برنامهريزي و سياستگذاري
فرهنگي
در ايران
استاد شهيد مطهري ميفرمايد:
همانطور كه فرد داراي روح است جامعه هم روح دارد. هر جامعهاي داراي فرهنگي است كه آن فرهنگ روح جامعه را تشكيل ميدهد فرهنگ هر ملتي روح آن ملت است. اينكه ميگويند براي اينكه ملتي را از بين ببرند اول فرهنگش را از او ميگيرند براي اين است كه اگر فرهنگش را از او بگيرند روحش را از او گرفتهاند و وقتي كه روحش را از او بگيرند او مرده است.
مقدمه
اكنون اين واقعيت به خوبي در هزاره جديد پذيرفته شده است كه مقوله «فرهنگ» اهميتي محوري در تمامي عرصههاي زندگي بشر دارد. اهميت فرهنگ اكنون از نقشي كه براي آن در زمينه همبستگي اجتماعي، ايجاد انگيزه و تحول پيشرفت، حل مشكلات اجتماعي، پر كردن اوقات فراغت و غيره متصور بودند بسي فراتر رفته است. امروزه سرنوشت كشورها كاملاً با تحولاتي كه در عرصه فرهنگ در سطوح ملي و فراملي رخ ميدهد پيوند خورده است.
كشورها و يا به عبارت دقيقتر دولت - ملتها در جهان متغيّر كنوني وارد فضايي شدهاند كه اقدامات و فعاليتهايشان بهطور اجتناب ناپذيري تحت تأثير تحولات عرصه فرهنگ قرار دارد. اگرچه بخشي از تحولات عرصه فرهنگ براي دولت - ملتها اجتناب ناپذير بوده و آنها خواه ناخواه مشمول تأثيراتي خواهند بود كه در اين عرصه رخ ميدهد ولي بخش قابل توجهي از اين تحولات قابل درك و پيشبيني بوده و ميتوان براي آن «برنامهريزي»كرد و تحت نظارت و كنترل درآورد و در واقع آن را مديريت كرد.
مديريت فرهنگ يكي از نيازهاي اساسي كشورها در وضعيت كنوني است و نه تنها اكنون به عنوان يك رشته علمي جايگاه خاصي در نظام دانشگاهي كشورها دارد؛ بلكه نوعي هنر نيز محسوب ميشود.
علم و هنر نزديك كردن مديريت و فرهنگ به يكديگر و بكارگيري مديريت در عرصه فرهنگ، فراتر از يك رشته، به نيازي اساسي و مبرم تبديل شدهاست. مديريت فرهنگ، حتي اگر با اين نام شناخته نشود، در تمام كشورها به انحاء مختلف وجود دارد.
در کشور ما تحت تأثير شرايط اقتصادي و اجتماعي خاص ناشي از انقلاب و جنگ، تحولات و تغييرات گستردهاي در عرصه فرهنگ به وقوع پيوست. انقلاب اسلامي با آرمانها و اهداف فرهنگي خود به تأسيس نظامي منجر شد كه بايد براي تحقق آنها دست به نهادسازي و سازماندي ميزد. امر سازماندهي فرهنگ و امور مرتبط با آن پس از انقلاب اسلامي با تمام اهميتي كه داشت و با تمام تلاشهايي كه صورت گرفت با فراز و نشيبهاي زيادي مواجه شد و در مجموع آنگونه كه بايد با هدف يا اهداف مشخصي دنبال نشد.
آنچه پس از سه دهه، بر اساس نتايج بدستآمده از مختصر بررسيهاي انجامشده در خصوص فعاليتهاي دستگاهها و سازمانهاي فرهنگي، ميتوان گفت اين است كه بخشي از عملكردها و فعاليتهاي فرهنگي و سازماندهيهاي انجام شده در اين عرصه، از الگوي مشخص و از پيش انديشيده شدهاي برخوردار نبوده است.
عليرغم اهميت اين موضوع، متأسفانه مطالعات و تحقيقات انجام شده در زمينه مديريت فرهنگ در ايران بسيار محدود است. به جز چند طرح پژوهشي كه عمدتاً توسط دبيرخانه شورايعالي انقلاب فرهنگي و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انجام شدهاست، توليدات پژوهشي اين عرصه مطالعاتي بسيار محدود ميباشد و در واقع جز تعداد محدودي طرح و كتاب و مقاله كه- دسترسي به آنها نيز آسان نميباشد- آثار قابل ملاحظهاي در اين عرصه وجود ندارد.
