فرقه در ایران (docx) 16 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 16 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فرقه اسماعیلیه
اسماعیلیه فرقهای از مذهب شیعه است که معتقدان به آن، امامت را پس از امام جعفر صادق(ع) (صد و چهل و هشت ه ـ.ق) حق پسر بزرگ او اسماعیل ابن جعفر (صد وچهل و سه ه ـ.ق) میدانند و آن را هم به اسماعیل ختم میکنند؛ مگر شعبه قرامطه از این فرقه که امامت را منتهی به پسر او محمدبن اسماعیل میشمردند. فرقه اسماعیلیه که در قرن دوم هـ.ق تأسیس شد، در طی تاریخ، به جهات متفاوت و گاه در شهرهای مختلف، به نامهای گوناگون، مانند: فاطمیان، باطنیان یا باطنیه، تعلیمیه، فداییان، حشیشیه، سبعیه یا هفت امامی، ملاحده، و حتی قرامطه مشهور شده است؛ هرچند قرامطه عنوان خاص فرقه مجزا و مستقلی از آنهاست. بقایای فرقه اسماعیلیه هنوز در ایران (خراسان و کرمان) و افغانستان (بدخشان و شمال جلالآباد) و ترکستان و هند و سوریه (سلمیه و طرسوس) و مشرق آفریقا وجود دارند. اسماعیل ابن جعفر در واقع مؤسس فرقه اسماعیلیه نیست و تأسیس و تبلیغ این فرقه را به شخصی موهوم و مجهول، مشهور به «قداح» نسبت دادهاند. ظاهراً اسماعیلیه بعد از وفات امام جعفر صادق(ع) و به هرحال، در حیات اسماعیل در باب امامت اسماعیل ابنجعفر اصرار کردهاند و به سبب اعتقاد به امامت اسماعیل، به نام اسماعیلیه مشهور شدهاند. این فرقه شیعه، که از آنها به نام «الاسماعیلیه الخاصه» تعبیر شده، ظاهراً در اوایل تأسیس خود؛ یعنی در قرن دوم ه ـ .ق، در مبادی و اصول با فرقههای دیگر شیعه تفاوت چندانی نداشتهاند؛ الا این که اقدام امام جعفر صادق(ع) را در عزل اسماعیل از امامت و نصب پسر معصوم منصوص مقرب امامت او نمیشمردند و تغییر و بداء را هم در تعیین امام، روا نمیشناختند. به هرحال، اسماعیلیه در اوایل حال، چندان موقع و شهرت مهمی نداشتند، و لیکن بعدها و مخصوصاً در حدود قرن سوم هـ.ق به بعد، این فرقه به تدریج صاحب مقالات (مقاله) خاصی شدند. یکی از اولاد اسماعیل، به نام محمدابن اسماعیل، معروف به محمد مکتوم، به حدود دماوند رفت و اعقاب او چندی در خراسان و قندهار به نشر دعوت خویش پرداختند و عاقبت به هند رفتند. پسر دیگر اسماعیل به نام علی، به شام و مغرب رفت و در آنجا به تبلیغ دعوت اهتمام نمود. باری، اعقاب اسماعیل که ائمه مستور بودند، از پایگاههای خویش داعیان به اطراف گسیل میکردند و طریقه اسماعیلیه را ترویج مینمودند. در حدود سال دویست و نود و هفت ه ـ .ق عبیدالله ابن محمد نامی ملقب به مهدی، که خود را از اولاد فاطمه زهرا و از اعقاب محمد بن اسماعیل بن جعفر میدانست، در شمال آفریقا به دعوی خلافت برخاست و به ترویج مبادی اسماعیلیه پرداخت. اعقاب او نیز همچنان در این امر اهتمام تمام به جای آوردند و دستگاه تبلیغاتی مرتبی را برای جلب عامه به وجود آوردند. مخصوصاً هشتمین خلیفه مصر، به نام مستنصر، برضد خلیفه قائم عباسی به تحریک پرداخت و به وسیله یکی از پیروان خویش، به نام ارسلان بساسیری، او را از بعداد براند- اما ظهور طغرل بیگ و ورود او به بغداد، خلافت عباسیان را نجات داد. معهذا، دعاة و مبلغان فاطمیان در شهرهای ایران و عراق به نشر و ترویج طریقه اسماعیلیه اهتمام کردند. کار تبلیغ چندان بالا گرفت که در عهد سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان نیز پیشرفتهایی نموده بودند و بعضی از امیران سامانی مانند ابوعلی سیمجور و امیرک طوسی به این مذهب تمایل یافته بودند. در عهد غزنویان نیز- با وجود آنکه محمود غزنوی و پسرش مسعود غزنوی در دفع و تعقب اسماعیلیان اهتمام داشتند و قتل تاهرتی، فرستاده