 1388،تجدد و تشخص در جامعه جديد ،ترجمه : ناصر موفقيان ، نشر ني.
مجد، مهدی. (1391). انسان در دو جلوه: روان شناسي زن و مرد، تهران: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي مكيال.
مرادي اورگاني، علی. (1391). رابطه بين طرحواره هاي جنسي با رضايت جنسي و سازگاري زناشويي در فرهنگيان متأهل شهر فلاورجان. پايان نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره، دانشگاه اصفهان، دانشكده علوم تربيتي و روان شناسي.
مرادي، زهرا؛ شفيع آبادي، عبدالله؛ سوداني، منصور. (1387). اثربخشي آموزش ارتباط مؤثر بر رضايت زناشويي در مادران دانش آموزان مقطع ابتدايي شهرستان خرم آباد. پژوهشنامه تربيتي دانشگاه آزاد اسلامي بجنورد. 5، 17، 114-97.
مستقيمي، مهديه سادات. (1387). تحليل فلسفي از رابطه ي ارزشمندي ذاتي و جنسيت، فصلنامه شوراي فرهنگي اجتماعي زنان،42، ص 150-132.
مير احمدي زاده، علی (1382). رضايتمندي زناشويي و تعيين عوامل تأثيرگذار بر آن در شيراز. انديشه و رفتار. سال هشتم، شماره 45، 56-63.
ميرخشتي، فریبا. (1385). خانواده و خانواده درماني، مترجم؛ باقرثنايي، چاپ دوم، تهران.
نجاريان پور، سعید. (1391). تدوين الگوي رابطه بين تيپ هاي شخصيتي با رضايت زناشويي در زوجين. پايان نامه دكتري رشته مشاوره، گرايش خانواده، دانشگاه اصفهان.
نجاريان، بهمن؛ خدارحيمي، صولت. (1387). دوگانگي جنسي(آندروژني). مجله ي تازه هاي روان درماني.
نظري، علی محمد (1386). مباني زوج درماني و خانواده درماني. تهران: انتشارات علم.
نظري، علی محمد، نوابي نژاد، شکوه. (1384). بررسي تأثير برنامه بهبود بخشي ارتباط بر زوجين هر دو شاغل. تازه ها و پژوهش هاي مشاوره. 4، 13، 59-35.
نورخاني، ارزو (1387). مقايسه ميزان سلامت روان خانم هاي داراي مشكلات حاد با خانم هاي گروه هاي مشابه. پايان نامه كارشناسي ارشد روان شناسي باليني. دانشگاه آزاد رودهن.
هايد، ژاله. (1387).روان شناسي زنان ( سهم زنان در تجربه بشري). ترجمه اكرم خمسه.تهران: نوربخش. (1996).
Akturk, E. (2006). Marital satisfaction in Turkish remarried families: comparison among Marital, status, effect of step children and contributing. Factors. Unpublished Masters Thesis, Middle East Technical Univesity, Ankara.
Amos, V. Parmar, P. (2005). Chllenging imperial feminism, feminis review, 80, 44-62.
Baldwin, J. H., Ellis, G. D. & Baldwin, B. D. (2009). Marital satisfaction: An examination of its relationship to spouse support and congruence of commitment among runners. Journal Leisure Sciences, 21, 117-131.
Berdahl, J. L. (2006). Gender and leadership in work groups. Leadership Quarterly.
Bradbury, T. N., Fincham, F. D., & Beach, S. R. (2010). Research on nature and determinants of marital satisfaction A decade in review .Journal of Marriage and Family, 62, 964-980.
Bem, S. L. (2007). Gender Schema Theory and Romantic Tradition; In Review of personality and socil psychology P. Shavwe & C. Henrick (Eds.), Vol. 7: Sex and Gender (PP. 251-271): New burt park, C A: Sage.
Casta, P. T., Terracciano, A. & Robert, A. M. (2011). Gender Differences in Personality Traits Across Cultures: Robust and Surprising Findings. Journal of Personality and Social Psydwlog 2;322-331.
Chodorow, N. (2014). Family structure and feminine personality: In Women, Culture, and society by M. Z. Rosaldo and L. Lamphere (Eds.): PP. 42-66; Stanford, C A :Sanford University press.
Christopher, S. E. & Sprecher, S. (2010). Sexuality in marriage, dating and other relationships. Journal of Marriage and the Family, 62, 107-115.
Craddoc, A. (2007). Relationship between attitudinal similarity couples satisfaction maried and factor coupls. Australin. Journal of psychology, 43, 11-16.
Crawford, H. M., & Unger, R. (2014). Women and gender, New York. Mcgraw Hill company.