فرهنگي
در ايران
استاد شهيد مطهري ميفرمايد:
همانطور كه فرد داراي روح است جامعه هم روح دارد. هر جامعهاي داراي فرهنگي است كه آن فرهنگ روح جامعه را تشكيل ميدهد فرهنگ هر ملتي روح آن ملت است. اينكه ميگويند براي اينكه ملتي را از بين ببرند اول فرهنگش را از او ميگيرند براي اين است كه اگر فرهنگش را از او بگيرند روحش را از او گرفتهاند و وقتي كه روحش را از او بگيرند او مرده است.
مقدمه
اكنون اين واقعيت به خوبي در هزاره جديد پذيرفته شده است كه مقوله «فرهنگ» اهميتي محوري در تمامي عرصههاي زندگي بشر دارد. اهميت فرهنگ اكنون از نقشي كه براي آن در زمينه همبستگي اجتماعي، ايجاد انگيزه و تحول پيشرفت، حل مشكلات اجتماعي، پر كردن اوقات فراغت و غيره متصور بودند بسي فراتر رفته است. امروزه سرنوشت كشورها كاملاً با تحولاتي كه در عرصه فرهنگ در سطوح ملي و فراملي رخ ميدهد پيوند خورده است.
كشورها و يا به عبارت دقيقتر دولت - ملتها در جهان متغيّر كنوني وارد فضايي شدهاند كه اقدامات و فعاليتهايشان بهطور اجتناب ناپذيري تحت تأثير تحولات عرصه فرهنگ قرار دارد. اگرچه بخشي از تحولات عرصه فرهنگ براي دولت - ملتها اجتناب ناپذير بوده و آنها خواه ناخواه مشمول تأثيراتي خواهند بود كه در اين عرصه رخ ميدهد ولي بخش قابل توجهي از اين تحولات قابل درك و پيشبيني بوده و ميتوان براي آن «برنامهريزي»كرد و تحت نظارت و كنترل درآورد و در واقع آن را مديريت كرد.
مديريت فرهنگ يكي از نيازهاي اساسي كشورها در وضعيت كنوني است و نه تنها اكنون به عنوان يك رشته علمي جايگاه خاصي در نظام دانشگاهي كشورها دارد؛ بلكه نوعي هنر نيز محسوب ميشود.
علم و هنر نزديك كردن مديريت و فرهنگ به يكديگر و بكارگيري مديريت در عرصه فرهنگ، فراتر از يك رشته، به نيازي اساسي و مبرم تبديل شدهاست. مديريت فرهنگ، حتي اگر با اين نام شناخته نشود، در تمام كشورها به انحاء مختلف وجود دارد.
در کشور ما تحت تأثير شرايط اقتصادي و اجتماعي خاص ناشي از انقلاب و جنگ، تحولات و تغييرات گستردهاي در عرصه فرهنگ به وقوع پيوست. انقلاب اسلامي با آرمانها و اهداف فرهنگي خود به تأسيس نظامي منجر شد كه بايد براي تحقق آنها دست به نهادسازي و سازماندي ميزد. امر سازماندهي فرهنگ و امور مرتبط با آن پس از انقلاب اسلامي با تمام اهميتي كه داشت و با تمام تلاشهايي كه صورت گرفت با فراز و نشيبهاي زيادي مواجه شد و در مجموع آنگونه كه بايد با هدف يا اهداف مشخصي دنبال نشد.
آنچه پس از سه دهه، بر اساس نتايج بدستآمده از مختصر بررسيهاي انجامشده در خصوص فعاليتهاي دستگاهها و سازمانهاي فرهنگي، ميتوان گفت اين است كه بخشي از عملكردها و فعاليتهاي فرهنگي و سازماندهيهاي انجام شده در اين عرصه، از الگوي مشخص و از پيش انديشيده شدهاي برخوردار نبوده است.
عليرغم اهميت اين موضوع، متأسفانه مطالعات و تحقيقات انجام شده در زمينه مديريت فرهنگ در ايران بسيار محدود است. به جز چند طرح پژوهشي كه عمدتاً توسط دبيرخانه شورايعالي انقلاب فرهنگي و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انجام شدهاست، توليدات پژوهشي اين عرصه مطالعاتي بسيار محدود ميباشد و در واقع جز تعداد محدودي طرح و كتاب و مقاله كه- دسترسي به آنها نيز آسان نميباشد- آثار قابل ملاحظهاي در اين عرصه وجود ندارد.
فایل دانلودی حاوی فایل پاورپوینت است