خلیفه فاطمی، به وسیله محمود و قتل حسنک وزیر به دست مسعود نمونه آن است- افراد فرقه در بعضی شهرها به نشر دعوت اسماعیلیه پرداختند. در اصفهان، عبدالملک عطاش و پسرش ابن عطاش به نشر دعوت اشتغال جستند. عاقبت با ظهور حسن صباح دعوت «جدیده» اسماعیلیه در ایران نیز رواج و انتشار تمام یافت. اسماعیلیه ایران به اسماعیلیه جدید یا شیعه نزاریه معروفاند و علت آن است که خلیفه مستنصر ابتدا پسر بزرگ خود نزار را به امامت برگزید و بعد او را عزل کرد و پسر دیگرش مستعلی را امام کرد. بعد از مستنصر، بین نزار و مستعلی رقابت درگرفت و اسماعیلیه عراق و ایران، برخلاف اسماعیلیه شام و مصر و آفریقا، که امامت مستعلی را قبول کردند، همچنان به امامت نزار قائل شدند. بعد از کشته شدن نزار، شیعه او نوادهاش را پنهانی به الموت بردند و پروردند و به وسیله حسن صباح به نشر آن دعوت پرداختند و دولت خداوندان الموت یا کیاهای الموت را تشکیل دادند. فداییان آنها در خراسان و عراق وحشت و اضطراب سخت در میان مسلمین به وجود آوردند و حتی یک بار سنجر را و یک دفعه صلاحالدین ایوبی و همچنین یک بار امام فخر رازی را تهدید کردند و خلیفه مسترشد و خواجه نظامالملک طوسی وزیر و هم ظاهراً قزلارسلان (اتابک آذربایجان) را به قتل رساندند و در جنگهای صلیبی، بعضی از امیران مسیحی را هلاک کردند. بعد از سقوط الموت به دست هلاکو خان در سال 654 ه ـ. ق با وجود تصریح جوینی در تاریخ جهانگشای به قلع و استیصال رکنالدین خورشاه و اولاد او- ائمه اسماعیلیه جدید به طور مستتر و متواری در آذربایجان و عراق و فارس همچنان فعالیت کردند. این فرقه، تا ظهور آقاخان محلاتی، مطابق یکی از روایات خودشان هجده تن امام داشته است که فهرست نام و تواریخ و سنین آنها در کتابهای اسماعیلیه آمده است. این ائمه تا عهد آقا خان مستور بودهاند و بین آنها و اتباعشان بیشتر رابطه مریدی و مرادی بوده است، و معهذا از زحمت رقبا و مدعیان نیز آسوده نبودهاند. بعضی از مسلمین به سبب عداوت و نفرتی که نسبت به اسماعیلیه داشتهاند، آنها را با زندیقان و خرمدینان و سپیدجامگان و سرخعلمان یکی شمردهاند و عدهای هم به جهت رضای خلفای عباسی، آنها را کافر و فاسق و اباحی و مجوسی و ثنوی خواندهاند و نه فقط علمای اهل سنت در طعن باطنیه اسماعیلیه افراز، و در نسب فاطمیان طغی کردهاند، بلکه شیعه نیز با وجود سکوت سید رضی از طعن به آنها، غالباً در این باب نسبت آنها را مجهول شناختهاند.
در هر حال، اسماعیلیه در نزد عامه مسلمین منفور و مطعون بودهاند؛ در صورتی که آن گونه که از آثار و اخبار خودشان برمیآید، دستگاه آنها لااقل بدان حد که دشمنانشان تصویر کردهاند، زشت و منفور نبوده است. عقاید و آراء آنها، که از آثار ناصرخسرو و ابویعقوب سجستانی و حمیدالدین کرمانی و ابو حاتم رازی و مؤید شیرازی برمیآید، حکایت از تمسک آنها به محبت اهل بیت(ع) و توجه آنها به زهد و پارسایی دارد و مطالعه آثار آنها به خوبی نشان میدهد که برخلاف تهمتهای عامه، اسماعیلیه به هیچ وجه در باب توحید و نبوت و قرآن، اهل تردید و شک نبودهاند. در آثار اسماعیلیه جدید، علیالخصوص در ایران و هند، نفوذ تصوف هم قابل ملاحظه است. درباره ضرورت شناخت امام و لزوم تبعیت محض از او نیز عقاید مخصوص دارند و خلفای فاطمی را امام میدانند و مراتب چهارگانه برای مدارج سیر اهل باطن قائلاند، که نزد فاطمیان به ترتیب عبارتاند از: مستجیب، مأذون، داعی، حجت. بعد از مرتبه حجت، مقام امام است و سپس مقام اساسی و بعد از آن مقام ناطق است، که جمعاً هفت درجه میشود. این مدارج و عناوین آنها در نزد نزاریه و پیروان حسن صباح، التبه با آنچه ذکر شد، تفاوت دارد