Crockett, E. E., & Neff, L. A. (2012). When Receiving Help Hurts: Gender
Differences in Diurnal Cortisol Responses to Spousal Suppor. Social Psychological and Personality Scienc, 4(2) 190-197.
Dehle, C., & Weiss. R. L. (2012). Association between anxiety and marital adjustment. The Journal of Psychology, 136 (3), 328-338.
Eagly, A. H., & Kite, M. E. (2007). Are stereotypes of nationalities applid to both women and men. Journal of personality and social psychology, 53, 451-462.
Fam, J. (2007). Therole of intuitive Judgment in predicting marital satisfaction, quality, and stability. Medline pubmed, 18(1): 58-71.
Fine, S., Lui, H.(2014). Extramarital affairs, Marital satisfaction, and divorce; Evidence from hong kong. Contemporaty economic Policy, 22(4), 442-453.
Gelles, R. J. (2005). Contem Porary families: A sociological view. Thousand oaks: sage.
Gilligan, C. (2012). In a different voice: Psychological theory and womens development. ombridge, M. A: Harvavrd University Press.
Gorchoff, S. M. (2008). Marital satisfaction in women: Determinants, Change and Consequences. Ph. D. Dissertation, University of California, Berkely.
Greef, A. P. (2010). Characteristice of families theat function well. Journal of Familly Jssues, 21, 948-962.
Greeffe, A. P., & Malherbe, H. L. (2011). Intimacy and marital satisfaction in spouses. Journal of Sex & Marital Therapy, 27, 247-257.
Gutek, B. A., Morasch, B. (2012). Sex-rations, Sex-role spillover, and sexual harassment of woman at work. Journal of social Issues, 38, 55-74.
Lemasters, E. E. (2009). Holydead lock: a study of unsuccessful marriage in R. S. cavan(ed). Marriage and family in the modern world(2 ed), New York thomasy. Crowell company.
Leslie, C. B. and Langer, E. J. (2005). Mindfulness and Marital satisfaction. Journal Of Adult Development, Vol 12, 43-51.
Luckey, T. & Bain, J. (2009). Children: a factor in marital satisfaction. Journal Of Marital and Family. 62, 653-665.
Olson, D. H, & Olson, A. (2009). Preventive approaches in couple therapy. New York: Taylor, Francis pub.
Pallier, P. (2013). Gender Differences in the Self-Assessment of Accuracy on Cognitive Tasks. Plenum Publishing Corporation 5 & 6: 265-276.
Qadir, F., Silva, P., Parince, M. & Khan, M. (2005). Marital satisfaction in pakistan: A pilot investigation. Sexual and Relationship Therapy, 2 (20), 195-209.
Roberts, L. J. (2010). Fire and ice in marital communication: Hostile and distancing behaviors as predictors of marital distress. Journal of Marriage and the Family, 62, 693-707.
Rosen-Grandon, J. R.,Myers, J. E., & Hattie, J. A(2014). The relationship between marital characteristics, marital interaction process and marital satisfaction. Journal of counseling & Development, 82, 1, 58-68.
Rubio, V. J., Pena, D., Colom, R. & Santacreu, J. (2007). Sex differences dynamic spatial ability: The unsolved question of performance factors. Psychonomic Society, Inc. 35 (2): 297-303.
Sanderson, C. A., & Evans, S. M. (2011). Seeing ones partner through intimacy-colored glasses: An examination of the process underlying the intimacy goals-relationship satisfaction link. Journal Personality & Social Psychology Bulletin, 27: 463-473.
Schumacher, J. A., Leonard, K. E. (2005). Husbands and wives marital adjustment verbal aggression and physical aggression as longitudinal predictors of physical aggression in early marriage. Journal of Consulting and clinical psychology. 73(1): 28-37.
Sprechers, Wenzel, A., & Harvex, J. (2008). Handbook of relationship initiation. New York: Taylor & Francis croup; 337-353.
Tallman, I., & Hsiao, Y. (2014). Resources, Cooperation, and Problem-Solving in early marriage. Social psychology Quarterly, 67, 2, 172-188.
Taniguchi, S. T. Freeman, P. A., Taylor, S., & Malcarne, B.(2006). A study of married couples,perceptions of marital satisfaction in outdoor recreation. Journal of Experiential Education, 28(3), 253-256.
Tirgari, A. (2011). Relationship structure of emotional intelligence with marital adjustment and application of emotional intelligence intervention program to reduce marital mal adjustment [Dissertation]. England psychiatric Institution.
White, L. & Rogers, S. J. (2010), Economic circumstances and family outcomes: A review of the 1990. Journal of Marriage and the Family, 26, 1035-1052.
Yalsema. P. & Marrow. S. (2012). An Examination of Couples Difficulties With Emotional Expressiveness and their Marital satisfaction. The Journal of Family Communication Cation, 3 (1), 41-62.